خانواده و دوست ها دو گروه ارزشمند زندگی هر انسانی هستن .
زین اعتقاده داره هرکسی ممکنه یک روز آدم رو ترک کنه ولی خانواده هرگز .
از طرفی دوست ها ، اونا انتخاب خود آدم هستن .
ما هیچ نقشی تو انتخاب جایی که به دنیا میایم و خانواده ای که نصیبمون میشه نداریم ولی دوست هامون همه کسایی هستن که خودمون اونارو برگزیدیم .
پس ممکنه خیلی وقت ها حتی نسبت به خانواده هم درک بهتری از ما داشته باشن .
اما تو زندگی زین ، چهار نفر هستن که بیشتر از دوست هستن . خون مشترک توی رگ هاشون جریان نداره اما به سادگی تبدیل به خانواده ای شدن که خودش انتخابشون کرده و همینه که اونا رو ویژه میکنه .
از وقتی لیام در اتاقش رو زد ولی زین ازش خواست اونجارو ترک کنه ، زین یه حس عصبانیت و عذاب وجدان شدیدی نسبت به خودش حس میکنه .
این آسونه که مثل ترسو ها باشی و همیشه توی تخت خوابت پناه بگیری . این آسونه که بخوابی و با خوابیدن مشکلاتت رو به دست فراموشی بسپاری .
اما همیشه باید دنبال یه راه چاره بود . دنبال راهی که بتونی همه چیز رو بهتر کنی .
زین نیاز داره دوباره به خودش بیاد و خودش رو از نو بسازه .
چون باختنِ خودش فقط باعث میشه کسایی که براش مهمن رو کم کم از دست بده . و زین حتی نمیخواد تصور کنه اگه خانوادهی موسیقیاییش رو از دست بده چه اتفاقی براش میفته ...
جمله ی امروز صبح لیام مدام تو ذهنش تکرار میشه .
زین میتونه از مدیا شکایت کنه . باید اینو با منیجمنت در میون بذاره .
بعدظهر اون روز زین به دفتر منیجمنت احضار شده بود .
اون درحالیکه یه سویشرت مشکی تنش بود و موهاش رو به بالا حالت داده بود روی صندلی چرمی
اتاق منیجر نشسته بود .
بعد از بحث های زیادی که بینشون شد ، زین فهمید همیشه یه چیزی بین روابط مدیران این شرکت ها و مدیا وجود داره که کسی ازش سر در نمیاره .
مهم نیست اگه یه روز دعوا کنی و بهت بگن به شهرت خودت لطمه زدی ؛ چون ممکنه روز دیگه ، خودشون تو رو توی یک درگیری بندازن چون در اون زمان روابط طوریه که این باعث پولسازی بیشتر میشه .
به خصوص اگه نزدیک به انتشار یک تک آهنگ یا آلبوم باشی .
مدت هاست زین متوجه شده کار منیجمنت دفاع از طرف های قراردادش نیست ، بلکه پول دراوردن توسط اوناست .
برای زین این یک قضیه ی واضح و روشنه .
این براش وقتی قابل لمس شد که لویی رو مجبور به تغییر پوشش کردن . کاری کردن از چیزی که هست فاصله بگیره .
اونا اهمیتی نمیدادن که لویی آسیب میبینه یا خود واقعیش نیست .
در اون زمان تنها چیزی که میدیدن این بود که گی بودن یکی از اعضای گروه پسرونه که تازه داره ریشه میدوونه و معروف میشه اصلا به نفعشون نیست ، پس شروع کردن به تعیین تکلیف کردن و در تنگنا گذاشتن لویی . طوریکه تا مرز افسرگی بردنش .
وقتی اونا متوجه شدن لویی سیگار میکشه و وزن کم کرده به تنها چیزی که اهمیت میدادن سفید موندن وجه ی عمومی لویی بود .
براشون مهم نبود لویی سیگار بکشه یا به خودش آسیب بزنه ، تنها چیزی که میخواستن این بود که وقتی تو عموم حاضر میشه کمبود وزن و زخم های بدنش رو زیر لباس های گشاد و آستین بلندش مخفی کنه .
زین شاهد تمام فرایند تغییر دادن لویی بود و براش عجیب نبود که الان منیجمنت ازش بخواد یه مصاحبه ترتیب بده و توش از فن هاش بخاطر بدخلقی های اخیرش عذر خواهی کنه .
وقتی اونا بهش گفتن که زین باید بگه دچار یه مشکل احساسی شده که روی روابط و رفتارش تاثیر منفی گذاشته زین فقط بهشون نگاه کرد . داشت با چشم های خودش میدید که چطور کسایی که روزی با کلی وعده و وعید اونا رو پای قراداد نشوندن ، حالا دارن جهت زندگیش رو به ناعادلانه ترین شکل ممکن تغییر میدن .
پس زین فقط اونجا نشست و تماشا کرد .
خاطراتش اونو به سالهایی برد که به پیشنهاد همین افراد وارد یه رابطه با پری ادواردز از گروه دخترونه ی لیتل میکس شده بود .
پری خوب بود . شیرین بود و با زین رفتار صادقانه ای داشت تا اینکه باز هم به خواست همین افراد ، زین رابطهشون رو به هم زد .
زین مطمئن نبود احساسات پری هم نسبت بهش هنوز همونطور دوستانه باقی مونده بود یا نه .
ولی چیزی که نشون داده میشد این بود که قلب پری شکسته ، با وجود اینکه خودش هم درجریان این رابطه ی فیک و قراردادی بود .
کلماتی که از دهن منیجر خارج میشدن بهش میفهموندن که قراره دوباره وارد یه دراما بشه .
قراره پاش رو روی غرورش بذاره و بابت کاری که نکرده عذر خواهی کنه ، اونم از کسایی که به دین ، شخصیت و هویتش بی احترامی کردن .
وقتی زین از اداره ی منیجمنت خارج شد توی حال خودش نبود .
ذهنش پیش تماس از دست رفته ای بود که از هری داشت .
ذهنش پیش پری بود که مدت هاست ندیدتش .
ذهنش پیش مصاحبه ای بود که قرار بود ترتیب بدن .
ذهنش پیش لیامی بود که از خودش روند .
زین احساس میکرد که طوری تحت فشاره که دلش میخواد هیچ وقت وارد بازی رسانه نمیشد .
همه میگن سیاست کثیفه ، ولی چیزی که برای زین مسلم بود این بود که دنیای شهرت هم به همون اندازه کثیف و پر از دروغه .
کسایی که توشن به دو دوسته ی سواستفاده گر ها و کسایی که ازشون سو استفاده میشه تقسیم میشدن .
گروه دوم به راحتی بازیچه ی دست گروه اول بودن و اختیار چندانی از خودشون نداشتن .
زینم یکی از همین افراد بود .
یکی از همونایی که قربانی بازی شهرت شده .
زین وارد ماشینش شد و برای چند دقیقه بی حرکت همونجا نشست .
فکرش پیش حرف هایی بود که به تازگی شنیده بود . اصلا احساس خوبی به این قضیه نداشت .
' 《 ما تصمیم گرفتیم برای آروم کردن اوضاع از یک رابطه استفاده کنیم . رابطه ای که به نفع هر دو طرفِ قراردادِ . 》
《 چه رابطه ای ؟ داری از یه رابطه ی عاشقانه ی فیک حرف میزنی درسته ؟ 》
《 گوش کن زین..》
《 نه تو گوش کن ! هنوز چندماهم نشده که من از رابطه ی قبلیم درومدم . من دیگه حاضر نیستم وارد یه رابطه ی قرادادی دیگه بشم 》
《 مالیک! فراموش نکن دلیل حضورت توی این اتاق ، دردسریه که خودت برای خودت به وجود آوردی .
تیم ما قبلا هماهنگی های لازم رو انجام داده . تنها کاری که تو باید بکنی امضا کردن قرارداده و همه چیز تموم میشه 》
《 همه چیز تموم میشه ؟ درواقع همه چیز شروع میشه . نقش بازی کردن ، به بازی گرفتن مدیا ، دروغ گفتن به فن ها . به من نگو همه چیز تموم میشه وقتی دو سال تمام منو درگیر رابطه ای کردین که فقط پابند به یه جوهر حک شده ی روی کاغذ بود 》
《 بهتره جریانات قدیمی رو دوباره پیش نکشی .
در مورد پری ادواردز اگه چشم و گوشت رو باز میکردی میفهمیدی که میتونستی رابطه رو حتی بدون هیج قراردادی هم پیش ببری . این فقط یکم هوش مردانه ازت میطلبید که به خرج ندادی 》
《 باورم نمیشه داری این حرفا رو میزنی درحالیکه سه سال پیش موقع امضای قرارداد خودت شخصا بهم گفتی حق ندارم وارد هیچ رابطه ی عاشقانه ای با پری بشم چون این فقط بخشی از شغلمونه که دوام نداره 》
《 زین!بعد از پنج سال وارد این حرفه شدن هنوز طرز کار ما برات ناآشناست؟ چیزی که ما در لحظه میخوایم کسب موفقیت و سود بیشتر برای توئه .
اون موقع هم برای گروه شما و هم لیتل میکس خوب بود که شما به نحوی باهم پیوند بخورین و بعد دیگه تاریخ انقضاش سررسید .
مثل همه ی چیزهایی که تاریخ انقضاشون سر میرسه .
اما ما بعد از اون هیچ فشاری مبنی بر فاصله گرفتن روت نذاشتیم 》
《 اوه آره درسته! اما آیا واسه پری هم همینطور بود ؟ اون همه هیتی که از طرف طرفدارای لیتل میکس گرفتم بخاطر فشار شما روی پری نبود که هرجا که رسید از من بد بگه و کل رابطمون رو زیر سوال ببره ؟ 》
《 آه زین این بحث به جایی نمیرسه . هر تصمیمی که تیم ما میگیره واسه حمایت از خود شماست .
الانم بهترین کار اینه که خودت رو برای رابطه ی جدیدت آماده کنی . 》
《 این یکی دیگه چه منفعتی میرسونه ؟ 》
《 زین! لطفا یهجوری حرف نزن انگار که تو با این روابط معروف تر نشدی و همش به سود شرکت و بقیه بوده . اینبار هم محبوبیتِ اون دختر کمک میکنه از شدت نظر های منفی ای که میگیری کم بشه و فن های اون به فن های تو هم تبدیل بشن . من مطمئنم شما زوج فوق العاده ای میشین 》'
زین با یادآوری این جمله از فکر دراومد . حتی به خاطر آوردنش هم عذاب آور بود . که چطور با وقاحت بهش نگاه کردن و با ذوق گفتن میتونه یه زوج فیک فوق العاده بسازه .
زین ماشین رو روشن کرد و به طرف خونه راه افتاد . خیلی دلش میخواست توی خیابونا بچرخه یا پیش یکی از پسرا بره ولی تا اطلاع ثانوی این کارها از طرف منیجمنت ممنوع بود .
پشت چراغ قرمز دوباره اون مکالمات عذاب آور تو ذهنش مرور شدن
'
《 اون کیه ؟ 》
《 یکی از فرشته های ویکتوریا سیکرت . به اندازه ای محبوب هست که فن های خودشو داشته باشه اما نیاز به یه محرک برای مشهور تر شدن داره و چه گزینه ای بهتر از تو ؟ بخصوص که اون ریشه ای فلسطینی داره و تو هم رگ پاکستانی ای داری . این دورگه بودن میتونه معیار خوبی برای مچ کردنتون باشه و هر جفت شما رو پوشش بده . بخصوص که شوی ویکتوریا سیکرت نزدیکه و اون یکی از فرشته هاییه که قراره کت واک انجام بده 》
《 داری از کی حرف میزنی ؟ 》
《 جیجی حدید 》'
صدای بوق ماشین هایی که پشت سر زین توی لاینش بودن یکبار دیگه رشته ی افکارش رو پاره کرد . چراغ خیلی وقت بود که سبز شده بود .
زین همه ی افکارش رو پس زد . برای امروز دیگه کافی بود
■ پایان قسمت یازدهم
سلام ای بیکلامان
خیلی برام جالبه که بدونم نظرتون راجع به داستان چیه و چه حدس هایی میزنین ولی اینقدر کم حرفین که آدم روش نمیشه سوال بپرسه یوقت خدای نکرده خسته شین =)
حالا با این یکی شروع میکنیم ببینیم کسی جوابی داره یا نه :
بنظرتون جیجی چه شخصیتی داره و چرا ؟ ۲/۵ نمره
چپتر بعدی آمادست به شرط رسید آپ میکنم ^^
شرط رای: ۴۵ ووت برای این قسمت و دو قسمت قبل ترش ( ۹_۱۰_۱۱)
[I'm in fact Marzie]