Voyage(KOOKV)

6.8K 584 54
                                    

"_لعنت بهش ضدآفتابمو فراموش کردم." با افسوس سرش رو برای خواهر احمقش تکون داد"_برای آفتاب گرفتن اومدیم رو عرشه و دقیقا چطوری مهم ترین چیز رو فراموش کردی؟" جه هی زبونش رو براش دراورد و به سمت اتاقشون دوید. تهیونگ کلاه حصیریش رو پایینتر کشید و لیوانش رو به لب هاش نزدیک کرد. قبل از اینکه بتونه کمی ازش بخوره صدای جذابی متوقفش کرد"_داری اینجا شامپاین میخوری؟ نگران نیستی اگه سرت گیج بره و پرت شی پایین کوچولو؟" تهیونگ عینکش رو برداشت و به پسری که با بالاتنه برهنه کنارش ایستاده بود نگاه کرد. تتوهای زیباش تمام بازوی چپش رو اشغال کرده بود و تهیونگ نمیتونست چشم ازش برداره اون لعنتی واقعا هات بود. لیوانش رو روی میز کنار دستش گذاشت و به سمت پسر خم شد"_اگه قراره پرت شم و تو نجاتم بدی نه فکر نکنم زیاد نگران باشم" پسر نیشخندی زد دست هاش رو توی جیب شلوارک کوتاهش فرو کرد"_قبل از اینکه نجاتت بدم خوراک کوسه ها شدی بیبی. یادت رفته؟ اینجا اقیانوس اطلسه" تهیونگ از فکر خورده شدن توسط کوسه ها لرز آرومی کرد و توی خودش جمع شد که پسر رو به خنده انداخت.
"_هی جئون بیکار اونجا واینسا و بیا این بشکه ها رو ببریم پایین" پسر دستی برای تهیونگ تکون داد و قبل از اینکه تهیونگ بتونه چیزی بگه سریع دور شد. جه هی در حالی که ضد آفتابش دستش بود به سمتش اومد"_چی شده ته. اون پسره کی بود الان رفت؟" تهیونگ دوباره عینکش رو روی چشم زد و دراز کشید"_هات ترین انسانی که تو عمرم دیدم" جه هی خندید و کنارش دراز کشید"_چی شده که مستر کیم پس از سال ها افتخار داد و یکی رو هات صدا زد؟" تهیونگ محلش نذاشت و فکر کرد چجوری توی این کشتی بزرگ دوباره به پسر بربخوره.
~~~~~~~~
پالتوش رو بیشتر به خودش پیچید تا از هوای خنک شب در امان باشه. هنوز عرشه خالی نشده بود و مسافرا با خنده دور هم جمع شده بودن و حرف میزدن ولی تهیونگ کوچکترین توجهی بهشون نداشت و تمام مدت بین جمعیت دنبال اون پسر میگشت. بالاخره پسر رو تکیه زده به یکی از ستون های کشتی دید و لبخند خوشحالی زد. با قدم های آروم سمت پسر رفت و دوباره به تتوهاش که از تی شرت آستین کوتاه مشکیش بیرون مونده بود خیره شد. با صدای آرومی گفت"_هی. اینجوری سردت نمیشه؟" پسر متوجهش شد و نگاهش رو به سمتش چرخوند"_عه کلاه حصیری دوباره تویی!" تهیونگ اخم بامزه ای کرد و اون هم به سمت دیگه ی ستون تکیه داد"_اسم دارم. اسمم کیم تهیونگه" پسر خندید"_اسمت قشنگه" تهیونگ موهای ریخته شده تو صورتش رو با دست پشت گوشش داد"_میدونم." با سکوتی که برقرار شد با تعجب پرسید"_تو نمیخوای اسمتو بگی؟" پسر دوباره نگاهش کرد"_ من بگم؟" تهیونگ دست به سینه ایستاد"_بله. معمولا مکالمه ها اینجوری پیش نمیره؟" اون پسر عجیب بود. دوباره دست هاش رو توی جیبش کرد انگار که این عادتش بود"_اوه خب. جئون جونگوکم. نمیدونستم مهمه.بیشتر عمرم تو کشتیم برای همین تو ارتباط گرفتن ضعیفم ساری." تهیونگ بدون خجالت گفت"_به نظرم تو هاتی. باهام بیشتر حرف بزن" جونگوک با چشم های گرد شده نگاهش کرد"_خب..عام برای چی داری با کشتی سفر میکنی" تهیونگ راضی از اینکه کوک تصمیم گرفت مکالمه رو ادامه بده لبخند زد"_من و خواهرم داریم برای دیدن مادربزرگمون میریم فلوریدا و چون دوره و خواهرم ترس از ارتفاع داره تصمیم گرفتیم با کشتی بیایم یجورایی فانم هست نه؟ در ضمن فکر نمیکنم هواپیماها مهمانداری مثل تو داشته باشن" جونگوک ابروش رو بالا انداخت. مثل اینکه این پسر زیادی جذبش شده بود"_تهیونگ شی. میخوای مثل تایتانیک جای مهمونی مجلل این بالا ببرمت یه جای دیگه؟" تهیونگ با ذوق سرش رو تکون داد. جونگوک مچ دستش رو گرفت و با خودش به سمت پلکان طبقه پایین برد.در یکی از اتاقا رو باز کرد و بعد از اینکه هر دو وارد شدن بست. تهیونگ نگاهی به اطراف انداخت"_اینجا که کس دیگه ای نیست." جونگوک در حالی که به سمت یخچال کوچکی میرفت گفت"_منم نگفتم هست. قرار بود فقط از اونجا دور شیم. اینجا اتاق منه" تهیونگ شونه ای بالا انداخت و روی کاناپه سبز رنگ نشست. از اتاق خودش خیلی کوچکتر بود ولی حس خوبی میداد"_ خب اومدیم اینجا چیکار کنیم جونگوک شی؟" جونگوک نیشخندی زد و بطری های کولا و چیپس رو روی میز گذاشت"_فیلم ببینیم؟" تهیونگ با قیافه بی حس نگاهش کرد. همین فقط؟ پسری به جذابی تهیونگ کنارش نشسته بود و اون میخواست باهاش فیلم ببینه؟ نکنه گی نبود؟ جونگوک تلویزیون رو روشن کرد و کولاش رو سر کشید. تهیونگ سرفه ی مصنوعی کرد"_جدی منو آوردی اینجا که با هم فیلم نگاه کنیم؟" جونگوک ابروهاش رو بالا انداخت"_آره دیگه. انتظار نداری که برهنه نقاشیت کنم؟" تهیونگ با نگاه اغواگرش بهش نزدیک شد"_بدم نمیاد؟" جونگوک نیشخند زد"_ اوه پسر فراموشش کن نقاشی من افتضاحه" تهیونگ کلافه از جاش بلند شد"_محض رضای فاک تو اصلا گی ای؟ برای چی بیخودی دارم تلاش میکنم. من میرم" قبل از اینکه در رو باز کنه جونگوک مچ دستش رو گرفت و اون رو به در ورودی چسبوند. با نگاه مرموزش به چشمای تهیونگ زل زد"_چرا از همون اول نمیگی چی میخوای انجل فیس؟" تهیونگ بخاطر حس کردن دست های قوی ای که مچش رو بالای سرش گیر انداخته بود کم کم داشت خمار میشد پس چیزی نگفت. جونگوک انگشت هاش رو روی صورت تهیونگ کشید و لبش رو لمس کرد"_ چی انقدر بی طاقتت کرده که نرسیدن بهش عصبیت میکنه؟ من؟ بگو دلت میخواد به جای قلم و کاغذ با کامم بدنت رو نقاشی کنم لیتل هورنی؟" تهیونگ بخاطر حرف های کثیف کوک ناله ی کوتاهی از دهنش در رفت و باعث شد خجالت بکشه. عجیب بود چون اون هیچوقت توی سکس خجالتی نمیشد. جونگوک با شنیدن ناله ش خنده ی آرومی کرد و سرش رو توی گردن خوشبوی تهیونگ فرو برد "_دوست دارید این لباسای گرون قیمتتون رو توی تنتون پاره کنم قربان؟" تهیونگ باورش نمیشد اون پسر خوش خنده که انقدر خنثی بود و فکر میکرد هیچ گرایشی بهش نداره یهو تبدیل به این فاکر شده باشه. با بوسه ی خیسی که روی گردنش نشست بیشتر داغ شدن بدنش رو احساس کرد. آروم زمزمه کرد"_میخوام." جونگوک مارکی رو گردنش گذاشت و بالاتر رفت"_چی رو؟" تهیونگ روی لب هاش زمزمه کرد"_تو رو" و بوسه ی خیسی رو شروع کرد. تنش بینشون دیوونه کننده بود و حس میکردن فضای اتاق زیادی براشون تنگ و گرمه. جونگوک همونطور که زبونش رو روی لب های پسر کوچکتر میکشید دکمه های لباسش رو باز کرد و روی زمین انداخت. پسر با بالاتنه ی برهنه ش رو توی آغوش گرفت و روی تخت پرت کرد. ازش فاصله گرفت تا تیشرت خودش رو بیرون بکشه. تهیونگ لبش رو گاز گرفت و به صحنه ی بالای سرش خیره شد. هیکل بی نقص پسر و تتوهای روی بازوش فقط بیشتر تحریکش میکرد پس شرمش رو کنار گذاشت و خودش دست به سمت کمربند و دکمه ی شلوار جونگوک برد و سریع اون ها رو باز کرد. جونگوک دستی به موهاش کشید و اون ها رو عقب داد "_انگار خیلی عجله دارید قربان؟" تهیونگ در حالی که شلوار و باکسر پسر رو پایین میکشید با دیدن دیکش لبش رو گاز گرفت"_انقدر یهویی باهام رسمی صحبت نکن جئون عوضی" جونگوک ته رو عقب روند و کامل برهنه شد. لب هاش رو به سمت نیپل تهیونگ برد و یکی رو به دهن گرفت و اون یکی رو با دست مالش داد. صدای اومم مانندی از تهیونگ خارج شد و بی طاقت موهای پسر رو چنگ زد"_نمیتونم کوک زودباش درش بیار" پوزخند جونگوک رو روی سینه ش حس کرد. اون پسر میخواست با آروم پیش رفتن دیوونه ش کنه. تهیونگ هیچوقت همچین سکسی نداشت و همه پسرای قبلی فقط سریع و خشن به فاکش میدادن و بعد از خالی شدن ولش میکردن. ولی حس جونگوک فرق داشت انگار باهاش مثل یه شی قیمتی رفتار میکرد. بالاخره جونگوک آخرین پوشش بدن تهیونگ رو دراورد و بدن های برهنشون رو به هم چسبوند. تهیونگ زیر لب ناله میکرد و با چشم های خمارش از کوک خواهش میکرد سریع تر باشه ولی اون لعنتی اعتنایی نمیکرد. قبل از اینکه دوباره لب هاشون رو به هم بچسبونه زمزمه کرد"_خیلی زیبایی تهیونگ" و بوسه ی طولانی دیگه ای رو شروع کرد. تهیونگ با لمس شدن دیکش توسط دست های سرد اون پسر چشم هاش که حین بوسه بسته شده بود رو باز کرد و سرش رو یکم فاصله داد"_جونگوک عوضی انقدر اذیتم نکن. خواهش میکنم" جونگوک بوسه هاش رو از روی گردن تا نزدیکی لگنش ادامه داد زبونش رو روی امتداد دیک تهیونگ کشید که باعث ناله ی بلند پسر شد. بعد از کمی هندجاب دادن فاصله گرفت و از جاش بلند شد. تهیونگ سراسیمه بازوش رو گرفت"_کجا میری؟ تو...تو که نمیخوای منو اینطوری ول کنی هوم؟" جونگوک بوسه ای روی دست تهیونگ گذاشت و به سمت کمد رفت"_دارم میرم برای کیتن کوچولومون لوب بیارم هر چند انقدر هورنی شدی شاید بهش نیازی نباشه" تهیونگ دوباره لب پایینش رو گاز گرفت و به پشت پسر و عضله های ورزیده کمرش خیره شد. مثل اینکه قرار بود امشب سخت تر از هر وقت دیگه ای به فاک بره. جونگوک برگشت و همونطور که توی چشم های تهیونگ زول زده بود دستور داد"_پاهاتو باز کن" تهیونگ باکره نبود ولی نمیدونست چرا انقدر از این پسر خجالت میکشه پس بی حرکت موند. جونگوک سیلی ای به رون پاش زد و خودش اون ها رو باز کرد"_گفتم پاهاتو باز کن دارلینگ" لوب رو روی انگشتاش ریخت و سمت سوراخ نبض دار ته برد. اول دورانی انگشت هاش رو چرخوند و بعد دو تا رو بدون اطلاع وارد کرد. تهیونگ ناله ی بلندی کرد و به بازوی جونگوک چنگ زد. صدایی که لوب و حرکت کردن انگشت های جونگوک توی سوراخش ایجاد میکرد جفتشون رو بیشتر تحریک میکرد. جونگوک انگشت هاش رو بیرون کشید و لوب رو روی دیک خودش ریخت و به خودش هندجاب داد. تهیونگ با تعجب نگاهش کرد"_نه..من هنوز یه انگشت دیگه جا دارم خواهش میکنم بیشتر آماده م..." جونگوک نذاشت حرفش تموم شه و پاهای تهیونگ رو روی شونه هاش گذاشت"_نه دارلینگ. اینطوری حس بهتری پیدا میکنی" تهیونگ با خودش فکر کرد و مطمئنا درد بیشتر ولی فاکداپ تر از اونی بود که بتونه چیزی بگه. جونگوک دیک هارد شده ش رو روی سوراخ ته تنطیم کرد و در حالی که مستقیم به چشم های خمار پسر زیرش نگاه میکرد کمرش رو جلو داد. فرو رفتن سر دیکش هم برای پسر دردناک بود و ناله ی عمیقی کرد و اشکی از گوشه چشمش چکید. کوک یکم بیشتر خودش رو وارد کرد و مدتی صبر کرد تا ته به سایزش عادت کنه. ولی بعد حدود یه دقیقه نتونست تحمل کنه و آروم آروم خودش رو تا ته فرو کرد. تهیونگ جیغ های خفه ای میزد ولی کاری از دست برنمیومد. کوک انگشت هاش رو توی دهن تهیونگ فرو برد"_بیا بیبی اگه دردت گرفت میتونی منو گاز بگیری" و شروع به حرکت داد خودش توی پسر ظریف زیرش کرد. تهیونگ به جای اینکه گاز بگیره انگشت هاش رو ساک میزد و باعث میشد بیشتر دلش بخواد تو پسر بکوبه. سرعت ضربه ها خیلی بالا رفته بود و پسر زیرش داشت از درد و لذت نابود میشد. نمیدونست چند وقته که همچین لذتی رو نچشیده. با دست آزادش همزمان به تهیونگ هندجاب داد و دستش رو به کلاهک دیکش میکشید تا سریع تر کام شه. همیشه عاشق این بود که پارتنرش زود تر از خودش به کام برسه و اون ها رو وقتی حساس شده بودن و نمیتونستن تحمل کنن بیشتر و بیشتر به فاک بده و تهیونگ هم از این قضیه مستثنا نبود. تهیونگ انگشت های کوک رو از دهنش دراورد و با اه بلندی روی شکم خودش کام شد و دستش رو به سمت صورت کوک دراز کرد"_ کوک..عاحههه کوک لطفا" ولی جونگوک به چیزی که میخواست رسیده بود و با نیشخند معروفش ضربه های عمیقش رو بیشتر و بیشتر ادامه داد. تهیونگ رسما به گریه افتاده بود و نمیتوتست پروستاتش رو حس کنه"_کوک لطفا..اهه زیادیه التماس میکنم" جونگوک بالاخره وقتی حس کرد به کامش نزدیکه ازش بیرون کشید و با صدای دورگه شده ش از تهیونگ پرسید"_دوست داری کجا کام شم دارلینگ؟" تهیونگ هیچ ایده ای نداشت سوراخش به اندازه کافی داغون شده بود و تصمیم گرفت بدنش رو انتخاب کنه که همینجوریش کثیف شده بود"_شکمم لطفا" جونگوک اخمی کرد"_نه اصلا جالب نیست" خودش رو بالاتر کشید و رو به روی صورت تهیونگ به خودش هندجاب داد و کام سفیدش روی صورت و لب های تهیونگ پاشید. تهیونگ لب هاش رو لیس زد و کمی از اون مایع شور و تلخ رو چشید"_تو..چرا میپرسی وقتی هر کار دلت میخواد میکنی" جونگوک تا اخرین قطره های کامشم روی لب های تهیونگ پاشید و حوله ای از کنار تخت برداشت و باهاش با ملاحظه بدن تهیونگ رو تمیز کرد"_چون دلم میخواد حس کنی حق انتخاب داری" تهیونگ فحشی زیرلب داد و با درد جا به جا شد"_حس میکنم یه خرس به فاکم داده" جونگوک بلند خندید و کنار تهیونگ دراز کشید"_ نگو که نمیخواستیش عزیزم" تهیونگ آهی کشید و دست برد تا حفره دردمندش رو ماساژ بده ولی جونگوک نذاشت و خودش اینکارو کرد. "_میخواستمش. خیلی هم میخواستمش ولی تو هیچ رحمی نداری" جونگوک بوسه ی سبکی روی گردنش نشوند"_همین که ازت درخواست یه راند دیگه تو حموم نمیکنم لطفمو نشون میده" تهیونگ مشتی به بازوش زد و پتو رو بیشتر روی بدن برهنه شون کشید"_خیلی خب آقای مهربون میشه لطفا باکسرتو بپوشی و انقدر اون دیک بزرگ ترسناکتو از پشت بهم نمالی؟" جونگوک دوباره خندید و بدون حرف تهیونگ رو بیشتر به خودش چسبوند"_نخیر قربان"
____
با نور خورشید که توی صورتش میخورد و جیغ مرغای دریایی اخمی کرد به شکم خوابید و بالش رو روی سرش فشار داد"_لعنت بهش" با حس دستی که کمرش رو مالش میداد یکم از زیر بالش بیرون اومد و به چهره جونگوک خیره شد. قیافه ی فاکر دیشبش دوباره تبدیل به قیافه ی شیرین و مهربونش شده بود"_صبح بخیر" تهیونگ هوم کوتاهی گفت. جونگوک پتو رو از روش کشید و باعث شد تهیونگ با حس سرما خودش رو جمع کنه"_چته روانی؟" جونگوک اسپنک محکمی به باسن برهنه ش زد"_زودباش عزیزم بلند شو برو حموم کشتی تا یکی دو ساعت دیگه میرسه فلوریدا." تهیونگ حس غم کرد و آروم از جاش بلند شد. درد خفیفی تو پشتش حس میکرد ولی از دیشب کمتر بود. پتو رو از جونگوک پس گرفت و در حالی که مشتی به سینه ش میزد و به سمت حموم کوچک اتاق میرفت گفت"_منحرف" جونگوک تا دم در اومد"_میخوای با هم بریم؟" تهیونگ در رو روش بست و صداش از پشت در اومد"_نخیر!" دوش رو باز کرد و زیرش ایستاد. چه انتظاری داشت اونا فقط اسم همو میدونستن و به عنوان یه وان نایت استند توی کشتی با هم خوابیده بودن. معلوم بود که این لحظه هم میرسید. سعی کرد بغضش رو قورت بده. عشقی در کار نبود ولی از اون پسر خوشش اومده بود و دلش میخواست تو رابطه باشن. اگه از عوضی بازیاش فاکتور میگرفت جونگوک خیلی پسر خوبی بود و این مدت کوتاهی که کنارش بود احساس آرامش میکرد. سریع دوش گرفت و بعد از پوشیدن لباسای دیروزش بیرون رفت. جونگوک توی اتاق نبود. تهیونگم بیرون رفت و روی عرشه کنار همون صندلی ای که همه چیز از اونجا شروع شده بود ایستاد. با حس پس گردنی محکمی چشم هاش گرد شد و وقتی برگشت با چشم های آتشین جه هی رو به رو شد"_نونا میتونم توضیح بدم" جه هی پس گردنی دیگه ای بهش زد"_ چی رو توضیح بدی اینکه شب قبل داشتی چی کار میکردی رو؟ از لنگ زدنت متوجه شدم جناب. خواهر قشنگتو تنها گذاشتی و رفتی پی عشق و حال خودت؟ وقتی گفتی اون پسره هاته باید میدونستم آخر میری بهش میدی" تهیونگ لب هاش رو اویزون کرد و به خواهرش نگاه کرد"_هی چرا با من مثل هرزه ها رفتار میکنی. خو چیکار کنم. ما جفتمون از هم خوشمون میومد" جه هی نفس عمیقی کشید و موهاش رو پشت گوشاش داد"_پوینت صحبت من دادن تو به اون نیست میگم چرا منو تو کشتی به این گندگی تنها گذاشتی" تهیونگ دستش رو دور گردن خواهرش حلقه کرد"_باشه دیگه نمیذارم حالا میکشی بیرون؟" با دیدن جونگوک که داشت چند تا بسته رو جا به جا میکرد دست هاش شل شد"_نونا فکر کنم دلم میخواد همین جا بمونم" چشم های جه هی گرد شد"_ ها؟ اینجا؟" تهیونگ سرش رو تکون داد"_ به نظرت هیچ راهی هست که من بتونم پیش جونگوک بمونم؟" جه هی تقریبا مطمئن شد برادر کوچیکش عقلش رو از دست داده ولی چیزی بهش نگفت"_ آره میتونی بری و با اون همه پارتی ای که داری یکی از اتاقکای اینجا رو رزرو کنی و همه جا دنبال کون دوست پسر جدیدت راه بیفتی. کاری هم که نداری مترجمی رو از همه جا میشه کرد" تهیونگ چشم هاش برق زد و لبخند گشادی زد"_جدی میگی؟" جه هی سرشو تکون داد"_اره با اینکه اینطوری ادم چسبی به نظر میرسی ولی جواب میده. هر چند قبلش باید حتما بریم خونه مامانبزرگ وگرنه دارمون میزنه" کشتی تقریبا به لنگرگاه نزدیک شده بود و مسافرا تک تک داشتن پیاده میشدن. جه هی چمدونا رو دستش گرفت و تهیونگ رو هل داد"_برو و فعلا ازش خداحافطی کن من اینا رو میبرم" تهیونگ به سمت جونگوک دوید و رو به روش ایستاد. جونگوک با غم توی چشماش ولی لبخند روی لبش بهش نگاه کرد"_سفر خوبی داشته باشی قربان" تهیونگ آروم جلو رفت و لب هاش رو بوسید و جونگوک با گذاشتن دستش رو کمر تهیونگ بوسه رو عمیق تر کرد. تهیونگ آروم عقب کشید و روی لب هاش زمزمه کرد"_دوباره میبینمت موریش*. خیلی زود"
_________________
موریش:یه نوع ماهیه که خیلی خوشگل و خوشتیپه توی فایندینگ نمو هم بود😂
سلاممم^-^ من دوباره برگشتم🍒 امیدوارم خوشتون اومده باشه.
دوستون دارم🌸🌸

BTS OneShotWhere stories live. Discover now