⚔️مبارزه پنجاهم: Ukiyo⚔️

Start from the beginning
                                    

این موسیقی رو دوست داشت ولی با وجود این که تجربه بهش ثابت کرده بود هر آهنگی برای آلارم صبح استفاده‌ کنه بعدا ازش متنفرم میشه، باز هم اون رو برای زنگ گوشیش گذاشته بود و حالا دیگه حوصلشو نداشت.

با چشمی که به زور لاش رو باز نگه داشته بود گوشیش رو روشن کرد تا ببینه کسی بهش پیام داده یا نه.

لوهان توی خواب به سمتش چرخید و دست و پاش رو روی بدن اون انداخت.

سهون بدون این که اطلاع داشته باشه خودش هم عادتای بامزه‌ای مثل بغل کردن توی خواب داره به مدل خوابیدن لوهان خندید و دستش رو کمی بالا تر آورد تا روی شکمش باشه.

به هر حال وسط پاش جای خوبی برای گذاشتن دست نبود، حتی اگر به صورت اتفاقی.

میدونست که عمرا لوهان حاضر بشه این ساعت بیدار بشه ولی دیروز که با دکتر صحبت کرده بود بهش گفته بودن یا صبح بیان یا یک هفته صبر کنن.

پس دستش رو روی سر لوهان گذاشت و موهاش رو بهم ریخت.

"بیدار شو"

بعد دستش رو روی صورتش کشید تا با قلقلک دادنش بیدارش کنه ولی لوهان اعتنایی نکرد و فقط ناخودآگاه بینیش رو چین انداخت تا دست مزاحمش رو دور کنه.

"بلند شو دیر میشه"

لوهان ناله‌ای از کلافگی کرد و صورتش رو عقب کشید تا از دست انگشت های سهون خلاص شه.

"من خوابم میاد خودت برو"

بعد هم پشتش رو به سهون کرد و به کتفش گرفت که در واقع خودش کسیه که قراره معاینه بشه.

سهون چشماشو توی حدقه چرخوند و دست هاشو تکیه بدنش کرد تا روی لوهان خم بشه.

"بعدش میریم پیتزا بخوریم"

آروم دم گوشش زمزمه کرد و لوهان که با شنیدن اسم غذا گوشاش تیز شد با چشمایی که زحمت باز کردن بهشون نداد سرش رو چرخوند.

"قول؟"

سهون تکخند صدا داری زد و سرش رو تکون داد.

"آره ولی باید بلند شی"

لوهان دوباره سرش رو بالشت گذاشت و پتو رو بالا کشید.

"باشه پنج دقیقه دیگه..."

سهون مطمئن بود اگر بذاره الان بخوابه دیگه بلند نمیشه پس کامل روی لوهان خیمه زد و گونه، بعد بینیش رو بوسید.

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Where stories live. Discover now