کلاس ته زودتر تموم شد بود . برای همین روی پشت بوممنتظر یونگی بود .
هنوز هم باور نمیکرد که میخواد این کار رو آنجا بده . الان که بش فکر میکرد بنظرش هم احمقانه بود و همین درست ترین کار ممکن بود .در پشت بوم باز شد و یونگی اومد .
ته نفسش رو حبس کرد و بعد آزادش کرد . کف دست های عرق کرده اش رو با شلوارش پاک کرد .
"تهیونگ تو میتونی پسر . فقط نرین اوکی !"
به خودش قوت قلبی داد و لبخندی زد .
که یونگی هم متقابلا لبخند زد .+خوب چی کارم داشتی که انقدر مهم بود ؟
_راستش باید یه چیزی رو بت بگم .
یونگی چشمای منتظرش رو به ته داد .
ته یه بار دیگه آب دهنشا قورت داد ، چشماش رو بست و گفت
_مین یونگی با من ازدواج میکنی ؟
<<<<<<<<<■>>>>>>>
سوکجین و هوسوک داشتن طول و عرض اتاق هوسوک رو طی میکردن و این بین جین هی چند فحش نثار پیشنهاد فوق محشر هوسوک میداد .
÷هوسوک این فکر دیگه از کجا اومد اگه قبول نکنه چی ؟
*وای هیونگ از صبح که ته رفته و بت گفتم جیگر مناخوردی قبول کرد ، کرد ، نکرد هم که باید با دستای خودمون گورمون رو بکنیم .
÷ولی خودمونیما عموی منم چه عوضیه ها !
*جین هیونگ عوضی برای اون سگ پیر کمه اگه بت بگم توی نبودت چه کارهایی کرده شاخ درمیاری .
÷نگوو باشه هیچی نگو میدونم چه شغالیه.
و دوباره اتاق توی سکوت فرو رفت که صدای زنگ گوشی هوسوک این سکوت رو شکست .
هوسوک گوشی رو از روی تخت برداشت و جواب ته رو داد .*بله ته ؟
_هیونگ جین هیونگ هم اونجاست ؟
*آره چطور ؟
_همین الان بیاید به آدرسی که براتون میفرستم که ماسک هم با خودت بردار بیار .
و بعد گوشیو رو هوسوک متعجب و بهت زده قطع کرد .
÷چی گفت ؟
*جین هیونگ پاشو باید بریم جایی .
÷کجا؟
*نمیدونم .
که سوکجین قیافه ای وات د فاک ؟! به خودش گرفت .
هوسوک بالاخره یه ماسک پیدا کرد و برش داشت در اتاق رو باز کرد و جین رو هل داد بیرون خودش هم از اتاق خارج شد و سمت ماشین راه اوفتادن .
VOCÊ ESTÁ LENDO
Prince
Fanfic"Prince " "شاهزاده " ***_***_*** 彼は黒い墓地に彼の興味を埋めます... در قبرستان سیاه تبار دفع می کند علایقش را ... ***_***_*** تا مغز و استخونش طعم درد رو چشیده بود . دیگه توانی برای برخاستن و مقابله با زندگی بی رحم و از خود راضیش رو نداشت . اون شکسته بود . خیل...