از این زندگی خسته شدم !
کلی تلاش میکنی که فراموش کنی ولی با ضربه کوچیک تمام تلاش هات به فاک میره !
از تخت پایین اومدم بی توجه به موهای لونه شدم از اتاق بیرون رفتم !
رفتم طبقه پایین
بکهیون هیونگ با چانیول داشتن فیلم میدیدن !
اوع انگار شب شده بود لعنتی چقدر خوابیدم مگه ؟
شکم گرسنه ام اجازه کار دیگه ای بغیر از خوردن بهم نمیداد !
پس سریع رفتم سمت آشپزخونه خداروشکر کسی نبود !اومم مثل اینکه شام پاستا صدف داشتیم !
و من چه کسی ام که دست رد به سینه غذا بزنم ؟
و حمله کردم به غذا
هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که دوتا سایه پشتم دیدم !
خب من لامپ روشن نکرده بود !
یکیشون میخورد شرک باشه !
اون یکی هم زنش فیونا باشه !
یهو یکی برق روشن کرد دوتاشون خواستن حمله کنن که وایسادن !
اونا بکهیون هیونگ و چانیول هیونگ بودن :|
و من درحالی یکی از رشته های پاستا از دهنم آویزون بود به اونا خیره بودم
چانیول هیونگ با تعجب اومد سمتم : اوع جیمینی تویی اه فکر کردم دزده !
بکهیون هیونگ با نگرانی اومد سمتم : خوبی ؟
اول اون رشته پاستا خوردم با لبخند کوتاهی : تازه از خواب بیدار شدم و گشنه ام شده بود نخواستم خلوت تون از بین ببرم و خودم دست بکار شدم ، اره هیونگ حالم خیلی خوبه لطفا برین ادامه فیلم رو ببینید ؛)
بعد از رفتن دوباره به اون پاستا های جذاب و خوشمزه حمله کردم !
بعد از اینکه از سیر شدن کنار کشیدم
حوصله خونه نداشتم پس لباسام عوض کردم که برم بیرون
لباس جیمین
موهام چون اسپری مو بود با یه حموم رفتن از بین رفت
YOU ARE READING
𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕
Randomدارم سعی میکنم که فراموشت کنم ولی همزمان هنوزم منتظرم که بیای...🥀❤️🩹
💙Part19💜
Start from the beginning