31

1.2K 205 96
                                    


لويي و هري هنوز توي هال نشسته بودن و نايل با كلافگي توي اشپزخونه راه ميرفت و موهاشو ميكشيد. تقريبا مطمئن بود اگر اون روز هري نميومد دعواي بدي با لويي در پيش داشتن. مشكل از نايل نيست كه دير فراموش ميكنه چون برعكس زين بخشيدن براش جز سخت ترين كارهاست.
وقتي ليام وارد خونه شد، هري ناخوداگاه از جاش بلند شد: چيكار كردي ليام؟ چي شد؟
هري ميدونست سايمون از اين شرايط نهايت استفادرو ميكنه و از طرفي مثل ليام هيچ راهي به نظرش نميرسيد تا بتونه از زين دو برابر بازي هاي كثيف سايمون محافظت كنه.

اما لويي دقيق تر نگاه كرد. انگار ليام توي اون يك ساعت به اندازه ي ده سال پير شده بود.
_باهاش حرف زدم و قبول كرد.
ليام دوباره روي مبل نشست و ادامه داد: لويي بليت تريشا رو خريدي؟
لويي سرشو تكون داد: خريدم ولي تو چيكار كردي؟
ليام با كلافگي موهاشو عقب زد و سعي كرد لبخندي تحويل دوستاش بده هرچند زياد موفق نشد : حرف زدم گايز. از كلمات استفاده كردم.
هري پوزخند زد و كنار لويي نشست: چي ازت خواست؟
ليام تقريبا زمزمه كرد: قرارداد بستم
صداي بلند لويي كه ميگفت وات ده فاك باعث شد نايل از اشپزخونه بيرون بياد و در سكوت به اونا نگاه كنه.
هري پرسيد: چه نوع قراردادي؟؟؟؟
ليام لبخند مطمئني زد: از اون قراردادا كه باهاش از عشق زندگيت محافظت ميكني.

نايل روي مبل تك نفره ي ديگه اي نشست: تو از اين كارا هم بلدي؟
هري چشماشو چرخوند: چه نوع قراردادي ليام؟ جواب بده
ليام گوشيشو روي ميز گذاشت: براي دو تا فشن شو توي چند هفته ي اينده. بدون دستمزد و بايد دو بار برم سر قرار با يه دختر. يكي از فشن شوها دو روز ديگست.
لويي با ناباوري پرسيد: چي؟؟؟؟ ليام خبر از فشار كاريت داري؟؟؟ بدون دستمزد؟؟؟ چي ميگي تو؟
ليام سرشو تكون داد: از همه چي خبر دارم لو. ولي مهم نيست اون قرار نيست بره رو اعصاب زين و همين برام بسه.
هري خواست چيزي بگه ولي وقتي در اتاق بالا باز شد نگاه پسرا به تريشا كه سعي ميكرد ارايش چشم خراب شدشو پاك كنه منحرف شد.

لويي به طرف تريشا رفت و كمكش كرد تا روي مبل بشينه و وقتي مطمئن شد كه جاي اون زن راحته گفت: امشب براتون پرواز گرفتم.
تريشا سرشو به چپ و راست تكون داد: من جايي نميرم لويي. زين به من احتياج داره.
لويي لبخند مطمئني زد: تريشا عزيزم گوش كن. بودن تو اينجا فقط شرايطو براي زين سخت تر ميكنه. اوضاع كاري زين به هم ريخته و اين خواسته ي خودشو كه بري. تو خبر نداري چه قدر وضعيت اينجا به هم ريخته ولي من مطمئنم اگه خيال زين از خانوادش راحت باشه ميتونه از پسش بر بياد.
تريشا به چشماي ابي اون پسر نگاه كرد: اگه من برم كدومتون تضمين ميكنيد كه حواستون بهش باشه؟
ليام بلافاصله گفت: من اينجام تريشا. بهت قول ميدم حواسم بهش باشه.
تريشا با جديت به كسي كه مطمئن بود پسرش بي نهايت دوستش داره نگاه كرد: تو مراقب حرف زدنت باش نميخواد از زين مراقبت كني. من چه جوري زينو بسپرم دست تو وقتي خودت كسي هستي كه باعث شدي مردم بهش حمله كنن؟

Sunrise In Hollywood(Z.M)Where stories live. Discover now