⚔️مبارزه سی و ششم: گلدن رتریور⚔️

Start from the beginning
                                    

متوجه نگاه پوکر چانیول روی خودش شد و ولی اهمیتی بهش نداد

"باشه پس ادرس رو برات میفرستم"

"باشه هیونگ، خدافظ"

گوشی رو قطع کرد و چند لحظه بعد پیامکی از طرف کیونگسو براش اومد که آدرس دامپزشکی نوشته شده بود.

سرعت ماشین رو کم کرد، و کنار پیاده‌رو زد روی ترمز.

"چیکار می‌کنی؟"

چانیول که نگاه منتظر جونگین رو روی خودش دید پرسید و جونگین قفل در ها رو باز کرد

"سوال داره؟ پیاده شو دیگه!"

"چییی؟!!! اینجا؟ وسط خیابون؟!!"

چانیول با تعجب گفت و جونگین پوفی کشید

"اره دیگه همینجا، وسط خیابون. بدو پیاده شو کار دارم!"

چانیول پلک هاظ رو بست و فکش رو روی هم فشار داد.

"آه! بعضی وقتها دلم میخواد کیونگسو رو خفه کنم!"

در ماشین رو باز کرد و پاش رو بیرون گذاشت که دید جونگین داره با چشم های ریز شده نگاهش می‌کنه

"چیه ها؟! داری وسط خیابون پیادم می‌کنی اونوقت نمیتونم از هیونگ جونت بدم بیاد؟؟!"

بعد از این کامل پیاده شد محکم درو به هم کوبید و دست به سینه منتظر شد تا شاید جونگین نظرش عوض بشه و دوباره سوارش کنه.

اما پسر کوچیکتر کاملا بی اهمیت بهش، ماشین رو راه انداخت و در جهت مخالف اون رفت

"سهون گفته بود وسط خیابون ولش کردیا... ولی باور نمی‌کردم!!"

بلند داد زد تا جونگین بشنوه ولی خودش هم میدونست که بی فایدست.

از روی عصبانیت با پاش سنگ کوچیک روی زمین رو شوت کرد و نفسش رو حرصی بیرون داد

"حالا از کدوم گوری ماشین پیدا کنم؟!!"

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

در سنگین کلینیک رو هل داد و وارد ساختمون شد، همیشه فضای کلینیک  های دامپزشکی رو دوست داشت، خیلی خوشگل کیوت بودن و داخلشون هم پر از سگ و گربه بود.

دیوار های سالن تا سقف طبقه داشتن و روی هر کدوم پر از سبد و جای خواب و جای خاک گربه ها بود، سالن اصلی ولی جذاب تر بود چون کلی اسباب بازی و چیز های نرم توی قفسه ها چیشده بودن که حتی برای اونم جذاب بود دیگه چه برسه به حیوانات.

پشت پیشخوان خالی بود پس سرش رو توی سالن گردوند تا کیونگسو رو پیدا کنه.

وقتی دید روی صندلی نشسته و با گوشیش مشغوله کنارش نشست و توجهش رو جلب کرد.

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Where stories live. Discover now