70

2K 210 657
                                    


سلام گايز. براي كسايي كه مسيج بورد نميخونن، متاسفانه يكي از دوست هاي دوره ي دبيرستان من به خاطر كرونا از پيشمون رفت. دوره ي سختيه ولي من و دوستام داريم سعي ميكنيم از پسش بربيايم. حال يكي ديگه از صميمي ترين دوستام هم به يه دليلي خوب نيست زياد و يه اتفاق بد ديگه هم اين وسط افتاده و انقدر اوضاع به هم پيچيده كه من واقعا نميتونم درست حسابي بخوابم ،  درس بخونم يا حتي درس دادن به شاگردام هم برام سخت شده.
به هر حال عذر ميخوام اگه پارت دير شد.
اميدوارم لذت ببريد. تقريبا ٦٠٠٠ كلمه خدمت شما.
پ.ن: ايشون شير شكلات فندوم هستن.

.......
+ زين؟؟؟ بيااااا ديگهههههه. مگه داري ميري خاستگاري ؟؟؟؟
لويي داد زد و از پله ها بالا رفت: ظاهرا خود خاك بر سرم بايد برم دنبالش.
با بالا رفتن از سومين پله باعث پرتقالي كه نايل به طرفش پرتاب كرده به هدف نخوره.
+ فاك يو هوران. ازت متنفرم.

نايل چشماشو چرخوند و سرشو روي شونه ي ماريا گذاشت: اي كاش ميخورد تو دهنت كه صداتو هيچ وقت نشونم تاملينسون.
لويي متقابلا داد زد: حوصله ندارم ميزنم جرت ميدما. خودتو جمع كن.
و البته كه هري با تمام قدرتش روي دست نايل كوبيد: مرتيكه اگه ميخورد تو سرش كه همين وسط ميكردمت.

+ ولش كن هزا. اين مرتيكه كلا عقل نداره راحته.
در اتاق  كه به تازگي تعمير شده بود رو باز كرد و با ديدن زين كه روي تخت نشسته و سرشو بين دستاش گرفته ناخوداگاه اخم كرد: زي؟ خوبي؟

زين سرشو بالا اورد و همين كافي بود تا لويي كمي نگران شه: چي شده مرد؟
بلافاصله كنار زين نشست و بغلش كرد: چرا شبيه كلاغ خيسي كه پراشو كندن شدي ؟
زين لباشو روي هم فشار داد: تومو...
لويي همون طور كه دستشو نوازش وار روي شونه ي زين ميكشيد جواب داد: جانم ؟ چي شده ؟

Sunrise In Hollywood(Z.M)Where stories live. Discover now