Part 6

324 69 114
                                    

های گایز چطورین؟

عیدتون مبارککک

این پارت ادامه ی پارت قبله و توش قراره اتفاقات پشم ریزونی بیوفته

ووت و کامنت یادتون نره که انرژی و انگیزه ی منه

.
.
.

توی اتاق نشسته بود. به دختری که حالش اصلا دست خودش نبود و تحت تاثیر مواد بود، نگاه میکرد و ذهنش دور لویی میچرخید.

لویی عزیزش، شوهر مهربونش، قرار بود ازین به بعد کارایی بکنه که هری به هیچ وجه دوست نداشت ولی چاره ای جز قبولشون هم نداشت. اونا قرار گذاشته بودن و هری سهم خودش رو به خوبی انجام داده بود و میداد.

دختر از روی تخت بلند شد شروع کرد به خندیدن و چرخیدن. آروم آروم سرعت چرخیدنش بیشتر شد و هری با دیدن چرخیدن دختر، حس سرگیجه گرفت.

دختر چرخید و چرخید و چرخید و باعث شد هری مسخ شده نگاهش کنه.

توی تصویرای مبهمی که جلوش میرقصیدن، لویی رو دید که با هودی قرمز گشادش که رنگ مورد علاقش بود و هیچوقت غیراز خونشون نمیتونست تنش کنه، جلوش ایستاده. درست همرنگ لباس خواب دختر.

لویی هم داشت میخندید، مثل دختر.

چشمای آبی لویی میدرخشیدن و هری فکر کرد هیچ چی توی دنیا قشنگ تر ازچروک های کنار چشم لویی که موقع خندیدن درست میشن، نیست.

یهو دختر تعادلش رو از دست داد و روی زمین افتاد. لویی محو شد.

هری به خودش اومد و زیر لب فحش داد. چقدر دیگه باید راه بره تا بتونه اون خنده های راحت و بی دغدغه ی معبدوش رو ببینه؟ درسته، لویی معبود هری بود و هیچکس اندازه ی خود لویی اینو نه میفهمید، نه میدونست.

کارهایی که هری برای لویی کرد و از خودگذشتگیاش... کی برای لویی، هری میشد؟

دستش رو بوسید و روی جای سیلی لویی، روی گونش گذاشت. احمق عاشق.

با صدای گوشیش، نگاهی به ساعتش کرد. وقتش بود.

از روی صندلی بلند شد و رفت سمت دختر و جلوش زانو زد. صورت دختر رو گرفت تا مستقیم بهش نگاه کنه.

دختر با مردمک ریز شده که بخاطر موادی بود که هری به زور بهش زده بود، بهش نگاه کرد.

هری گردنبند فشنگ رو جلوی چشمای دختر از زنجیر تکون داد و بعداز چندثانیه، مردمک چشمای دختر کامل باز شدن.

هری لبخند دلفریبی از تاثیر هدیه ی کوچکش زد آروم و شمرده گفت
"ما دیشب باهم سکس کردیم هانی، تو عاشقش شدی. باشه؟ هرکی ازت پرسید دیشب با اون پسر مو فرفری تو اتاق چیکار میکردین چی میگی؟"

Despite the scars [L.S]Where stories live. Discover now