💙Part15💜

254 58 19
                                    


Jin

بعد از رقص دو نفره عروس و داماد داشتم اطراف نگاه کنم که با نامجون چشم تو چشم شدم !

تو چشماش میشد پشیمونی رو دید !
تو چشماش میشد عشق رو دید !
تو چشماش میشد مهربونی رو دید !

اما اون لحظه که با حرفاش داغونم کرد بهم گفت هرزه باید فکر اینجاش هم میکرد !
هه به منی گفت که خودش اولینم بود !

بعضی از آدما شاید  حتی 10 سالم هم همراهشون باشی اما وقتی میفهمی در واقع چه شخصیت پلید و ناپاکی دارن که لازم به کمی اعتماد و اعتبار داری !

همیشه من آدم مهربونه داستان بودم حالا میخوام مثل بقیه پلید و ناپاک باشم !

دیگه نمیخوام کسی باشم دور انداخته میشه میخوام کسی باشم که دور می دازه !

حالا فهمیدم کیا دوستن کیا دشمن !

دستی رو دستم حس کردم !
صاحب دست جیسو بود !

جیسو با لبخند : سلام اوپا ببخشید تو فکر بودید مزاحم شدم ؟

با لبخند کوتاهی : سلام جیسو شی نه چطور ؟

جیسو با لبخند : راستش من اومدم بهتون بگم قبول میکنم !

با خوشحالی : واقعا این خیلی عالیه ؛ عااا بریم برقصیم ؟

جیسو با لبخند بزرگی : البته  :)

باهم به سمت جایی که برای رقص تعیین کردن رفتیم در کنار زوج ها شروع کردیم به رقص !

خیلی سعی کردم به اون عوضی نگاه ندازم ولی چشمام ناخودآگاه چشم های اون رو پیدا میکرد !

جیسو دم گوشم با صدایی آروم : منم از کسی جدا شدم و میخوام یکم اون زجر بکشه !

با لبخند : همدردیم پس

اهنگ تموم شد از هم جدا شدیم اون به سمت میزه خودش و منم به سمت میزه خودم !

جیمین و چانیول که خبری ازشون نبود
سهون و لوهانم رفتن
فقط من و هوسوک و جونگین بودیم !

با لبخند : هعی جونگ تو هوسوک ببر من باید جیسو ببرم !

هوسوک با لبخند : قبول کرد دوست دخترت شه ؟

جونگین با لبخند : فک کن قبول نکنه حتی اگه جین به من پیشنهاد میداد با کله قبول میکردم !

هوسوک با لبخند : دل نیست که دریاست رو همه کراش داره ! تو مگه دو ساعت پیش عاشقه اون پسر چشم گنده عه نبودی ؟

با خنده : خاک تو سرت رو منم کراش داشتی ؟ من هیونگتم ! هیونگ !

جونگین با خنده : عه راست میگید :)

با لبخند : فعلا گایز

به سمت میز جیسو رفتم با گفتن اینکه " میخوایی بری خونه ، من میرسونمت "

𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕Where stories live. Discover now