UnderGround(Vkookpt2)

2.6K 384 58
                                    

جونگ کوک با دیدن جمله ی زیر نقاشی پسر با سرعت کاغذ رو روی میز رها کرد و از اتاق خارج شد. صدای دویدن جونگ کوک توی اون راهروی سرد ترس رو حتی برای کسایی که نمیدونستند چه اتفاقی افتاده هم تداعی میکرد. جونگ کوک نمیدونست کجا رو بگرده. از اون روز به بعد پشت بوم رو قفل کرده بودند و امکان نداشت اونجا باشه و کل حیاط هم دور زده بود ولی نتونسته بود پیداش کنه. بلند اسم تهیونگ رو صدا میزد و توقع داشت جوابی دریافت کنه. جونگ کوک حقیقتا نا امید و ترسیده بود. اگه دوباره تهیونگ رو غرق خون پیدا میکرد چی؟ فریاد هاش کم کم تبدیل به هق هق شده بود. به خاطر دویدن زیاد و صبحانه نخوردن ضعف کرده بود و در حالی که به دیوار تکیه داده بود نفس نفس میزد. اروم روی دیوار سر خورد و روی زمین نشست. سرش رو بین دستاش گرفت و زمزمه کرد:" خواهش میکنم... دوباره نه.."
_جِی
با شنیدن صدای تهیونگ به سرعت سرش رو بالا گرفت و به چشم های اون پسر خیره شد.
_قرار بود منو پیدا کنی ولی مثل یه گربه که تو سرما مونده کنار این دیوار جمع شدی.
جونگ کوک صدای محو تهیونگ رو به سختی می شنید. نمیدونست از کی تبدیل به " جِی" شده. ولی هر چی بود جونگ کوک دلش میخواست تا ابد با اون اسم صدا بشه. نفس عمیقی کشید" بهم بگو که هنوز سالمی" تهیونگ چشم هاش رو چرخوند و به سمت ساختمون حرکت کرد. جونگ کوک توقع نداشت که تهیونگ دلیل این رفتاراش رو بگه. اون فقط تهیونگ بود و کاری رو میکرد که دلش میخواست. حتی اگه اون کار قایم موشک بازی کردن سر صبح باشه! کلافه از سر جاش بلند شد و به سمت دفترش رفت.

اون روز رسما از آستانه ی تحمل جونگ کوک بالاتر بود. بیمار اتاق ۸۷ همه رو دیوونه کرده بود و مسئولش کاری از دستش بر نمیومد. جیغ میکشید و همه چیز رو خراب میکرد و تا کسی نزدیکش میشد به شدت بهش آسیب میزد و از بخت بد اتاقش توی طبقه ای که جونگ کوک قرار داشت بود. جونگ کوک از ته دل خدا رو به خاطر مسئول تهیونگ بودن شکر کرد هر چند مراقبت از تهیونگ جون رو از بدنش بیرون میکشید ولی تهیونگ ساکت بود و این برای جونگ کوک که عاشقانه سکوت رو میپرستید عالی بود. هر چند دلش میخواست صدای اون پسر رو بیشتر بشنوه. افکارش با آویزون شدن پسر جوان به آستینش قطع شد" جونگ کوک سونبه. خواهش میکنم کمکم کن باید این سرنگ رو بهش بزنم تا اروم بگیره ولی اصلا نمیذاره نزدیکش بشم"
این پسر از خودش هم تازه کار تر بود. جونگ کوک سرنگ رو دستش گرفت و به اتاق دختر جوون رفت. اتاق تبدیل به یه میدون جنگ کوچک شده بود و دختر گوشه دیوار ایستاده بود و با شیشه تیزی که دستش بود همه رو تهدید میکرد. جونگ کوک آهی کشید" اون شیشه رو از کجا اورده" پسر با ناراحتی لب زد"عینکم رو شکوند"
جونگ کوک سعی کرد لبخندی روی لب هاش بنشونه و به دختر نزدیک شه" می یونگ شی؟ با اون شیشه با خودتون صدمه میزنید. لطفا بدینش به من. دلم نمیخواد آسیب دیدنتون رو ببینم." دختر کم کم با لحن مهربون جونگ کوک نرم تر شد و دستش رو اروم پایینتر اورد"جینیونگا اومدی؟ میدونستم میای میدونستم اون دختره ی زشت رو به من ترجیح نمیدی...ولی چرا اون روز توی اتاق خواب من همدیگه رو بوسیدین؟" می یونگ با یادآوری صحنه های تلخی که تو گذشته دیده بود دوباره کنترل خودش رو از دست داد و جیغ های بلند و ممتدی کشید. جونگ کوک سعی داشت پنهانی سرنگ رو از جیبش دربیاره و به محض گرفتن شیشه به دختر بزنه ولی اون روز انگار روز شانسش نبود چون می یونگ متوجه سرنگ شد و در کسری از ثانیه دوباره حمله های وحشیانه ش رو از سر گرفت و قبل از اینکه جونگ کوک بتونه خودش رو عقب بکشه زخم نسبتا عمیقی روی گردنش ایجاد شد. جونگ کوک دادی کشید و عقب رفت. دستش رو روی گردنش فشار میداد و سعی میکرد خونریزی گردنش رو متوقف کنه.دختر هنوز جیغ میکشید و همه چیز رو خراب میکرد. پسر زیر بغل جونگ کوک رو گرفته بود تا از افتادنش جلوگیری کنه. جونگ کوک سعی کرد روی پاش بایسته و دوباره طرف دختر بره که حس کرد دستی داخل جیبش شد و سرنگ رو برداشت. جونگ کوک با تعجب به اون شخص نگاه کرد"تهیونگ تو اینجا چی کار میکنی" تهیونگ بی توجه به سمت دختر حرکت کرد. جونگ کوک قدمی برداشت ولی به خاطر خونی که ازش رفته بود احساس ضعف کرد و روی زمین افتاد" تهیونگ برگرد. آسیب میبینی." تهیونگ محکم مچ دختر رو چسبید و به دیوار کوبوندش. داخل چشم های وحشی دختر پر از درد شد. تهیونگ انقدر مچ دختر رو فشار داد تا شیشه از دستش افتاد و به شدت برای ازاد کردن خودش تقلا میکرد. تهیونگ سرنگ رو بدون هیچ ملایمتی داخل رگ دختر فرو کرد. اهمیتی نمیداد رگش پاره میشه یا هرچی. با صدایی که دو رگه شده بود زمزمه کرد " حالا دهنتو ببند و بزار بخوابم" دختر که به خاطر فشار زیادی که به جفت دستاش وارد شده بود و دارویی که در خونش اثر میکرد سست شده بود با کنار رفتن تهیونگ با صدای بلندی روی زمین افتاد. تهیونگ شیشه رو از روی زمین برداشت و به خون روش نگاه کرد" وقتی توی کاری که بهت مربوط نیست دخالت میکنی، درد میکشی جِی" جونگ کوک در حالی که یک دستش روی گردنش بود به تهیونگ زل زد. تهیونگ شیشه رو داخل سطل انداخت. از کنار جونگ کوک رد شد و به سمت اتاقش رفت.

BTS OneShotWhere stories live. Discover now