⚔️مبارزه چهل و یکم: یه مبارزه واقعی بین منطق و احساس⚔️

Start from the beginning
                                    

اول با صدایی بلندی گفت و وقتی مطمئن شد بقیه دارن بهش توجه میکنن نفس عمیقی کشید و یه دستش رو به کمرش زد.

"من می‌دونم که هشت ماه پیش وقتی مجبور شدیم دوتا تیم رو ادغام کنیم چقدر برای همتون سخت بوده، به ترکیب عادت نداشتید، تمرین ها براتون جدید بود و قطعا همه چیز سخت تر از سال های قبل بودن و درک میکنم که الان چقدر استرس دارید و نگرانید که قراره این بازی چجوری باشه. ولی شما بیشتر از هشت ماه تمرین کردین نه؟ به بهترین نحو هم این کار رو انجام دادید! همتون تمام سعیتون رو کردید و حالا قراره نتیجه رو ببینین. و مطمئن باشین که راضی از زمین میاین بیرون باشه؟"

حرف هاش رو زده بود ولی باز هم از استرسشون کم نشده بود.

روی نیم کت کنار دیوار نشست و خم شد تا تسلط بیشتری داشته باشه و لب هاش رو با صدای پاپ مانندی باز کرد

"هی... پسرا... اگر باختیم... اگر به هر دلیلی نتونستیم برنده بشیم... اشکال نداره!"

بقیه با تعجب و ناامیدی نگاهش کردن.

"مگه میشه مهم نباشه؟! اگر ببازیم یعنی گند زدیم! مگه میشه گند زدن اشکال نداشته باشه؟!"

کریس به جیسونگ که با کلافگی ازش پرسیده بود نگاه کرد و سرش رو تکون داد.

"اره میشه! به هر حال... چه این بازی رو ببرید چه ببازید برای مسابقات بین المللی شما انتخاب شدین. میتونین این مسابقه رو برای امتحان کردن خودتون و کار تیمیتون در نظر بگیرید. برید توی زمین و خودتون رو محک بزنین ببینین تونستین با شرایط جدید کنار بیاین یا نه. هوم؟ نظرتون چیه؟"

از گوشه چشم به همه نگاه کرد، به نظر میرسید آروم تر شدن و بالاخره حرفای کریس روشون اثر گذاشته.

محکم دست هاش رو به هم زد تا سکوت و جو خفقان آور رختکن رو بشکنه و صدای رو بالا برد.

"ولی هرکی که اشتباه کنه مجبورش میکنم پنج جلسه سوزن درمانی بره پیش سوهو هیونگتون! حالا هم پاشید گرم کنید چون ممکنه بعدا آبکش شین!"

با این حرفش بقیه خندشون گرفت و از جاشون بلند شدن.

با روحیه‌ای به مراتب بهتر از ده دقیقه پیش توی یه صف پشت سر هم وارد زمین شدن تا کنار تیم حرفیشون گرم کنن.

"برای چی از من مایه میذاری!!"

سوهو که پشت در ایستاده بود با اخم ازش پرسید و کریس خندید.

"چون که چیزی بیشتر از سوزن درمانی براشون ترسناک نیست!"

سوهو آهی کشید و محکم بازوی کریس رو فشار داد تا آخش رو بشنوه و بعد وارد زمین شد که روی نیمکت مخصوصش بشینه.

کریس ناباورانه خندید و پشت سرش از راهرو خارج شد و سینش رو با هوای تازه و خوب بیرون پر کرد.

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Where stories live. Discover now