💙Part7💜

372 79 16
                                    


Baekhyun

با احساس چیزی داخلمه بیدار شدم !
خواستم تکون بخورم که کمر به پایین رو حس نمی کردم ! وایییییییی چرا انقدر درد داره ؟ اطراف نگاه کردم دیدم تو اتاق ناآشنام !! واتتتت اینجا دیگ کجاست ؟ متوجه شدم کسی کنارمه ! نگاش کردم ......... اون یه مرده !!! این امکان نداره !!! نگو اونی اونی احساس میکنم داخلمه چیزه اونه !!!!!
اوع فاک مال خودشه !!! بدبخت شدم !!!! وایسا من دیشب با آیرین قرا ......... خواست جمله شو کامل کنه که اتفاق های دیشب حتی چجوری زیر مرد بوده ! مثل فیلم جلوی چشماش پخش شد !!!!
با سرعت خواست بشینه اما نتونست ! از پشت بغل مرد بود .........
به بدنش نگاهی انداخت !!
تموم بدنش پر کبودی بود !!!
اون دیگه باکره نبود !!!!
یه مرد باکره ای اونو گرفت !!!!
اون فقط مست کرده بود همین ! اما صبح با یه دیک داخلش و یه بدن بی حس و پر از کبودی بیدار شده بود !
غرورش با خاک یکسان شده بود !!!
حالا باید چیکار میکرد ؟
یهو یه صدای بم اومد : تو دیگ کی هستی ؟ چ-چرا " با اشاره به پایین تنه خودش " ؟
بک با چشمای که بزور تونسته بود خیس نشن : نمیدونم هیچی نمیدونم !!! توعه لعنتی با من چیکار کردی ؟؟؟ بدنمو حس نمیکنم !!!
و به خودش اجازه گریه داد ............
" انتظار ندارید که بهش بگم یادم میاد چجوری زیرت ناله کردم "
همون صدایه بم : من واقعا معذرت میخوام ...... عااا میتونم چیز کنم عاا خب یعنی درارم ؟
خب چیزه ...... یکمم درد داره ببخشید !
خیلی خیلی آروم ازم خارج شد !
کام که کمیش خشک شده بود بیرون ریخت !
میتونم اون ماده رو احساس کنم !
دردم بیشتر شده انگار با یه ماشین سنگین تصادف کردم انگار اون بی حسی داره میره و جاشو به درد میده !!
دوست دارم اوق بزنم !!
مرد نشست و دستمال اورد و پاک کرد اون ماده رو خواست دوباره بهم دست بزنه که مانعش شدم : هعی نمیفهمی درد دارم !!!!
نگاهش رو صورتم اومد : ببخشید من واقعا متاسفم !! خب میرم حموم آماده کنم ! با آب داغ درد کمتر میشه !!
دلم میخواست از درد گریه کنم !!
چرا باید اینجوری میشد من یه فرد استریت یه شب دوست دخترم بهم میگه با یه دختر قرار میزارم و رابطه من و تو برای پوشندن رابطه ما دوتاس میرم مست میکنم و صبح بعدش در حالی خودمو پیدا میکنم که دیک یه مرد تومه و از درد نمیدونم چیکار کنم !!!
همین قدر بیچاره همین قدر حقیر !
با صدای مرد از افکارم بیرون کشیده شدم !!!
مرد که سمتم خم شده بود : هعی کجایی سه ساعته دارم صدات میکنم !!
سرمو پایین انداختم : ببخشید ؛ عااه حموم کجاست ؟
دستشو گذاشت رو شونه ام و اون یکی دستشو گذاشت زیر زانوهام ...... منو بغل کرد !
با چشمایی گرد تر نمیشد و صدایی بلند : یااااا مرتیکه چیکار داری میکنی ؟؟؟
با لبخند : هیچی فقط تو درد داری و نمیتونی راه بری :)
با همون صدا : همش بخاطره توعه اگه دیشب منو خونت نمیاوردی و وحشی نمیشدی الان این وضع نداشتم !
اینبار پوزخند زد : هوم پس یادته ؟ منم یادمه !
منو گذاشت داخل وان حموم ! از گرمی لذت میبردم ! متوجه نگاهی که روم بود شدم
یاد حرفش افتادم : کی گفته یادمه ؟
چشماشو چرخوند : یعنی میخوایی بگی یادت نی ؟ " پوزخند زد " پس از کجا میدونی که من اوردمت خونم شاید اینجا هتله ؟ شاید دیشب من وحشی نشدم ؟
سرمو انداختم پایین :(
دوباره صداش به گوشام رسید : نمیخواد خجالت بکشی من میرم ! تو اتاق منتظرتم پاپی !
میخواستم بزنمش که زود رفت منم سریع حموم کردم و یه حوله قهوه ای رنگ برداشتم تنم کردم داشتم بند حوله میبستم که باهاش چشم تو چشم شدم !
دستامو گرفتم جلوم : یااا یااا مرتیکه هیز کجا رو نگاه میکنی !!
دوبار همون پوزخندو زد : 1. من همه چیزو قبلا دیدم !! 2. من استریتم !! فقط دیشب مست بودم و بازم ببخشید !!!
منم پوزخند زدم : چه جالب منم استریت م !!
دوباره پوزخند زد : باشه باشه تو راست میگی !
خواستم جوابشو بدم که صدای در زدن اومد "تق تق" : ببخشید ارباب صبحانه آماده س !
چانیول با صدایی سرد و بی حس : الان میایم
صدایی قدم هایی که نشون دهنده داره دور میشه تو اتاق بلند میشه !
چانیول خیلی جدی برگشت سمتم : بازم معذرت میخوام و اینکه نمیخوام کسی بدونه چه اتفاقی بین منو تو افتاده ! .........
وقتی رفتیم پایین اصلا به رویه خودت نمیاری چیشده و کاملا خبر دارم چقدر درد داری !
مثل خودش جدی برگشتم سمتش : مگه نگفتی استریتی ؟
با اخم : ارع
با پوزخند : پس از کجا میدونی که چقدر درد دارم ؟ " با خنده " چند بار باتم بودی بیبی ؟
خیلی جدی شد دلم میخواست بگم گوه خوردم ولی دیر شده :( با همون اخم که بیشتر هم شده بود : اول اینکه تا چند دقیقه پیش دیک من توت بود پس تو بیبی ! دومم هم اینکه نه من یه مرد کاملا استریت هستم ! و بخاطراین میگم چون از سایز خودم مطلعم " با پوزخند " بیبی حالا تندی لباساتو بپوش بیا پایین زیاد دیر نکنیا !!
با قدم های محکم از اتاق خارج شد !!!
پووووووف بک چرا نتونستی جلوی دهن گشاده تو بگیری ؟!
مرتیکه خر اسکول پدسگ پووووووف الان پر کردن شکم از اون خر مهم تره !
بعد از پوشیدن لباس هایی که تو تنم می رقصیدن !!!
بعد کلی کشتن بالاخره به پله هایی که به سمت پایین رسیدم وقتی به پایین رسیدم اون مرتیکه خر رو پیدا کردم که روی میز نهار خوری نشسته بود و به من زل زده بود !
مرتیکه هیز بدبخت معلوم نی کجارو نگاه میکنه بعد میگه من به پسرا گرایش ندارم پس چرا داری منو میخوری!!
تو افکارم بودم که یه زن میانسال میخورد 48،49 سالش باشه !!
زن میانسال با لبخند : ارباب نمیشینید ؟
با تعجب : منو میگی :| ؟
زن باهمون لبخند : بله ارباب
چرا منو ارباب صدا میکنه منو تازه دیده ! مگه دهه 50 عه که ارباب برده ای باشه محض رضای فاک چه گوهی خوردم مست کردم پووووووف بعد کلی سرزنش خودم رفتم کنارش نشستم !!

𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕Where stories live. Discover now