1_اولین قدم اشتباه: جنون

265 45 178
                                    

با بی حسیِ تمام به کنارش نگاه کرد، فقط یه نگاه کافی بود تا ذهن همو بخونن، به هر حال اونا از بچگی با هم بودن.

حیوونای کوچولویی که با هم برای دست آموز شدن تعلیم میدیدن، درسته اونا حیوونای دست آموز شیطان بودن ولی خب...

حالا شیطانشونو کشتن و خودشون جاش حکومت میکنن و حیوونای دست اموزشونو انتخاب میکنن، همه که قرار نیست گذشته تلخشون اونا رو تبدیل به ابرقهرمان کنه تا بقیه رو از همچین وضعیتی نجات بدن.

شعار بعضیام اینه:
اگه من این سختی رو کشیدم پس همه لایقشن!

لویی: جمعش کن.

پسر مو بلند با چشمایی که برق میزد به جسد تیکه تیکه ی شاهکار خودش نگاه کرد، اون فقط بیش از حد شاهکارشو تحسین میکرد!

دختری که به زیبایی به تخته بسته شده بود، دستاش به صورت صلیب با میخ های زیبا تزئین شده و به تخته ای کوبیده شده بود؛ و چاقو خطوط دورانی و زیبایی رو در تمام بدنش نقاشی کرده بود.
پاهاشو جوری میخ کرده بود که بالای پای چپش یکم روی پای راست خم شده باشه و قسمته خصوصیشو پوشونده باشه و سینه هاش کاملا بریده شده بودن و جاشو دایره وار بخیه زده بود.
چشماش از کاسه در اومده بودن و توی دوتا دستاش قرار گرفته بودند و دهنش دوخته شده بود.

موهای بلوند و زیباش که هری با دقت اونا رو صاف کرده بود روی شونه هاش ریختن.

هری: میتونم بزارمش توی کلکسیونم؟

لویی بدون اینکه نگاهی به زین بندازه جوابشو به زبون اورد، خب هری هنوز توی تنبیه زین بود و اجازه نداشت به کلکسیونش چیزی اضافه کنه.

لویی: نه.

هری لب پایینش رو بیرون داد و دراماتیک اشکای خیالیشو پاک کرد و آروم خندید، با عشوه سمت زین رفت و روی پاهاش نشست.
هری: آخه چرا زدی، من اونو دوست دا-

حرف هری با به شدت پرت شدنش روی زمین نصفه موند،
ناله بلندی کرد و از درد یکمی جمع شد.

لویی که هری رو پرت کرده بود، سمتش رفتو یکی از پاهاشو روی قفسه سینه هری فشار داد و نذاشت بلند بشه، هری نیشخند زد و به قیافه عصبی لویی نگاه کرد، در همین حین زبونشو هم روی لب پایینش کشید.

بی توجه به فشار پای لویی روی ساعدش بلند شد و نوک انگشتاشو روی کفش لویی کشید و همونجور که به چشمای لویی زل زده بود خاک کفششو با دست تمیز کرد.

هری: کامان لو.
لو: جنده بازیاتو-
زین: تمومش کن لویی.

زین همونجور که با بی حسی از کنار اون دو تا رد میشد گفت و سمت زیر زمین تاریک متافن عمارت رفت.

زین: کارای واجب تری از دعوای احمقانه شما دوتا هست.

از عشق بین لویی و هری زیاد سر در نمیورد؛ اون دو تا فقط از صبح تا شب مثل سگ و گربه در حال پاچه گرفتن و زجر دادن همدیگه بودن.

Numb (Z.M,L.S)Where stories live. Discover now