Her Effect | Complete

By 1DFanFic_iran

28.6K 3.5K 3.8K

جلدِ دوم فن فيك The Styles Effect (Harry Styles AU) [Persian Translation] A... More

مقدمه 0
مقدمه 1
مقدمه 2
مقدمه 3
مقدمه 4
مقدمه 5
مقدمه 6
Chapter 1
Chapter 2
Chapter 3
Chapter 4
Chapter 5
Chapter 7
Chapter 8
Chapter 9
Chapter 10
Chapter 11
Bonus Chapter
Chapter 12
Chapter 13
Chapter 14
Chapter 15
Chapter 16

Chapter 6

1K 157 132
By 1DFanFic_iran

"فکرشم نمیکردم از چیزی که هستی کیوت تر بشی ولی نگاه کن!خیییلی گوگولی شدیییی"در حالی که دیوانه وار جیغ میزدم و با هیجان بالا پایین میپریدم به هریه شیطانم که الان دقیقا توی بدن یه گربه کوچولو اندازه ی کف دستم بود نزدیک شدم.

"دست بهم بزنی نصفت کردم لایزا،به هییچ عنوانِ فاکی روی مود نیستم"گربه با صدای عمیق و آشنای هری حرف زد و فرانک با چشم های گرد شده به من نگاه کرد.

"لایزا اگر جای تو بودم به حرفش گوش میکردم،یکی از کارمندها بدون این که متوجه بشه اون هریه سعی کرد بگیرتش و خب..."فرانک به من هشدار داد و همون لحظه یکی از کارمندها درحالی که با صورت پر از زخم و بازوی شکسته وارد اتاق میشد،چشمش روی گربه ثابت شد.

"اوه فاک نه!"کارمند بیچاره در حالی که با وحشت تمام جیغ میکشید از اتاق بیرون رفت.

گربه سرش رو برگردوند و به من نگاه کرد.

"به امتحانش می‌ارزه!"در حالی که دستم رو برای گرفتنش دراز میکردم با چشمهای گرد و هیجان زدم بهش نگاه کردم.

"لایزا نه!بهم دست نزن!"هری بهم پرید و در حالی که داشت با پاهای کوچولو و پشمالوش از دستم فرار میکرد،با صورت به زمین خورد و من تونستم توی بغلم بگیرمش.

"آووو تو خیلی بامزه ای،اره هستی،کی پرنسس گربه کوچولوی خلافکاره منه؟"در حالی که هیلی و فرانک با ترس به ما نگاه میکردن هری سعی میکرد با دندون های کوچولوش گازم بگیره و من قلقلکش میدادم.

"بزارم زمین لایزا،این دیگه خیلی-محض رضای فاک من یه شیطانه لعنتیم بهم دست نزن!"هری سعی کرد از دستم فرار کنه و در حالی که شکمش رو ناز میکردم سرم داد زد.

اون مکث کرد،با گیجی به من نگاه کرد و بعد از چند ثانیه خودش رو توی بغلم ولو کرد.

"اوه...اوه من واقعا این حرکتو دوست دارم" قبل از این که برگرده تا کمرش رو ماساژ بدم با تعجب حرف زد.

"اوه فاک آرههه این عالیههه.." قبل از این که فرانک گلوش رو صاف کنه و توجه ما رو به خودش جلب کنه هری چشمهاش رو بست و بعد از این که پنجه های کوچولوش رو به سمت بیرون کشید،خودش رو روی سینم جمع کرد و من لبخند زدم.

"نمیخوام مزاحمتون بشم ولی،اگر درست گفته باشم قراره امروز مهمانتون رو توی آپارتمان رییس ملاقات کنید"در حالی که فرانک صحبت میکرد هیلی سر تکون داد،باعث شدن تا هری با گیجی به من نگاه کنه و من زورکی بهش لبخند بزنم.

"من سایکو رو پیدا کردم و..."

"و دعوتش کردی خونه ی من؟من به هیچ انسانی اجازه نمیدم وارد خونم بشه در حال حاضر تورو توی خونم دارم!منو بزار زمین!"در حالی که داشت نق میزد با اخم روی زمین گذاشتمش.

"تو نمیتونی بری بیرون و هر کله فاکیی که میخوای دعوت کنی توی خونم تا گند بزنن به کف خونم،به مبلام،به الویس پریسلیم!دقیقا با خودت چه فاکی فکر-اوه الان متوجه شدم از اینجا بهتر قوزک پاهاتو میبینم!"صدای هری هری در آخر پر از تحسین شد و بعد از این که به من نزدیک شد بدن گربه ایش رو دور پای من جمع کرد.

"مم...ددی شیطان دوستش داره..."اون زمزمه کرد و قوزک پاهام رو لیس زد.

"من زیاد راحت نیستم...و وقتی توی ذهن هری سایکو بودم..."هیلی در حالی که همراه فرانک با چشم های گرد شده به گربه ای که خودش رو با لذت به پاهای من میمالوند نگاه میکردن،شروع به حرف زدن کرد و باعث شد من بخندم.

آروم دم کوچولوی گربه رو کشیدم و باعث شدم از جاش بپره و با حالت دفاعی سمتم برگرده.

"فقط کیتن های خوب میتونن قوزک پام رو داشته باشن"لحن بازیگوشانم باعث شد هری ابروهاش رو بالا بندازه.

هری به جای دیگه ای نگاه کرد و چیزی زمزمه کرد.

"ببخشید چی گفتی؟"آروم گوش های گربه ایش رو نوازش کردم و اون درحالی که سرش رو تکون میداد سعی کرد از من دور بشه.

"گفتم من رو ببخشید بانو لایزا و اگر شما میخواید میتونیم بریم سایکو رو توی آپارتمان من ملاقات کنیم"گربه در حالی که هنوز به من نگاه نمیکرد لب هاش رو آویزون کرد و من به نوازش گوش هاش ادامه دادم.

"ممنونم پرنسس"در حالی که چونه و گردنش رو نوازش میکردم پنجه های کوچولوش رو بالا آورد تا با آزردگی دستم رو پس بزنه.

"باشه،ولی قبل از این که بریم من باید بشاشم و از اون جایی که اگر برم توالت مثل یه تیکه گوه مستقیم میوفتم توی چاه توالت یکی به من آدرس حسابداری رو داد،البته یادش رفت من رو خشک کنه و شنیدم که امروز کفش نو پوشیده"هری گفت و درحالی که نگاه هیلی و فرانک رو دنبال خودش میکشید از اتاق بیرون رفت.

هر سه تای ما توی اتاق موندیم،قبل از این که جیغ بلندی توی کل دفتر بپیچه صدای ریختن مایعی به گوشمون خورد.

"کفشام نو بووووووود!"

••

"یک باره فاکیه دیگه وایستا رو دمم تا تخماتو از جاش در بیارم!"هری داد زد و به مرد هیکل گنده ای که تصادفاً روی دم هری پا گذاشته بود خیره شد.من سریع هری رو توی بغلم گرفتم و مرد به گربه کوچولوی توی دستم خیره شد.

"بزار لهش کنم!بزار بزنمش!زود باش دیگه بیا دعوا کنیم!"در حالی که سعی میکردم تکون خوردن‌های گربه رو کنترل کنم تا مثل یه قالب صاب ون از توی دستم لیز نخوره هری عربده کشید و مرد رو شوکه کرد.

"گ-گربت حر-حرف زد!!!"مرد با ناباوری انگشت لرزونش رو سمت پرنسسم گرفت.

"و-و اگر بیای جلو تر خَفَت هم میکنم"بلافاصله بعد از این که هری ادای مرد رو درآورد دستم رو روی دهانش گذاشتم و درحالی که سیبیل هاش دستم رو قلقلک میداد شروع به دویدن کردم.

"تو نمیتونی همینجوری دهنتو باز کنی،قدرتهای شیطانیت الان کار نمیکنن و شرمنده اینو میگم ولی الان اندازه‌ی یه منگنه ای!"در حالی که سرزنشش میکردم خودش رو توی لباسم انداخت و من با دندون های قفل شده روی شکمم گرفتمش.

"چیکار میکنی"قبل از این که گربه پنجه هاش رو بیرون بیاره و روی ترقوه‌ام قرار بده سرم رو توی لباسم کردم و پرسیدم.

"اگر قراره نگه داشته بشم دوست دارم جلوی سینه هات نگهم داری"اون توضیح داد،سرش رو از توی لباسم درآورد و شکم پشمالوش رو به سینه هام چسبوند.

"موفق باشی،سینه هام مثل قلبم وجود ندارن!"با بی حسی توضیح دادم و کلید رو توی قفل آپارتمانش چرخوندم.

"اینطور نگو،من عاشق سینه هاتم"طوری که انگار به خودش توهین کردم با لحن دفاعی جوابم رو داد.

"رمانتیک بودن.تنها کاریه که پرنس من توش بهترینه!"با نیشخند پشت گوشش رو ناز کردم و اون با تفکر پلک زد.

"لطفا به خودتون دروغ نگید بانو لایزا،بالاتنه ی شما مسحور کننده ترین و راحت ترین چیزیست که تا به حال حس کردم."اون خرخر کرد،چشم هاش رو بست و درحالی که میخندیدم سرش رو به سینم مالوند.

"تو به سینه هام گفتی مسحور کننده"اولین چیزی بود که بعد از ورود به خونه گفتم قبل از این که سایکو،آدمکش،خون‌آشام و حتی کلارس رو درحالی که تو قسمت های مختلف وِلو شده بودن ببینم.گربه هری شیطان در حالی که فهمید من بهشون جای کلید زاپاس رو گفتم به من خیره شد.

"گفتم میخوام پوسی‌تو(–_–)ببینم ولی منظورم اینجوری نبود"در حالی که صدای غرش خفیف گربه کوچولو رو شنیدم، سایکو با لب های جلو داده گفت و متوجه گربه‌ی توی پیرهنم شد.

"من فقط میگم داشتی به واژن و چشم هام التماس میکردی و من از نظر روانی سه تا بچه از تو توی سرم دارم"صدای کلارس باعث شد برگردم و درحالی که با آدم‌کش،که با صورت بی احساس بهش زل زده بود حرف میزد،پیداش کنم.

"آووو...یه کیتن.میشه نگهش دارم؟"خون آشام در حالی که با لبخند چال دارش به حیوون زل زده بود دستهاش رو برای گرفتنش دراز کرد.

"دست بهم بزنی مردی"هری شیطان گفت و باعث شد همه سر جاهاشون خشک بشن و به سمت گربه ی توی لباسم برگردن.

"و از الان من طرفدار سگ هام!"خون آشام گفت،سر جاش چرخید و در حالی که دستهاش رو جمع میکرد از روی شونش به گربه نگاه کرد.

"یا خدا،اون حیوون الان حرف زد؟"آدم‌کش پرسید و با اخم به گربه نگاه کرد،درحالی که به گربه اشاره میکرد به سایکو خیره شد و حالت نگاهشون عوض شد.

"اوه خدارو شکر،فکر کردم فقط من صداشو شنیدم ولی متوجه شدم فقط منم که توی سرم صدا میشنوم پس فقط ولش کردم.."سایکو دست هاش رو پشت سرش گذاشت و در حالی که به مبل تکیه میداد،پاهاش رو روی میز گذاشت.

من مدتی نگاهش کردم و به تصور اون کنار هیلی لبخند زدم.

"من معصومیتمو با الف ها از دست دادم،حرف زدن حیوون که چیزی نیست"کلارس شونه هاش رو بالا انداخت و همه بهش خیره شدیم.

"ها،پس بگو چرا الان به اون بچه جاسوسه جنده چسبیدی،تو از دیک کوچولوها خوشت میاد،آی حواسم بهت هست"سایکو با نیشخند انگشت اشاره و وسطش رو بالا اورد و به معنای 'حواسم بهت هست' به کلارس اشاره کرد و باعث شد آدمکش با چهره ی همیشگیش بهش خیره بشه.

"براوو،غیر از این حقیقت که جفتمون بعد از یه سلبریتی خلق شدیم تا از نظر فیزیکی دقیقا مثل اون باشیم،میتونم بگم تو الان خودتم زیر سوال بردی احمق!"آدمکش با آرامش فکش رو ماساژ داد و باعث شد سایکو توی فکر فرو بره.

"با این که عاشق اینم که ببینم کون یکی تا ته میسوزه ولی میشه الان راجع به اون گربه ی جهنمی که رو سینه ی لایزاست حرف بزنیم؟"حرف خون‌آشام باعث شد گربه بدنش رو بچرخونه و درحالی که با پنجه های کوچولوش سینم رو بغل میکرد زیر لب 'مال خودمن' رو زمزمه کرد.

"اینی که اینجاست،پرنسس دیزنی/هری شیطانه،البته با ورژن گربه"من معرفیش کردم و گربه رو از توی لباسم درآوردم و درحالی که همه نگاهش میکردن، روی میز وسط خونه گذاشتم.

"من عاشق توجهم!"هری شیطان با بی حالتی نق زد و در حالی پنجه هاش رو کش میداد،خمیازه کشید و باعث شد همه با شوک نگاهش کنند.

"درسته فاکرا!حالا فدای بامزگیم بشید!"اون گفت و من درحالی که دست به سینه میشدم چشم غره رفتم.

"اینجارو ببینید،این همون کسیه که تو داستان لایزا هر سه تامون رو مثل یه ویالون کوچیک بازی داد"سایکو بازوش رو روی زانوهاش گذاشت و به گربه سیخونک زد.

"اگر جات بودم اونطور نمیکردم..."به سایکو هشدار دادم و نگاه سایکو روی من ثابت موند.

"سختش نکن پامپکین،من فقط میخوام پرنسسو یکم بیشتر توی چاه توالت فرو کنم...امیدوارم شنای سگی بلد باشه!"سایکو گربه رو از پشتش بلند کرد و من با اخم به گوشه نزدیک تر شدم.

گربه فقط گردنش رو چرخوند و توی گلو خنده ی عمیقی کرد.

"منتظر یکی بودم که امتحانم کنه..."گربه پنجش رو بالا اورد و ناخون های تیزش باعث شد چشم های سایکو گرد بشن.گربه هیس کشید، به صورت سایکو چنگ زد و باعث شد سایکو با جیغ بلندی روی زمین بیوفته.همه ی ما مخصوصا آدمکش که با لبخند ایستاده بود به صحنه نگاه میکردیم.

"فکر کنم بشه گفت...سایکو از پس پوسیِ لایزا بر نیومد،آها"(پوسی به معنیه گربه و چیز...اهم هست،الان خون‌آشام مثلا جک گفت–ـ–)خون آشام با لبخند احمقانه و چال‌دارش آروم دست زد و باعث شد گربه و سایکو دعوا رو متوقف کنن و هم زمان با هم به خون‌آشام نگاه کنن.

خنده ی آروم و نامطمئن کلارس اوضاع رو بدتر کرد.

"برو اون گوشه به جوک زشتی که گفتی فکر کن!"سایکو نیشخند زد و با انگشتش گوشه ی اتاق رو نشون داد.

"چی؟این اونقدرم بی ادبانه نب..."

"وقت تمومه کنت دراکولا،برو گوشه،الان!"اینبار گربه از روی موهای به هم ریخته ی سایکو پنجش رو بالا اورد و به همون سمت که سایکو گفته بود اشاره کرد.

"اگر از این که چند تا بیماریه جنسی توی خونت داری نمیترسیدم الان تا اخرین قطره ی خونت رو میخوردم بعد میکشتمت"خون‌آشام آدامسش رو باد کرد و بعد به سمت گوشه ی اتاق حرکت کرد.

"تو بیا اینو بخور!"سایکو گفت و طوری که هیچ اتفاقی نیوفتاده باز شروع به دعوا با گربه کرد.

"میدونم به سایکو گفتم میتونیم هم دیگه رو کجا ببینیم ولی شماها از کجا فهمیدید؟"پرسیدم و به آدم‌کش،کلارس و خون آشامی که پشتش به من بود نگاه کردم.

"ماها جزو پنج تای اول تو لیست مخاطب های هم دیگه ایم،سایکو زنگ زد و گفت کجا هم دیگه رو ببینیم."خون آشام در حالی که هنوز به دیوار خیره بود گفت و همزمان با آدمکش و کلارس موبایلش رو درآورد.

"کلارس اون ریموت کنترله،تو گوشی نداری"آدمکش به کلارس نگاه کرد و کلارس با بی حسی دستش رو پایین آورد.

"فقط نمیخواستم از شماها جا بمونم"کلارس با بیخیالی شونه بالا انداخت و درحالی که خون آشام اجازه میگرفت تا برگرده، آدمکش چشم غره رفت.

میخواستم جواب خون آشام رو بدم که سایکو پرنسسم رو پرت کرد،قبل از این که گربه مثل یک توپ پشمالو به زمین بخوره گرفتمش و تو بغلم نگهش داشتم.

"پرتش نکن...اون ضعیفه!"من به سایکو که سنگین نفس میکشید گفتم،اون قلنج انگشتهاش رو شکست و به گربه خیره شد.

"نصف میکنمت،من توی فاکی رو نصف میکنم"هری شیطان داد کشید و در حالی که نگهش داشته بودم به هوا چنگ مینداخت.

"اره،اینکار میکنی"قبل از این که خون آشام دستش رو پشت آدم‌کش و کلارس بزاره تا با هم به سمت ما بیان،سایکو گفت و به من نگاه کرد.

"گروهمون بازم برگشته،بیاید بچه ها،بغل گروهی"خون آشام دست زد و همراه کلارس بغلم کرد،آدمکش چیزی به ایتالیایی زمزمه کرد و دست هاش رو به معنای 'بغل' کردن روی شونم گذاشت.

"اینقدر ادای جنده هارو در نیار"کلارس گفت و در حالی که آدمکش بهش خیره بود،اون رو نزدیک تر کشید.

سایکو هم مارو بغل کرد و باعث شد همه با چشم های بسته لبخند بزنیم.

"دست کی روی باسن منه"حرفم باعث شد همه چشم هاشون رو باز کنن و به سمت سایکو برگردن.

سایکو هوف کشید.

"من همیشه حشری نیستم!"قبل از این که با نگاه دستش رو دنبال کنیم تا به باسن من برسیم از خودش دفاع کرد.

"ولی وقتی هستم کون دوست دارم"اون نیشخند زد و شونه بالا انداخت.

"گفتم دست به بانو لایزای من نزن!"گربه جیغ کشید و دوباره روی صورت سایکو پرید.

••

"شب بخیر سونیک"

"ممممپپپپففففسس...شب بخیر دیوونه ی زنجیری"خون آشام درحالی که توی پتو مچاله شده بود زمزمه کرد.

"شبت خوش پامپکین"

"شب بخیر سایکو"

"شب بخیر دابل ۰۰۷ "

هیچکس جواب نداد.

"گفتم شب بخیر جیمز باند"

بعد از چند لحظه سکوت شنیدم که سایکو بالشتکش رو با شدت به کسی کوبوند.

"بچه جاسوسه بی ادبه جنده تو هم جوابمو بده"

"خفه شو بزار بخوابم"

"شب بخیر کلارس ای خدای زیبای تپل مپل!"کلارس گفت.

"چرا داری به خودت شب بخیر میگی؟"با صدای آروم ازش پرسیدم و لبخند زدم.

"شت هیچکس بهم شب بخیر نگفت"اون آروم خندید و جوابم رو داد.

یکی سر جاش روی زمین،جایی که همه با هم خوابیده بودیم،چرخید و من سعی کردم بهش لگد نزنم.

"بُنو نُته کلارس( شب بخیرbouna notte)"بعد از چند لحظه صدای عمیقی به ایتالیایی زمزمه کرد.

"بچه ها دوستتون دارم"بهشون گفتم و به سقف خیره شدم.

"مادر بچه هامی"سایکو جواب داد

"منم دوستت دارم بچه"خون آشام درحالی که نیمه بیدار بود زمزمه کرد و موهام رو به هم ریخت.

"تی آمو(دوستت دارم)"آدمکش زیر لب گفت و با پاش،پای من رو تکون داد.

"چرا ما بازهم روی روزنامه و بالشت خوابیدیم؟"کلارس پرسید.

من به توپ پشمالویی که روی سینم دراز کشیده بود لبخند زدم و با انگشتم قلقلکش دادم.

"تو ساکتی"آروم حرف زدم،صدای نفس های آروم بقیه نشون میداد که به خواب رفتن.

"سِرُم کار کرد،وقتی نزدیکتم یا بهت فکر میکنم قلب هیچ کدوممون درد نمیگیره.ولی من الان یه گربه ی لعنتیم و هنوز هم نمیتونم بغلت کنم یا ببوسمت،اثر سِرم فردا میره پس الان سعی میکنم اینجوری از بودن کنارت لذت ببرم"هری صادقانه جواب داد و بدنش رو روی سینم جمع تر کرد و من گوش هاش رو ناز کردم.

بعد بدنش رو توی بغلم گرفتم و قبل از این که پایین بیارمش و چانه‌ی پشمالوش رو ببوسم،اون لب هاش رو جلو داد و پلک زد.

من گربه ر روی سینم برگردوندم و اون پنجه ی کوچولوش رو روی صورتم گذاشت و خودش رو به من چسبوند.

"پس این چیزی که روی خودت امتحان کردی...
برای این بود که مطمئن بشی وقتی به هم نزدیکیم دردمون نمیگیره"من زمزمه کردم و اون در حالی که سرش رو تکون میداد پنجه‌ش رو روی بینیم گذاشت.

"من اصلا راجع به خودم اهمیت نمیدم،فقط این منو میکشه که بدونم وقتی لمست میکنم یا میبوسمت درد میکشی"اون توضیح داد،پنجه هاش رو برداشت و بدنش رو نزدیک گردنم جمع کرد.

"من هر دردی رو برای با تو بودن تحمل میکنم"

"حتی درد پریود؟"

"حتی درد پریود"بهش اطمینان دادم و پشت گوشش رو ناز کردم.

خواستم به هری راجع به نقشم در مورد آشنا کردن بقیه هری ها با کس دیگه ای بگم،از اونجایی که اون ها لیاقت دارن تا مثل من که پرنسسم رو دارم،کسی رو توی زندگی داشته باشن اما صدای هق‌هق کسی توی تاریکی من رو ساکت کرد.

"ببخشید،من تضاهر به خوابیدن کردم تا بتونم حرفاتونو بشنوم و شما دوتا خیییییلیییی کیوووووتییییین.."کلارس فین فین کرد و من با خنده بهش نگاه کردم.

"منم همینطور"سایکو گفت و دستش رو توی تاریکی بالا برد.

"منم هستم"آدمکش هم آروم دستش رو بلند کرد.

خون آشام خروپف بلندی کرد وقبل از این که باز هم به خواب برگرده، هوا توی گلوش موند و با حالت خفگی سرفه کرد.

*************************
دروووووووود فرزندانم!
اول از همه متاسفم که یک ماه نتونستیم آپدیت داشته باشیم،به خاطر امتحانات و این چرت و پرتا...
دوم این که تابستون پیشاپیش یا پساپس مباررررررررک!!!

و این که...نویسنده گفته دلیل اصلی این که اسم کتاب her effect (تاثیرات اون دختر) هستش این بوده که با شخصیت های جدیدی مثل هایلی و کلارس رو به رو میشیم و تاثیراتی که روی هری ها میزارن رو میبینیم.

ازتون ممنونم،با کامنت و ووت بهمون انرژی بدید.

لاتس آو لاو،غزل💜

Continue Reading

You'll Also Like

119K 13.9K 33
"احمق تو پسرعمه منی!" "ولی هیچ پسردایی ای زبونشو تو حلق پسرعمه‌ش فرو نمی‌کنه، هیچ پسردایی لعنتی ای نمی‌تونه تو همون حرکت اول نقطه فاکینگ لذت پسرعمه‌ش...
76.4K 9.5K 16
[complete] - آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه. آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل می‌کنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون! «اله...
17.5K 2.3K 14
[COMPLETED] کی به پا احتیاج داره؟؟ (فن فیک های ناتوانی ؛ جلد سوم) [Persian Translation] (Zayn Malik AU) Translated By : @Weird_lili
29.8K 4.5K 47
cober by @poorlarrie نقل قول هایی از هری استایلز... برای وقتایی که یکی میگه فقط بخاطر قیافش طرفدارشی بگی نه فقط برای اون، چیزای دیگه ای هم هستن...?