با اخم : بهت گفتم روم حرکتی نزن اما تو بوتت رو مقابل چشم هایه من گذاشتی و منم صفت شدم !

چشماشو چرخوند : من تقصیره منه که تو بادیدن بوتم تحریک شدی ؟

عصبی : پس تقصیره عمه منه

با اخم : زدی دهنمو جر دادی میگی تقصیره عمه منه ؟ خیلی پرویی سهون !
حتی حرف که میزنم احساس میکنم دهنم گشاد !
اصلا مگه من بهت نگفتم امروز نمیشه امشب مهمونی داریم ؟
امشب تو مهمونی همه با دست منو نشون میدن میگن هه هه این پسرَ رو نگا دهنش گشاده !
و زد زیر گریه !

هنوز داشتم حرفاشو تحلیل میکردم که متوجه گریه اش شدم !

به سمتش رفتم و بغلش کردم : هیش بیبی کسی چنین کاری نمیکنه مگر اینکه دلش مرگ بخواد !

با اشک تو چشام نگاه کرد : نمیخوام و بلند بلند گریه رو شروع کرد

پووووووف کسی باور نمیکنه که پسر رئیس جمهور سابق کره جنوبی الان داره به همسرش که از قضا یه بیبی ناز و لوس هست میگه کسی بهت مسخرش نمیکنه و بهش نمیگه هه هه این پسرَ رو نگاه دهنش گشاده !

اگه سهون سابق بود ساعت ها می نشست و هر هر می خندید ولی الان همون پسر رئیس جمهور سابق کره جنوبی عاشق همون بیبی ناز و لوس شده

بعد از ساعت ها دلداری با گفتن اینکه میره خونه جین هیونگش خونه رو ترک کرد !

^^^^^^^^^^^^^^

Jimin

اول خواستم برم خونه ولی به سمت کمپانی تغییر جهت دادم
بعد 20 دقیقه رسیدم
با ورودم تمام کارکنان تعظیم کردن و با گفتن : سلام رئیس ، وقت بخیر ، خوش آمدید . میخواستن خودشیرینی کنن !
و تنها واکنش من سر تکون دادن بود !
خواستم وارد آسانسور مخصوص رئیس و سهامدارا بشم که یادم افتاد پرونده ایی که قرار بود روش فکر کنم و جواب رو تهیونگ بگم داخل ماشین جا گذاشتم پووووووف دوباره مجبورم اینهمه راه برم خدایا اخه چرا من ؟
دوباره راه رفته رو برگشتم پرونده مشکی بنفش رنگ برداشتم و راه اومده رو برگشتم !
وارد آسانسور شدم و به صورت خودکار سمت طبقه ایی که چانیول هیونگ بود رفت :)(:
وقتی وارد طبقه شدم منشی بلند شد : سلام آقای پارک خوش آمدید
با لبخند : برادرم جلسه اس ؟
منشی با لبخند : خیر بهمراه وکیل اوه داخل هستن
بعد از تشکر کردن به سمت در رفتم با شنیدن صدایه هیونگ که : بفرمائید
وارد شدم چانیول هیونگ با لبخند بغلم کرد و سهون هیونگ هم همینطور
بعد نشستن سهون هیونگ : چیشده موچی ما اومده شرکت نکنه سرت جایی خورده ؟
چانیول هیونگ با خنده : حیف شد بچه باحالی بود
بعد سه تایمون خندیدم
با خنده : نه میخواستم " پرونده گذاشت رو میز وسط " اینو بررسی کنید :)
چانیول هیونگ با اخم : چی هست ؟
با لبخند کوتاهی : قرار بود با کمپانی کیم همکاری کنم خب یه سری شرط داشت که دوست نداشتم ولی با صحبت هاش تصمیم گرفتم بدم دست یه حرفه ایی !

سهون هیونگ با لبخند : عاه چرا احساس میکنم اون حرفه ایی منم ؟

با خنده : به دَر میگیم دیوار بشنوه صندلی به خودش میگیره !
چانیول هیونگ بلند بلند میخندید
یهو منم نتونستم خودمو کنترل کنم زدم زیر خنده
و سهون هیونگ پوکر به ما خیره بود !

داشتم میخندیدم که گوشیم زنگ خورد !

بلند شدم کمی از هیونگ ها دور شدم

جیمین : بله ؟

هوسوک : سلام جیمین تو کلید خونه دست توعه ؟

جیمین : سلام هیونگ اره چطور ؟

هوسوک : میشه بیایی اینجا لطفا سریع تر باشه ؟

جیمین : باشه هیونگ

هوسوک : فعلا
و
قطع کرد

دوباره سمتی هیونگ ها نشسته بودن رفتم و جایه قبلیم نشستم
با لبخند : هوسوک بود ، اوم اینکه کی بررسی میکنه اصلا مهم نیست

سهون هیونگ چشماش چرخوند : خودم بررسی میکنم

با لبخند : مرسی هیونگ
و بوس هوایی برایه چانیول هیونگ فرستادم : فعلا باید برم راستی شب میبینتون ؟

سهون هیونگ : اره " سمت چانیول هیونگ" فعلا چانیول

چانیول هیونگ : فعلا سهون ، جیمین میام دنبالت
با لبخند : باشه هیونگ

و هم من و سهون هیونگ از اتاق بیرون اومدیم و وارد آسانسور شدیم

دوباره گوشیم زنگ خورد !

دکمه اتصال زدم

جیمین : بله
لوهان : بله او زهر مار کجایی مرتیکه

" اون قدر بلند فریاد زد و گوشیم رو از گوشم فاصله دادم "

جیمین : یاااا لوهان من که نمیتونم پرواز کنم ! بال که ندارم :/

لوهان : همین الان گورتو جمع میکنی میایی اینجا اصلا مهم بال نداری یا چشم !

جیمین : یااااا لوهان

لوهان : خفه شو دیگه چیزی نشنوم !

جیمین : چون تو نمیخوایی چیزی نشنوی دلیل نمیشه من ساکت شم !

لوهان : رو بهت دادم پررو شدی پارک جیمین !

جیمین : مگه خری که سوارت شم ؟

لوهان : خفههههه شو !

خواست چیزی بگه که قطع کردم : هیونگ چجوری این جغجغه رو تحمل میکنی ؟

سهون هیونگ : با عشق !

لال شدم و منتظر رسیدن آسانسور به لابی شدم

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

تو نهایتِ عشقی
نهایتِ دوست داشتن
و در لابلای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم
که تو سهم قلب منی

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<

خیلی خیلی ممنون بابت حمایت هاتون
پارت بعد کوتاهه ولی پارت بعدش جبران میکنم میخواستم ادامه بدم ولی خوابم میاد
🙄🙄

شب بخیر 🥱🥱😴😴👋🏻👋🏻

خب تقریبا صبحع ولی حالا😁😁😁😁😁

𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕Where stories live. Discover now