سیاهی همه ی وجودشو گرفته بود ، ولی از بین گردبادی از ترس و گردوغبار نا امیدی
خودشو توی برق چشمایی که نمی دید پیدا کرد
چرا چیزی که انقدر ازش میترسید، بهش ارامش میداد؟..
~~
-تخیلی و ... عاره تخیلی:).
سیاهی همه ی وجودشو گرفته بود ، ولی از بین گردبادی از ترس و گردوغبار نا امیدی
خودشو توی برق چشمایی که نمی دید پیدا کرد
چرا چیزی که انقدر ازش میترسید، بهش ارامش میداد؟..
~~
-تخیلی و ... عاره تخیلی:).
جونگکوک برای یه ماموریت به یه شهر مرموز میره و تازه میفهمه حرفایی که درمورد اونجا شنیده شایعه نیست
خلاصه*~~~
-خودتو با اینکه تهیونگ عاشقته گول نزن
-احساس گناه چیز بدیه
-عشق؟ توی لغت نامه کیم تهیون...