Her Effect | Complete

By 1DFanFic_iran

28.6K 3.5K 3.8K

جلدِ دوم فن فيك The Styles Effect (Harry Styles AU) [Persian Translation] A... More

مقدمه 0
مقدمه 1
مقدمه 2
مقدمه 3
مقدمه 4
مقدمه 5
مقدمه 6
Chapter 1
Chapter 2
Chapter 3
Chapter 4
Chapter 5
Chapter 6
Chapter 7
Chapter 8
Chapter 9
Chapter 10
Chapter 11
Bonus Chapter
Chapter 12
Chapter 14
Chapter 15
Chapter 16

Chapter 13

344 43 119
By 1DFanFic_iran

من کف دستش رو که نوازشم میکرد حس میکردم، همونطور که ما آروم انگشتامونو توهم قفل میکردیم انگشتر فلزی توی دستش روی پوستم کشیده میشد وقتی من نفسمو نگه میداشتم و بدنامون سفت شده بودن.

درد اصلا سراغمون نیومد.

من یه چشممو باز کردم تا هری رو کار قبلیشو انجام میداد ببینم قبل ازینکه هردومون با شوک پلک بزنیم و به طرز احمقانه ای به دستامون که توهم قفل شده بودن نگاه کنیم.

"دردی حس میکنی؟"ما هردو همزمان از هم دیگه پرسیدیم و سرمونو تکون دادیم، نفسمون رو با یه خیال راحت با لبخند بزرگی که بهم زدیم بیرون دادیم.

"این کار کرد، اون واقعا کار کرد... اوه خدای من."من با صدای پر از خوشحالی گفتم.همونطور که از روی تخت بلند میشدیم دست دیگشو مثل دخترای جوون و فن گرلا گرفتم. جیغ میزدیم و باهم بالا و پایین میپریدیم.

"صبر کن-من چه کار فاکی ای دارم میکنم دستتو میگیرم؟ بیا اینجا."اون گفت و همونطور که منو توی بغل گرم و محکمش میکشید جشنمون رو متوقف کرد.همونطور که توی سینش لبهند میزدم دستامون سریع دور بدن هم دیگه رفتن و همدیگرو بغل کردیم وقتی که اون سرشو توی گودی گردنم فرو برد.خنده های کوچیک از دنمون بیرون میومد همونطور که من بینیمو بالا میکشیدم و سعی میکردم جلوی اشکامو بگیرم.

"من خیلی خوشحالم." من گفتم و اینو کاملا غیرممکن دیدم که بتونم لبخندمو از روی صورتم پاک کنم وقتی هری یه نیشخند دندون نما زد.همونطور ک همدیگرو بغل کرده بودیم نوک بینیش روی پوست گردنم حرکت میکرد.دستمو که پیراهنشو باهاش گرفته بودم حرکت دادم و فک تیزشو نوازش کردم و به سمت صورت بی نقصش بردم درحالی که با شیفتگی به من خیره شده بود

"دلم برا این تنگ شده بود."اون نفس کشید. پیشونیشو به مال من تکیه داد،همونطور که با دست آزادش صورتمو قاب میگرفت چشمام با لرزش از روی خوشحالی بسته شدن، انگشت شستش روی گونه ام به آرومی حرکت میکرد همونطور که دست دیگش رو دور پهلوم برد،بدنمو به مال خودش چسبوند و من داشتم از حس خیلی نزدیک بودن بهش لذت میبردم.

"منم همینطور."صدام مثل یه زمزمه از بین لبام بیرون اومد همونطور که دیدم نگاه خیره ش سمت لبام رفتن.چشمامون با خواستن پر شده بود قبل ازینکه اون سمت پایین خم شه و با بوسه های کوتاه و پشت همِش باعث بشه روی لباش بخندم قبل ازینکه بخوام دستامو برای بوسه های بیشتر دور گردنش حلقه کنم.

"الان میتونم اینو انجام بدم نه؟"اون با یه پوزخند گفت.صورتمو بین دستاش گرفت همونطور که من چشمامو بسته نگه داشتم اون پیشونی،گونه هام و بینیمو غرق بوسه میکرد و من سعی میکردم با بازیگوشی عقب بکشم.

"و من میتونم اینکارو بکنم."من وقتی کارش تموم شد گفتم و یه تیکه از موهای پشت سرشو بین دستام گرفتم و سرشو سمت پایین اوردم تا لبامون بهم برسن و یه بوسه پر حرارت واقعی داشته باشیم.لبای نرمش روی مال من حرکت میکردن و با بیرون اومدن یه ناله از ته گلوش روی لبام کارمو تایید کرد، دستاش پشتم رفتن و منو بیشتر سمت خودش کشیدن و نفس هامون بیشتر و سریع تر شده بودن.

"هی من شنیدم شما بچه ها مونوپولی بازی میکنین!من میخوام ماشین بشم."ومپایر هری با سایکو و آدم کش وارد اتاق شد،هر سه تا هری با یه نیروی نامرئی به داخل راهرو پرت شدن قبل ازینکه در اتاق هری شیطانی اتومات محکم بسته و قفل بشه و اونارو بیرون از اتاق نگه داره. من روی لبای هری لبخند زدم و هیچکدوممون بوسه رو نشکستیم تا وقتی که من دست هری رو که داشت در رو کنترل میکرد تشخیص دادم.

"اون مونوپولی نبود!"صدای غر غروعه سایکو از پشت در اومد.

"اون درست میگه، شاید ما باید-شاید ما باید مونوپولی بازی کنیم."من نفس کشیدم و سعی کردم هری رو اذیت کنم همونطور که اون بوسه های پر از نیاز روی گردنم میذاشت،دستاش از لباسم بالا رفتن و سینه هامو گرفتن و باعث شدن یه ناله از بین لبام خارج بشه.

"فقط اگه بذاری به دیوار بچسبونمت." صداش از همیشه خشدار تر و گرفته تر بود همونطور که با لباش لاله گوشمو میگرفت، باعث شد تا سرنا تو ستون فقراتم نفوذ کنه و من محکم بگیرمش تا خودمو نگه دارم.

"جور دیگه ای نمیخواستمش."من با ی خنده قبول کردم قبل ازینکه دستای بزرگش رو زیر رون هام ببره و بلدنم کنه و همونطور که گفت به دیوار تیکه ام بده، لبامون دوباره سریع به هم دیگه حجوم بردن و دستامون سمت لباس های هم دیگه رفتن، دستاش برای خلاص شدن از تیشرتم بالا اومدن همونطور ک من دستمو سمت کمربندش میبردم.

من اجازه دادم نفس بریده ام بیرون بیاد وقتی که هری لباسمو تو تنم پاره کرد، من فقط توی سوییتنم بودم و بدنم با یه تیکه پارچه کوچیک زیر دستش بود.انگشتاش به یه تیکه پارچه پاره چنگ زدن.

من به صورت شوکه شدش که مثل مال من بود خیره شدم و دیدم که فقط به دستام نگاه میکرد،من نگاه خیره ش رو دنبال کردم و چشمام باز شدن وقتی نگاهم به کمربندش رسید، دستام دور چرم باریکی که دور شلوارش بود رو گرقته بودن و قطعه فلزی روی اون بند بخاطر حرکت سریع من کامل باز شده بود.

"من میخوام باهات کاملا صادق باشم... من خیلی سخت تحریک شدم."هری نفس کشید و به چشمای خیره من نگاه کرد همونطور که قفسه های سینه مون بالا و پایین میرفتن.

"ت-تتو هات!"من اشاره کردم،با حالت شوکه شده کمربندش رو روی زمین انداختم و به تتویی که از روی قفسه سینش تا گردنش مثل مار حرکت میکرد توجه کردم که داشت تمام بدنشو میگرفت،هری تیشرت رو دراورد و از سرش رد کرد،به تتو ای که به ارومی حرکت میکرد و تمام سینه و بازوهاش رو میگرفت خیره شد.

"این عادیه...این برای نشون دادن سلطه گریه قبل ازینکه ما... خب."اون نفسش و به طرز بدی بیرون داد،تی شرتش رو روی زمین انداخت همونطور که من سرمو تکون دادم،نگاهمو رو پوست جوری و گناهکارانش نگه داشتم.

"تو باید بدونی که اولین باری که باهات عشق بازی کردم،مراعات میکردم-"

"تو مراعات میکردی؟ تو تکیه گاه تخت و شکستی و کاندوم رو پاره کردی،و واژن منم تقریبا همینطور، نمیدوم من خیلی نگران این حقیقت که تو یه پرنس شیطانی بودی بودم بعد ازینکه سکس داشتیم ولی به هر حال من واقعا درد داشتم."من گفتم و بهش یه نگاه انداختم همونطور که اون دستشو بین موهاش برد،سیب گلوش بالا و پایین میشد.

"تو نمیفهمی لایزا،شیطان ها دوست
(رفیق) دارن ولی رابطه های اونا فقط بر پایه شهوته،پس وقتی سکس دارن واقعا خشن و سخته.این عشق بازی نیست این خواستن شدید همدیگست،رابطه ما بهمون درد داد چون این برای ما بیشتر از فقط یه شهوته ولی تو هیچ ایده ای نداری-نیمی از من میخواد که باهات شیرین و آروم باشه-اما نیمه دیگه من،نیمه شیطانی من فقط-"هری شروع کرد،صورتشو با نا امیدی بین دستاش گرفت،بازو های سفتش ناخوداگاه خم شدن همونطور که من سعی میکردم سر جام وایستم.

"من میفهمم،سکس شیطانی خشن عه، من یه پیش زمینه ای ازش دارم اما من آماده ام."من گفتم و بدنمو صاف کردم،تعجب مبکنم که درواقع دارم اونو متقاعد میکنم یا خودمو.

"پشتت رو ببین."هری گفت و با سرش به دیوار پشت سرم اشاره کرد قبل ازینکه بخوام برگردم،چشمام درشت شدن وقتی فرو رفتگی روی دیوار رو دیدم.

"هولی شت...من حتی اینو احساس هم نکردم."

"بدن ما پایدار تر از بدن آدمای معمولیه،که این یعنی اگه ما بخوایم انجامش بدیم خسارت و خرابی های خیلی زیادی به اطراف وارد میکنه."هری توضیح داد و به اطراف اتاق نکاه کرد همونطور که من نگاهشو دنبال میکردم.

"به این اتاق؟"

"به این ساختمون."اون حرفمو تصحیح کرد و یه پوزخند اغواگرایانه کم کم روی صورتش شکل گرفت همونطور که حالت صورت منو زیر نظر داشت.

"تو باید بهم بگی که واقعا میخوای اینکارو دوباره باهام انجام بدی لیدی لایزا،چون اینبار-"اون شروع کرد، کف دوتا دستشو بهم چسبوند و چند قدم عقب رفت و باعث شد بینمون فاصله بیوفته.

"من مراعات نمیکنم و تورو کاملا برای خودم میخوام."هری حرفشو تموم کرد،چشمای تیره اش به مال من قفل شده و زبونشو اروم روی لبای تَرِش میکشید همونطور که من داشتم روی دندونای نیشش که اروم از بین لباش خارج میشدن تمرکز میکردم.

من بهش برای چند لحظه جواب ندادم و فقط با شوک بهش خیره شده بودم و سعی میکردم چیزی که گفت رو هضم کنم.

من اونجا وایستادم و راجبش فکر کردم.

بعد هری رو بدون دفاع گیر اوردم و یدفعه با لبام بهش حمله کردم.

چشماش گرد شدن قبل ازینکه بازوهاشو دور بدنم بپیچه و منو فشار بده،پس من به زمین میخوردم و همونطور که پشتمو اماده میکردم تا به زمین محکم و سرد بخوره چشمامو بسته بودم،و درست یه دود سیاه دورمون پر شد.و من روی بالشتک های نرم روی تشک تخت هری افتادم همونطور که دود دورمون از بین رفت و اون سریع منو به تختش فشار داد،لب پایینمو میبوسید و سمت خودش میکشید همونطور که سعی میکرد با گرفتن لبه لباس زیرم اونو پایین بکشه.

ما فقط روی تخت اومدیم.

من خیلی برای این آماده ام.

اتاق با صدای نفس های سخت ما و ناله های مداوم و بی صبرانه هری پر شده بود همونطور که من زیپ شلوارشو باز کردم،روی شلوارش سعی میکردم همونطور که اون سوتینمو پاره کرد و باعث شد گیره های فلزیش کنده بشن و من بی دفاع مقابل روی شیطانی اون باشم همونطور که لباش همه حای پوستم حرکت میکردن، نقطه حساس بین گردن و فکم رو میمکیدن و باعث شدن من از روی لذت کمرم رو سمت بالا خم کنم قبل ازینکه پایینتر حرکت کنه و به طرز آزاردهنده ای پوست بالای سینمو لیس بزنه.

"تو ملکه منی...اینو میدونی نه؟مهم نیست کی،کجا، اینکه تو چه قرنی هستیم،تو ملکه منی و همیشه خواهی بود."اون نفس کشید و روی همون قسمت از پوستمو گاز گرفت و باعث شد با حالت گریه یه ناله از بین لبام خارج بشه،دستاش پهلوهام رو بالای گرفته بودن و منو کاملا درمونده زیر بدنش نگه داشته بودن.

من سرمو تکون دادم،هر جمله ای قرار بود از دهنم خارج بشه به طرز شوکه کننده ای به شکل یه ناله از دهنم خارج شد وقتی دست بزرگ هری منو از بین پاهام گرفت و انگشت رو از روی لباس زیرم حرکت میداد همونطور که بدنم بخاطر لمسش شومه شده بود.

"میخوام روی صورتم بشینی."اون کنار گوشم زمزمه کرد و گونه سرخ شدمو بوسید همونطور که اخرین تیکه لباسم رو از بین پاهام رد میکرد،لباس زیرمو یجایی روی زمین پرت کرد و منو کاملا لخت زیر خودش نگه داشت همونطور ک من سرمو از روی تخت بلند کردم.

"تو میخوای چیکار کنم؟"من با یه نفس بریده پرسیدم و سریع ساکت شدم وقتی لبای هری بهم حمله کردن و منو بوسیدن،اون زبونش رو وارد دهنم کرد همونطور که به لمس کردنم ادامه میداد.

"میخوام بهت حس خوب بدم."این تمام جوابی بود که اون بهم داد قبل ازینکه بخواد ازم جدا شه و از روی بدنم کنار بره و منو بدون لباس رها کنه همونطور که من میدیدمش که کنارم سمت تکیه گاه تخت رفت،همونطور که برامدگیش کاملا از روی باکسرش معلوم بود و میتونستم ببینم که چفدر سفت شده روی تخت دراز کشید و منتظر بهم خیره شد و من با گیجی بهش نگاه کردم.

"آممممم....چی؟"

"بشین روی صورتم و تکیه گاه تخت رو بگیر."اون با یه لحن عادی جوری که انگار داره بهم میگه اسمون آبیه گفت و من چشمام بخاطر کلماتش گرد شد.

"تو آرزوی مرگ یا همچین چیزی میکنی؟من ممکنه اونطوری خفه ت کنم، اون اصلا سالم نیست،اصلا سالم نیست
(خطرناکه)."من بهش گفتم و شروع به استرس گرفتن کردم و بهش اشاره کردم،اون یه پوزخند کوجیک زده بود و با حوصله منتظر بود تا من آروم شم.

"بهم بگو لیدی لایزا."اون شروع کرد و خودشو بالا اورد و به آرنجش تکیه داد همونطور که من به پوست خوردنی و صاف و برنزه شکم و سینه ش نگاه میکردم.

"افراد سلطنتی معمولا روی چی میشینن؟"اون پرسید و سرشو یکم کج کرد.

"تخت سلطنتی"من جواب دادم و با گیجی به اون که لبهند زده بود نگاه میکردم و میخواستم ببینم با این به کجا میخواد برسه.

"دقیقا،یه ملکه زیبا همیشه لایق اینکه روی تخت سلطنتی بشینه،ولی متسفانه من یکی ازونا برات اینجا ندارم،"هری شروع کرد و کامل نشست و سمتم خم شد تا وقتی که لباش به لاله گوشم میخوردن و نفس های داغشو روی پوست حساس گردن خالی میکرد.

"بذار صورتم تخت سلطنتی تو باشه."اون توی گوشم زمزمه کرد و بهم پیشنهاد داد،من صورتمو چرخوندم و به نگاه خیره اش دقت کردم تا ببینم که اون جدیه یا نه.

اون جدی بود.

و من کاملا بخاطر شکه شدن خشکم زده بود.

"واژن من تورو میکشه."من با عصبانیت بهش گفتم و باعث شدم بخنده همونطور که سمتم خم شد و یه بوسه کوچیک و سریع روی لبم گذاشت و دوباره عقب کشید و سر جاش دراز کشید و نگاهش رو روی من نگه داشت.

"فقط راجب این بهم اعتماد کن لیدی من."اون ترغیبم کرد،مچ پاهامو گرفت و منو سمت خودش کشید و بین پاهاش قرار داد.

"حالا تکیه گاه تخت رو بگیر و بذار سِروِت کنم."اون با یه صدای خمار و جذاب گفت،دستمو گرفت و پشتش رو بوسید قبل ازینکه اون رو سمت تکیه گاه تخت که روبروم بود ببره و من آب دهنمو قورت بدم و دستوراتش رو اجرا کنم قبل ازینکه سرجام بپرم وقتی که بدنم روی صورتش قرار بگیره،نفس هاش به پوست بین رون هام میخورد و باعث شد تا نفس هام سریع تر بشن.

"هاه،خب یه لحظه صبر کن،به هر حال ممکنه من تورو خفه کنم یا یه چیزی اشتباه پیش بره،پس اجازه بده من برم و ما سکس امن و عالی خودمون رو یا حتی مونوپولی-"ادامه جمله ام توی گلوم خفه شد وقتی که اجازه دادم یه ناله با گریه بخاطر لذت و شوک از بین لبام خارج شه، سرم به عقب و رو به سقف خم شده بود دستام محکم تکیه گاه تخت رو گرفته بودن وقتی که هری لذت دادنشو شروع کرد.

اون رون هامو بوسید،میمکیدشون و گازشون میگرفت و روی پوست قهوه ایم لاو بایت میذاشت قبل ازینکه بخواد باسنمو بین دستاش بگیره،منو سمت دهنش برد و یه ناله عمیق از بین لباس خارج شد وقتی کارشو سریع با زبون داغش شروع کرد.اون منو لیس میزد و میمکید همونطور که من کمرمو بخاطر لذتی که تو کل بدنم داشت پخش میشد عقب میدادم.

من ناله اش رو زیرم حس کردم،زیر پوست حساس بدنم که داشت بین لباش فشارش میداد،زبونش هنوز داشت حرکت میکرد و داغی و گرما رو تو کل بدنم پخش میکرد وقتی که من ناخداگاه خودم رو روی صورتش فشار دادم و باعث شدم یه ناله از دهنش بیرون بیاد و منو بیشتر بین لباش بگیره.

شاید اگه من کاملا غرق لذتی که زبون هری بهم میداد نشده بودم میفهمیدم که چراغا دارن چشمک میزنن،یا تلوزیون خاموش و روشن میشد تا وقتی که یه صفحه ثابت تار روی صفحه تلوزین دیده میشد، قبل ازینکه من یه ناله دیگه بکنم انگشتامو محکم روی تکیه گاه فشار دادم،و باعث شدم توی دستام بشکنه همونطور که به کام رسیدم.روی تخت افتادم و مطمعن شدم که پرنسم رو خفه نمیکنم همونطور که اونم سر جاش نشست،سمتم خم شد و صورتش رو بین پاهام برد وقتی من هنوز داشتم ارگاسمم رو حس میکردم.

سکس شیطانی واقعا سخت و خشنِ.

و این فقط پیش نوازی بود.

متاسفم پدر من مرتکب گناه شدم.

"آه...حساسه حساسه."من تکرار کردم و با بستن چشمام ملافه رو بین مشتم گرفتم قبل ازینکه انگشتامو بین موهای فر و قهوه ای هری ببرم،سرشو از بین پاهام بالا اوردم و چشمامو باز کردم تا فقط ببینم که اون پوزخند میزنه و انگشت شستش رو کنار لبش میکشه قبل ازینکه داخل دهنش ببره و مکش بزنه وقتی درست توی چشمام خیره شده.

"نمیتونم کاریش کنم،تو خیلی مزه-"

"بهم بگو که من مزه خوبی میدم یا شیرینم تا این تخت و برگردونم،این فقط یه واژن عه هری نه یه مواد مخدر خوشحال کننده."من با یه چهره بی حالت بهش گفتم و هنوز یکم از موهاش بین دستام بودن و باعث شدم تا سرخ بشه.

"تو مزه افتضاحی داری."اون با یه چهره که انذجار رو توش نشون میداد با شیطنت گفت و باعو شد جفتمون بخندیم.

"بهتر شد."من لبخند زدم و بالا سمت خودم کشیدمش و اون لبم رو بوسید.

میدونی همونی که رو صورتمه.

"آماده ای که وسایل خونه رو بشکنیم؟"اون با ابرو های بالا رفته پرسید و خودشو عقب کشید تا باکسرش رو دربیاره قبل ازینکه اون رو یه سمتی پرت کنه،من به تکیه گاه تخت که شکسته بود نگاه کردم و لبخند زدم.

"آه،این چقدر میتونه خشن باشه."



جواب.

واقعا خشن.

تخت از سرجاش تکون خورده بود و تقریبا وسط اتاق بود،انگار که خودش پا دراورده بود و چند متر از جایی که توش بود حرکت کرده بود قبل ازینکه بخواد به دیوار بخوره و تکیه گاه تخت که قبلا یکم شکسته بود با هر حرکت هری به دیوار ترک خرده بخوره و کاملا خرد شه.

من میتونستم چراغ های بالای سرمون رو ببینم که به طرز خطرناکی تکون میخواردن و چشمک میزدن وقتی که من پاهامو دور بدن هری حلقه کردم،لباش کنار گوشم بود و به زبان فرانسه منو تحسین میکرد،بار ها و بارها خودشو داخلم فرو میکرد،اجازه نداد بدن های عرق کرده و داغمون لحظه ای از هم جدا بشن وقتی که من به همه وسایلی که روی زمین میوفتادن نگاه میکردم.لوستر روی زمین افتاد و کاملا خرد شد و چراغی که روی میز کنار تخت بود هم روی زمین پرت شد وقتی که من دستامو پشت هری بردم و باعث شدم اون ناله کنه و سریعتر داخلم حرکت کنه.

حتی تو حیوانی ترین حالش توی تخت دستای پرنس هری از روی پهلوم هام سمت دستم حرکت کردن و دستاشو با مال من بالای سرم قفل کرد همونطور که خودشو داخلم حرکت میداد،به سختی راجب چیزایی حرف میزد که باعث شدن لذت سریع توی بدنم جاری بشه همونطور که اون انگشتاش رو تو مال من قفل میکرد و فشار میداد همونطور که قبلن انجام داده بود.

من داشتم اسم هری رو با هیجان و لرزش توی صدام داد میزدم تا وقتی که فهمیدم من تنها کسی نبودم که داد میزد بلکه مردم توی راهرو هم با ترس داد میزدن ”زلزله” و باعث شدنبفهمم این فقط تصور من نبود بلکه هری واقعا با هر حرکت سخت و خشنش ساختمون رو میلرزوند.

واو.

من میخوام انحامش بدم.

قبل ازینکه هری بخواد شونه ام رو گاز بگیره من برش گردوندم و روش رفتم و کنترل رو تو دستم گرفتم همونطور که بهم نگاه میکرد،چشماش کاملا سیاه شده بود،دندون های نیشش کاملا بیرون اومده بودن،منم مثل اون بودم،دوتا شیطان هم دیگرو با خواستن زیاد به فاک بدن،اون به باسنم چنگ زد و من دستمو روی سینش به عنوان تکیه گاهم قرار دارم و خودمو بالا و پایین روش حرکت میدادم.

پایه های تخت شکستن و من گریه کردم همونطور که هری رو عمیقا توی خودم حس میکردم وقتی که بالشتک ها روی زمین افتادن و هری دستش رو توی موهام برد و گرفتشون،منو ثابت نگه داشت و خودش رو سریع داخلم حرکت میداد و بدن من روی مال اون بالا و پایین میشد،سرمو پایین تر بردم و پوست گردنش رو بین دندونام گرفتم و باعث شدم تا سرش رو عقب ببره و ناله کنه و داخلم سریعتر حرکت کنه،صدای مداوم برخورد بدنمامون توی اتاق پخش میشد.

دستای هری سمت باسنم رفتن و من دندونام رو از پوستش جدا کردم تا اخرین ناله همراه با گریه ام رو از بین لبام خارج کنم درست قبل ازینکه بیام و به کام برسم،بازوش رو دور بدنم حس کردم و منو بیشتر به خودش نزدیک کرد،سینه های برهنه امون به همدیگه چسبیده بودن قبل ازینکه بخواد مکث کنه،منو بالا برد قبل ازینکه برای اخرین بار منو پایین بیاره و ضربه بزنه همونطور ک من حس کردم اون به کام رسید و سرش رو داخل سینه ام برد و سعی میکرد ناله هاش رو کنترل کنه.

اون وقتی بود که کف اتاق شکست.

تخت روی زمین وسط اتاق طبقه پایینمون افتاد،دیوار ترک خرد و گرد و خاک هوا رو پر کرد و ما فهمیدیم هنوز بین ملافه هاییم،من هنوز بین پاهای هری بودم،بدن لخت و خسته ام روی مال اون بود همونطور که یکی از همسایه ها که یه مرد لاغر و قد بلند بود برای خودش یه فنجون قهوه میریخت و داشت به این بهم ریختکی و خرابی ای که وسط پذیرایی خونش بود نگاه میکرد.

”سلام...”هری و من هردو همزمان گفتیم،هنوز به سختی نفس میکشیدم و اون داخلم بود،حتی خودمون رو اذیت نکردیم که بخوایم از روی ملافه ها تکون بخوریم درست وقتی که وسط اتاق خونه اون مرد بودیم و اون با شوک بهمون خیره شده بود و پلک میزد،هنوز داشت فنجونش رو که سر ریز شده بود پر از قهوه میکرد.

”حالا دوستان من.”من و هری سرمون رو سمت سوراخ بزرگی که روی سقف ایجاد شده بود بالا بردیم تا ومپایر رو که سرش رو پایین اورده بود و از سوراخ داشت بهمون نگاه میکرد رو ببینیم همونطور که اون عینک افتابیش رو برمیداشت و بهمون پوزخند میزد.

”این چیزیه که شما بهش سکس شیطانی میگین.”اون دستش رو روی قفسه سینش گذاشت قبل ازینکه سر ادمکش و سایکو ظاهر بشه و از توی سوراخ بهمون با شوک نگاه کنن.

”خب ملحق شدن به اون دوتارو فراموش کنین،دیک من حتما محو میشد.”سایکو هری با ناباوری گفت و به سرش ضربه زد همونطور که هری شیطانی خندید.منو به خودش نزدیک تر کرد و ملافه رو روی بدنم کشید تا منو بپوشونه،من لبخند زدم و روی سینه اش دراز کشیدم قبل ازینکه مردی که خونه اش رو خراب کردیم بخواد حرف بزنه.

”شماها دیگه کی هستین؟”




--------

خب گایز اینم چپتر جدید ببخشید که طول کشید تا این چپتر اپدیت شه واقعا درگیر بودم و الانم موقع امتحاناته،سعی میکنم تا جایی که بتونم ترجمه و آپدیت کنم اما اگر دیر شد شرمنده
ووت و کامنت یادتون نره♥

Continue Reading

You'll Also Like

Typewriter[H.S] By Gray

Mystery / Thriller

14.2K 2.1K 56
استایلز بعد از مرگ پدرش صاحب مجله پدرش میشه و در حین متوجه میشه که داستانی که در مجله پدرش چاپ میشده مضنون فمنیستی داره و نویسنده ناشناسه و حال ب دنب...
573 196 15
~Ziam Mayne short story بابا عادت داره هر اتفاقی رو به یه درس تبدیل کنه و به من زندگی کردن یاد بده. دوست داره از همه چیز یه نکته و دستور العمل در بیا...
17.5K 2.3K 14
[COMPLETED] کی به پا احتیاج داره؟؟ (فن فیک های ناتوانی ؛ جلد سوم) [Persian Translation] (Zayn Malik AU) Translated By : @Weird_lili
3.8K 637 9
لیام:ازت متنفرم فاکینگ مالیک زین:ازت متنفرم فاکینگ پین،ولی منتظر باش ببین کی برندس عشق ممکن هست به تنفر و تنفر به عشق تبدیل بشه،هیچکس نمیدونه که قرا...