لویی: من حوصله زار زدنتو وقتی که سگه مرد ندارم.
هری اخماشو تو هم کشید.هری:اصلا کی از تو خوا... ولم کنننننننن.
لویی هری رو که تو بغلش دست و پا میزد و سعی میکرد از فشاری که داره به دیکش میده خودشو خلاص کنه نگاه کرد و نیشخندی به پسر کوچولوی تنهاش زد.
لویی: داشتی میگفتی.
هری: گوه خوردم بسه تروخدا.. درد داره لویی لطفا.
زین چشماشو چرخوند و یه نگاه به قیافه مشتاق ویلیام که داشت درد کشیدن هری رو میدید انداخت.
زین: گمشین وضعیتتونو درست کنین.
همه سرشونو تکون دادنو سریع سمت اتاقاشون راه افتادن.
قبل از اینکه ویلیام بتونه از اتاق خارج بشه محکم زنجیر و نگه داشت و ویلیامم وقتی کشیده شدن زنجیر و دور گردنش احساس کرد اخم کرد و همونجور پشت به زین وایستاد و سرش و پایین انداخت تا قیافه عصبیش معلوم نباشه.
زین: تازگیا زیادی هار شدی، جنسن ویلیام پین!
لحن بی حس زین بدن هرکسی رو میلرزوند و البته که ویلیامم مستثنی نبود.
ویلیام: تو که دوست داری اطرافیانت هار و روانی باشن.
زین: درسته پین ولی حتی هارترینتون هم نمیتونه به من کوچیک ترین بی احترامی بکنه.
ویلیام: درسته چون تو شاید حتی باهوش تر از لویی باشی و حتی روانی تر از هری هم هستی و متاسفانه کسی هم به اندازه من و لویی رفتارای جنون وارتو ندیده.
ویلیام با حس چاقویی که نوک تیزش توی پوستش فرو میرفت و داشت چیزی می نوشت هیسی از بین لباش خارج شد و دستاشو مشت کرد.
زین: درسته ویل و دقیقا به همین دلیل تو و لویی حتی یک ثانیه هم نمیتونین بر علیه من باشین، شما دوتا بیش از حد میدونین.
ویلیام: درسته، من حتی به فاکتم دادم.
وقتی چاقو با شدت بیشتر از قبل این دفعه توی پاش فرو رفت ناخواسته خم شد و زین با یه حرکت توی همون حالت نگهش داشت.
حالا ویلیام زانو زده روی زمین جلوی زین بود؛ زین با سرگرمی چشماشو با پارچه ی سیاهی بست.
زین: میدونی ویلیام، من متخصص رام کردن حیوونام...
حالا صدای فریاد های ویلیام بود که تمام زیرزمینو گرفته بود؛ و از طرفی هم بیرونِ زیرزمین، هری باز هم جنونای عجیب غربیش داشتن شروع میشدن
هری با ترس و ناراحتی به زیرزمین نگاه کرد.
هری: لو خواهش میکنم زین میکشتش...
هری با بغض گفت و به صورت ناراحت و کلافه لویی و نایل نگاهی انداخت.
لویی: هری زین هیچوقت ویلیامو نمیکشه.
YOU ARE READING
Numb (Z.M,L.S)
Fanfiction- جنون ما آینه گذشتهی ماست؛ همه ما ناخواسته ساعت ها جلوش وایمیستیم و به خودمون و گذشتمون نگاه میکنیم. + مزخرفه! پس چرا من هنوز جنون نگرفتم؟ - تو داری با من زندگی میکنی و عاشقمی، این درست خودِ جنونه، من جنون تو هستم!
1_اولین قدم اشتباه: جنون
Start from the beginning