زین با نیشخند یه لیوان آب برداشت.
زین: ۲۰
لیام: ۲۶
آب تو گلوی زین پرید! با چشمای درشت شده نگام کرد و منم نیشخند مغروری زدم.
(این است قدرت دسته بیل لیام پین!)این تنها چیزی بود که باعث شد چهره ای غیر از پوکر ازش ببینم.
زین: بکش پایین.
لیام: چیییییی؟!
زین:میخوام ببینم راسته یا نه؟
لیام: آخه چرا باید الان راست بشم اَسهول؟ با قیافه نحس تو؟
زین: حرفتو میگم کودن، میخوام ببینم حقیقت داره حرفت یا نه!
لیام: اها، خب ببین، شاید پرسیدن سوالش اوکی باشه ولی دیگه نشون دادنش که اوکی نیست!
زین: تو که برای کل فامیلا و دوستات حداقل یه دور پایین کشیدی؛ این تنگ بازیا دیگه برای چیه؟
لیام: یه دقیقه وایستا، تو از کجا میدونی؟!
زین با چشمای نافذش بهم زل زد.
زین: از رو اون لحن مغرورت من فقط حدس زدم و بهت تیکه انداختم، ولی مثل اینکه حقیقتو گفتم!
لیام: فقط خفه شو.
زین نیشخند اعصاب خورد کنش رو به رخم کشید.
لیام: زهرمار- هییی مثلِ بز نرو تو یخچال، اونا مال مننن!
زین یه بسته شکلات از یخچال بیرون کشید و بدون اینکه بهم توجه کنه به کانتر تکیه زد.
زین: انقدر خسیس نباش بچه، آدم باید تو همه چی دست و دلباز باشه.
لیام: اونوقت جنابِ دست و دلباز دقیقا خودشون سره چه چیزایی ولخرجن؟
زین: سوال خوبی بود..
یه گاز از شکلات زد و توی یه قدمیم وایستاد.
زین: مثلا درد دادن به کسایی که ازشون خوشم نمیاد!
دقیقا نمیدونم چرا مثله کصخلا خطری بودن جمله رو حس نکردم، ولی اگه حس میکردم که بدبخت نمیشدم، مگه نه؟ :)
لیام: نه بابا زحمت کشیدی، خو همه میزنن دهنه کسایی که خوششون رو نمیاد رو سرویس میکنن!
زین: دلت پره.
انگار جملش بیشتر خبری بود تا سوالی.
لیام: آره تو مدرسه زیاد کتک خوردم.
زین: ضعیف بودی.
زین با پوزخند صدا داری گفت و حقیقتا کونم که هیچی، تا مغز استخونم سوخت!
انگار پنج بار خشک خشک به فاکم دادن، اصلا انگار همین الان انگار از تو کونم شیش قلو زاییدم!
مرتیکه بز...لیام: فکر کردی که چی، خودت تا الان کتک نخوردی؟
زین: خوردم، ولی زیادی بچه بودم.
YOU ARE READING
Numb (Z.M,L.S)
Fanfiction- جنون ما آینه گذشتهی ماست؛ همه ما ناخواسته ساعت ها جلوش وایمیستیم و به خودمون و گذشتمون نگاه میکنیم. + مزخرفه! پس چرا من هنوز جنون نگرفتم؟ - تو داری با من زندگی میکنی و عاشقمی، این درست خودِ جنونه، من جنون تو هستم!
3_سومین قدم اشتباه: با زین از تنهایی در بیام!
Start from the beginning