Part 9

347 66 81
                                    

هی گایز
امیدوارم حالتون خوب باشه
ستاره رو انگشت کنین بریم برای قسمت جدید
این برای زینه💛
.
.
.
"در رو باز کن"

مرد خیلی سریع در رو برای رئیسش باز کرد.

لویی با قدمای بی قرار وارد اتاق شد. فقط میخواست هری رو ببینه.

هری رو به روی آیینه ایستاده بود و به قیافه ی جدیدش نگاه میکرد.

دیروز فرصت نداشت درست به موهای کوتاه شدش نگاه کنه. فقط وقتی به خود اومد بتی و آرایشگر بالای سرش بودن.

بتی میخواست چیزی که لویی دوست داره رو از ریشه دربیاره.

یکیش موهای هری بود.

بنظرش خیلی هم بد نشده بود. البته میدونست نظر لویی و زین قطعا این نیست. باید منتظر مسخره بازیای اون دوتا میموند.

لیام روی مبل نشسته بود و با گوشیش ور میرفت. فعلا تصمیم گرفته بود از زین دور باشه تا بتونه با حسای مزخرفی که داشت و میدونست زودگذره کنار بیاد.

با اومدن لویی از جاش بلند شد و با اشاره ی لویی از اتاق بیرون رفت.

هری از توی آیینه به لویی نگاه میکرد که خیلی آروم به سمتش قدم برمیداشت.

وقتی پشت هری رسید، دستش رو روی شونه ی هری گذاشت و به سمت خودش برش گردوند.

هری دلخور نگاهش میکرد. لویی دقیقا میدونست هری چشه ولی خودش رو بازم محق میدونست.

با چشمایی که محق بودن رو به خوبی نشون میدادن به سبزای هری نگاه کرد.

شاید چند دقیقه توی نگاه هم غرق شدن و حالت های دلخوری و محق بودن از چهره ی جفتشون رفته بود.

با صدای غمگین لویی، هری از حالت مسخ شدن دراومد.

"موهات..."

هری با حرص چشماش رو بست. شروع شد.

"با اجازه ی کی موهاتو کوتاه کردی فادر اچ؟"

لحن لویی بیشتر شبیه بچه هایی بود که بستنیشون رو ازشون گرفتن.

هری ترسیده چشماش رو از لحن لویی گشاد کرد. اتاق دوربین نداشت ولی شنود، البته که داشت.

لویی محو موهای هری بود و متوجه ی تغییر قیافه ش نبود.

هری که دید لویی بدجور شکست عشقی خورده و توجهی به خودش نداره تک سرفه ای کرد تا لویی رو متوجه کنه.

لویی به خودش اومد و اخم کرد.

فاک آرومی زیر لب گفت. هنوزم نمیتونست. یه قدم عقب رفت و عصبی بلند گفت.

Despite the scars [L.S]Where stories live. Discover now