⚔️مبارزه چهل و چهارم - نزدیک اما دور⚔️

Start from the beginning
                                    

"خب اگر از کسی کمک بگیری که میتونی بری حموم"

کیونگسو بهش گفت و بکهیون شونش رو بالا انداخت.

جونگین چند قدم جلو اومد و دستش رو روی گچ سفید کشید. چشماش برقی زد و بکهیون که میدونست داره چی توی اون مغزش میگذره سریع پاش رو تکون داد

"نه کیم جونگین! عمرا بذارم روش چیزی بنویسی!! همینجوریش ازش متنفرم چه برسه روش جمله های مسخره باشه! نه هرگز!!"

بکهیون با تنفر گفت و جونگین لب هاش رو کج کرد.

"باشه حالا چیزی نگفتم..."

چند لحظه سکوت بود و کای میخواست دوباره بره توی فاز میوه خوروندن به بکهیون که در باز شد و چانیول با چندتا کیسه داخل اومد.

"غذا رسید!"

کیسه ها رو بالا گرفت و بعد اون ها رو روی میز جلوی مبلی که کیونگسو نشسته بود گذاشت.

"چون از وقت شام گذشته خیلی غذا نداشتن ولی همینایی که بود رو گرفتم."

بسته های مختلف غذا رو روی میز چید و یکی از اون ها که بیشتر مواد تشکیل دهندش و گوشت و مرغ بود رو برای بک برد.

میز تخت رو باز کرد و جلو کشیدش تا نزدیک بکهیون باشه بعد تختش رو بالا آورد که راحت بهش دسترسی داشته باشه و غذا رو روش میز گذاشت.

"مرسی"

بکهیون لبخند متشکرانه‌ای زد کمی گردنش رو چرخوند تا بقیه رو ببینه و بعد بسته بندی غذاش رو باز کرد.

چند دقیقه‌ای مشغول خوردن غذا بودن و حرف خاص و زیادی بینشون رد و بدل نشد.

چانیول بعد از این که مقداری از غذا رو خورد بلند شد و سمت بکهیون رفت.

براش توی لیوان آب ریخت و کنار تخت گذاشت تا اگر نیاز داشت برداره.

"بچه ها من باید برم شما ها تا کی میمونید؟"

بکهیون تعجب کرد و ابرو هاش  رو بالا برد.

"کجا میری؟

"می‌خوام برم خوابگاه یه سری لباس و لوازم ضروری بیارم. اگر چیزی نیاز داشتی بهم پیامک کن."

بکهیون آها آرومی گفت و سرش رو تکون داد.

چانیول لبخندی بهش زد و از جونگین و کیونگسو خدافظی کرد و بیرون رفت.

به محض بسته شدن در سهون بهش زنگ زد و سمت پله های اضطراری رفت چون توی راهرو نمیتونست تلفن صحبت کنه.

"الو؟"

"سلام هیونگ. میشه همون ببینیم؟"

چانیول اخم ریزی کرد و به دیوار تکیه داد.

"آره میشه ولی چیزی شده؟"

"ببینمت بهت میگم. الان کجایی؟"

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Where stories live. Discover now