ᵖᵃʳᵗ ⁹

405 72 51
                                    

کلاس ته زودتر تموم شد بود . برای همین روی پشت بوم‌منتظر یونگی بود .
هنوز هم باور نمیکرد که میخواد این کار رو آنجا بده . الان که بش فکر می‌کرد بنظرش هم احمقانه بود و همین درست ترین کار ممکن بود .

در پشت بوم‌ باز شد و یونگی اومد .
ته نفسش رو حبس کرد و بعد آزادش کرد . کف دست های عرق کرده اش رو با شلوارش پاک کرد .
"تهیونگ تو میتونی پسر . فقط نرین اوکی !"
به خودش قوت قلبی داد و لبخندی زد .
که یونگی هم متقابلا لبخند زد .

+خوب چی کارم داشتی که انقدر مهم بود ؟

_راستش باید یه چیزی رو بت بگم .

یونگی چشمای منتظرش رو به ته داد .

ته یه بار دیگه آب دهنشا قورت داد ، چشماش رو بست و گفت

_مین یونگی با من ازدواج میکنی ؟

<<<<<<<<<■>>>>>>>

سوکجین و هوسوک داشتن طول و عرض اتاق هوسوک رو طی میکردن و این بین جین هی چند فحش نثار پیشنهاد فوق محشر هوسوک میداد .

÷هوسوک این فکر دیگه از کجا اومد اگه قبول نکنه چی ؟

*وای هیونگ از صبح که ته رفته و بت گفتم جیگر مناخوردی قبول کرد ، کرد ، نکرد هم که باید با دستای خودمون گورمون رو بکنیم .

÷ولی خودمونیما عموی منم چه عوضیه ها !

*جین هیونگ عوضی برای اون سگ پیر کمه اگه بت بگم توی نبودت چه کارهایی کرده شاخ درمیاری .

÷نگوو باشه هیچی نگو میدونم چه شغالیه. 

و دوباره اتاق توی سکوت فرو رفت که صدای زنگ گوشی هوسوک این سکوت رو شکست .
هوسوک گوشی رو از روی تخت برداشت و جواب ته رو داد .

*بله ته ؟

_هیونگ جین هیونگ هم اونجاست ؟

*آره چطور ؟

_همین الان بیاید به آدرسی که براتون میفرستم که ماسک هم با خودت بردار بیار .

و بعد گوشیو رو هوسوک متعجب و بهت زده قطع کرد .

÷چی گفت ؟

*جین هیونگ پاشو باید بریم جایی .

÷کجا؟

*نمیدونم .

که سوکجین قیافه ای وات د فاک ؟! به خودش گرفت .
هوسوک بالاخره یه ماسک پیدا کرد و برش داشت در اتاق رو باز کرد و جین رو هل داد بیرون خودش هم از اتاق خارج شد و سمت ماشین راه اوفتادن .

PrinceOnde histórias criam vida. Descubra agora