2_دومین قدم اشتباه: آشنایی

176 41 75
                                    

زین از طریق دوربینای توی شهر با بی حس ترین حالت ممکن به گروه احمقش نگاه کرد؛ اونا توی بازی گرفتنِ اعصاب زین استاد بودن!

اصلا برای اونا اهمیت نداشت که دیگه بزرگتر از یه باند خلافکارین و حتی دولت هم جرعت در افتادن باهاشونو نداره!

مثل بچه های پولدار و نوجوون توی خیابونا افتاده بودن و از اونجایی که یه هفته از برنامش برای رام کردن ویلیام گذشته بود و حالش بهتر شده بود، همراشون بود.

البته که برنامه های زین تموم نشده بود، فقط نقشه بعدیش براش هیجان انگیز جلوه میکرد، و خب زینی که هر صد سال یک بار چیز هیجان انگیزی براش تو جهان پیدا نمیشه این ارزشمنده.

البته ناگفته نمونه ساشا مثل همیشه توی اتاق دنیس زندانی بود و کاری برای انجام دادن نداشت.

حقیقتا زین یکم... فقط یه کوچولو دلش برای ساشا میسوخت؛ برای همین بیشتر اوقات بهش توجه می کرد و مراقب بود ساشا توی اتاقِ دنیس دق نکنه.

اولین ماشین فِراری لویی و هری بود که با بیشترین سرعت در حال حرکت بود و معلوم بود حسابی دارن حال میکنن.

بعد از چند لحظه ماشین فینیر دنیس بود که اونم با سرعت زیادی نزدیک به ماشین لویی شد و بدون اینکه سرعتشونو کم کنن، لویی بسته هروئین رو از پنجره بازه ماشین دنیس پرت کرد داخل!

در آخر ویلیام با مک لارن و نایل با بوگاتی در حالی که آهنگ راک اعصاب خوردکنی، با صدای خیلی بلند در حال پخش بود پشتِ دنیس و لویی اومدن و کیتی با اون سرعت بالا همزمان نصف بدنش رو از پنجره بیرون کرده بود.

بیخیاله اون احمقا شد و بدون توجه به افراد باند که توی کل عمارت پخش بودن و براش تعظیم میکردن توی اتاق دنیس رفت؛ ساشا با دیدنش فقط سرشو پایین انداخت و توی خودش جمع شد.

زین در قفسو باز کرد و ساشا سریع اومد بیرون.

زین: زود به لویی بگو همه رو بپیچه و بیاد اینجا تا یه بار سابقه هک شده ویلیام رو چک کنه و یه بار دیگه هم خودت از اول انجامش بده.

ساشا: باشه.

زین آروم فک ساشا رو گرفت و جلو کشیدش.

زین: دنیس خیلی دوست داره که تا الان با احمق بازیات تو حرف زدن و جواب دادن نکشتت! در جواب من فقط میگی چشم ساشا؛ کاری نکن دهنتو بدوزم!

ساشا ترسیده سرشو تکون داد.

ساشا: چ.. چشم ببخشید!

زین بدون اینکه تغییری توی چهرش بده سر ساشا رو ناز کرد و از اتاق بیرون رفت.
گوشیشو دراورد و به سمت اتاقش راه افتاد.

راجر: سلام بر ددیِ بی اعصاب!

زین چشماشو چرخوند و پشت میز کارش نشست.

Numb (Z.M,L.S)Where stories live. Discover now