Third person's P.O.V:
«فلش بک»
? - فرمانده... هان... هِـ...سونگ...
مقطع و شمرده شمرده خیره به چشم هاش، اسمش رو تکرار کرد.
? - پسر فرمانده اول شیلا... محافظ سلطنتی شاهزاده سابق شیلا و ملکه فعلی چوسان... نزدیک ترین و صمیمی ترین فرد به ملکه... درسته؟
هسونگ با نزدیک کردن ابرو هاش به همدیگه، اخمش رو غلیظ تر کرد.
+ چی میخواین؟مرد صاف ایستاد و خیره به چشمان هسونگ جواب داد.
? - اهل معامله هستید... فرمانده؟هسونگ با چشمانی ریز شده، یک تای ابروش رو بالا داد.
+ معامله؟ چه معاملهای؟
مرد با دستانی از پشت بهم قفل شده، دور صندلیای که هسونگ بسته شده بود، قدم برداشت.
? - تو قبل از اینکه شاهزاده سومین ملکه چوسان بشه، بهش حسی داشتی... نه؟هسونگ سعی کرد چهره متعجبی به خودش نگیره و فقط با قورت دادن نامحسوس آب دهانش، دست هاش رو روی دسته صندلی فشرد و با صدای خفهای جواب داد.
+ نه!مرد نگاهی به دستان مشت شده هسونگ انداخت و ابرو بالا داد. نفس عمیقی کشید و سر تکون داد و پشت به هسونگ ایستاد.
? - پس... اگر علاقهای به ملکه جوان نداری میتونم با خیال راحت بکشمش! درسته؟
نیم رخش رو به سمت هسونگ شوک زده چرخوند و نیم نگاهی انداخت.
+ بکـ...بکشیش؟ تو کی هستی؟? - مهم نیست من کی هستم، فرمانده! مهم اینه که تو چی میخوای؟ یا معشوقهت رو از قصر میبری یا هم... به همراه این امپراطوری سقوط میکنه و نابود میشه!
هسونگ با سری پایین، با لب هایی خشکیده لب زد.
+ چرا میخوای این کارو بکنی؟!
مرد به سمت هسونگ برگشت و دست هاش رو روی دسته های صندلی گذاشت و با تکیه بر دست هاش به سمت هسونگ خم شد.
? - فرمانده... بیا درباره موضوعات بی ربط حرف نزنیم! به این به چشم یه فرصت نگاه کن... یه فرصت برای بودن با معشوقهت!
+ ولی اون... همسر شاهه...
با صدای تحلیل رفته هسونگ، نیشخندی از تاثیری که روی پسر گذاشته بود، گوشه لبش جا خوش کرد.
? - تو خودت بهتر از هر کسی میدونی که شاهزاده سومین مجبور به این ازدواج شده! اون علاقهای به شاه نداره فرمانده!هسونگ پلک هاش رو روی هم فشرد.
پیشنهاد وسوسه انگیزی بود! باید به این مرد اعتماد میکرد؟
+ اگر قبول نکنم...؟
? - به خودت میسپارم هان هسونگ! یا میتونی با خودت از قصر به هر کجا که خواستی ببریش یا اگر هم باهات همراه نشد زندگیش رو بگیری... فقط... نمیخوام توی قصر باشه!لحن سرد مرد غریبهای که هیچ ایدهای نداشت کیه، تنش رو لرزوند.
زندگی سومین...؟ اون میتونست سومین رو بکشه؟! نه... نه!
این کار رو عمرا اگر انجام میداد... این بی رحمانه ترین کاری بود که میتونست توی تاریخچه زندگی هسونگ ثبت بشه!
![](https://img.wattpad.com/cover/243727867-288-k834801.jpg)
YOU ARE READING
ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ🌙
Historical Fiction"سلطنت، قدرت... شاه! سه کلمه لبالب پر شده از قدرت! قدرتی که فقط با چشیدن طعم هوس انگیزش، هر کسی رو برای بیشتر بدست اوردنش، تبدیل به یه فرد طمع کار میکنه. مهم نیست این افراد چه کسانی باشن، رعیت هایی مثل ندیمه های رخت شور خانه تا اشراف زاده هایی مثل...