Controversy...!(part 17)

488 125 53
                                    

Third person P.O.V:

ملکه مادر کنار صندلی پادشاه نشست و به شاه و ملکه جوانش، چشم دوخت.
همه وزرا، مردان و زنان اشراف، فرماندهان، بانوان دربار و حتی هیئت پادشاهی شیلا و گوریو، به افتخار ازدواج و تاج گذاری ملکه در قصر بزرگ چوسان جمع شده بودن.

نوازندگان در حال نواختن بودند و با ریتم خاص سلطنتی موسیقی مینواختند.

ملکه یانگ در کنار امپراطور مین، با لباس هایی سلطنتی که با ظرافت تمام دوخته شده بودن، به سمت پیشگوی اعظم روی سکوی مخصوص، با غرور و تحکم قدم برمیداشت!
اون ملکه‌ی امپراطور مین بود!
امپراطوری که قدرت، هوش و خونخواریش در طول تاریخ چوسان مثال زدنی خواهد بود!
باید ملکه ای میشد، باهوش و پر قدرت! اما نه مثل شاه! اون قرار نبود ملکه ای باشه که با قدرت امپراطور مین به قدرت و محبوبیت میرسه!
اون میخواست به عنوان مادر چوسان، زنی بشه که در شأن خودش، مثال زدنی، عاقل، عادل و بخشنده باشه!

از پله ها آروم بالا رفتن و رو به روی هم ایستادن.
به کمک ندیمه ها، ملکه و شاه، به یکدیگر تعظیم کردن. پیشگوی اعظم شراب مخصوص ازدواج رو، در فنجون ها ریخت و با احترام کامل به ملکه و شاه داد.

یونگی بدون مکث شراب رو سر کشید و روی میز گذاشت و با نگاه سرد و نافذش به سومین منتظر نگاه کرد.
سومین فنجون رو جلوی دهنش نگه داشت و مکث کرد.
نگاهش رو بالا آورد و به چشمان جدی یونگی خیره شد! لبخند کوچکی زد و شراب رو نوشید.

هر دو بلند شدن و رو به روی ملکه مادر ایستادن.
ملکه هه سو تاج ملکه رو از روی بالشتک در دستان پیشگوی اعظم، برداشت. به ملکه جدید قصر نگاه کرد که همین نگاه آرامش خاصی به سومین داد و لبخند محوی زد.
سومین به ملکه مادر تعظیم کرد و قدمی بهش نزدیک شد و سر خم کرد.
و... تاج ملکه قصر بر روی سرش نشست!
به همراه دم عمیقی با اعتماد به نفس سرش رو بالا آورد.

شاه و ملکه در کنار هم رو به جمعیت حاضر در قصر، روی سکو ایستادن و سومین با بازدم عمیقش، با صدای رسایی شروع کرد.
+ من، یانگ سومین، به عنوان ملکه، قسم میخورم در کنار پادشاه به مردمم خدمت کنم و نسبت به مردمم عادل باشم!
همه تعظیم کردن - زنده باد پادشاه! زنده باد ملکه!

یونگی نیم نگاهی به ملکه‌ش انداخت و از اعتماد به نفسش، هر چند کوتاه، از داشتن ملکه ای مثل سومین احساس غرور کرد!
اون روز تمام مردم خوشحال از این بودن که قراره وضع بهتری نسبت به قبل، با حضور ملکه مادر و ملکه یانگ داشته باشن!

اما هیچکس نمیدونست که قصر قراره تبدیل به میدان جنگ پادشاه و ملکه‌شون بشه....!
در ظاهر جنگ هوش و قدرت اما در باطن...
جنگ عشق و غرور!
جنگ قدرت بازنده بود یا جنگ عشق...؟
ولی چیزی که هممون میدونیم اینه که... سالیان ساله که تاریخ نشون میده همیشه دل بر عقل پیروز بوده!
از کجا معلوم...!
.

ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ🌙Место, где живут истории. Откройте их для себя