terrorist | Z.M - RPF

Bởi Marry____

13.6K 2.5K 2.4K

' تروریست ' شاید این موضوع ، مسئله ی خاصی نباشه اگه‌ شما تنها عضو مسلمان یک بوی بند شناخته شده و جوون نباشید... Xem Thêm

- ۰ : پیشوند
- ۱ : دوستانه
- ۲ : تاثیر
- ۴ : همراهی
- ۵ : شایعات
- ۶ : توطئه
- ۷ : هواداری
- ۸ : حقیقت
- ۹ : جریانات
- ۱۰ : شروع
- ۱۱ : روابط
- ۱۲ : اجبار
- ۱۳ : تهدید
- ۱۴ : فرشته
- ۱۵ : احساسات
- ۱۶ : جی جی
- ۱۷ : آتش
- ۱۸ : آسیب
- ۱۹ : حضور
- ۲۰ : امنیت
- ۲۱ : نگاه
- ۲۲ : مواجه
- ۲۳ : رفیق
- ۲۴ : علاقه
- ۲۵ : لنگر
- ۲۶ : سود
- ۲۷ : حمایت
- ۲۸ : پرواز
- ۲۹ : پارتنر

- ۳ : دلواپس

1K 173 161
Bởi Marry____


وقتی نایل بعد از چند بار در زدن و جوابی نشنیدن ، وارد خونه ی زین شد ، با خودش فکر میکرد که احتمالا زین طبق معمول خوابیده و یا یه جایی دور و بر مجتمع میچرخه تا‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌ جاها و چیز های جدید رو کشف کنه .

نایل کلید یدک رو به زیر گلدون کاکتوس برگردوند و در رو با لگد پشت سرش بست وقتی دو دستی بسته های خرید رو تا روی پیشخون حمل میکرد .

پلاستیک ها رو روی پیشخون گذاشت و چند تا بسته رو در آورد تا توی جا به جا کردنشون به زین کمکی کرده باشه ، ولی خیلی زود ازینکار خسته شد و ترجیح داد مرتب کردنشون رو به خود زین بسپاره .

نایل برگشت و با دیدن پاپی که دقیقا زیر پاش نشسته بود داد کشید . ولی خیلی زود خندید و خم شد تا پشت گوش پاپی رو نوازش کنه .

« هی رفیق »

پاپی در جواب پارس کرد و خودش رو بیشتر به دست نایل مالید . نایل یکی از مهمون های مورد علاقه ی این سگه .

« بیا ، برای تو هم یچیزی دارم »

نایل بسته ی شیرینی هایی که به طرز بامزه ای قالب استخون داشتن رو برداشت و توی هوا تکون داد . پاپی با قدردانی پارس کرد و روی پنجه ی پاهاش بلند شد و یکی از دست هاش رو به زانوی نایل تکیه داد در حالیکه با دست دیگه‌اش سعی میکرد به بسته ی شیرینی های استخونی چنگ بزنه .

نایل خندید و بسته رو به هوا پرتاب کرد . پاپی با یک جهش بسته رو قاپید و دوید تا اونو کنار بقیه ی آذوقه هایی که هر بار پسرا براش میارن ، بذاره .

نایل به خونه ی ساکت نگاه انداخت و به طرف راهرویی به اتاق زین منتهی میشد راه افتاد . ولی با شنیدن صدای پارس وایستاد و به عقب ، جایی که پاپی روی پنجه هاش بلند شده بود نگاه کرد .
وقتی پاپی توجه ی نایل رو گرفت ، به طرف دری که نایل میدونست حمامه دوید و آروم پنجه‌اش رو روی در چوبی گذاشت . انگار که مواظب بود چنگالش روی در خراش نندازه .

نایل بهش لبخند زد و به اون سمت تغییر جهت داد در حالیکه انگشت شصتش رو به عنوان تشکر برای پاپی بالا گرفته بود . پاپی بی حرکت و با گردنی که به سمت چپ کج شده بود به نایل نگاه کرد ، زیر لب خر خر کرد و بدون به توجه به نایل به سالن برگشت .

نایل گوشش رو به در چسبوند ، صدای شر شر آب نشون میداد زین زیر دوشه .

یدفعه صدای یه ناله ی بلند و عمیق اومد و بعد صدای زین که چندبار فحش داد و در آخر صدای کوبیده شدن یه چیز به کف حمام .

نایل به فکری که به سرش زده بود با صدای بلند خندید . طوریکه خم شد و دست هاشو به زانوهاش تکیه داد . اگه بقیه ی پسرا هم اونجا بودت بعد از دیدن وضعیت نایل به خنده میفتادن .

خیلی زود صدای آب قطع شد .

« کدومتون اون بیرونه ؟ »

صدای دورگه و گرفته ی زین از توی حموم بلند شد .

« منم ، متاسفم نمیخواستم وسط ارگاسمت مزاحمت بشم مرد »

نایل با شیطنت بین خنده هاش گفت و سرش رو به چپ و راست تکون داد .

« نه ! خفه شو ! فقط خفه شو ! »

زین ناله کرد و بمب خنده ی نایل دوباره منفجر شد .

« باشه ، قول میدم به بقیه نگم و هیچوقتم سر به سرت نذارم . به شرطی که دی وی دی های جدیدت رو بدی به من »

« گفتم خفه شو نای! اون یه عملیات ارضا شدن نبود . تو و اون ذهن منحرفت »

زین غرید و فقط باعث شد نایل بلند تر بخنده و سرش رو تکون بده .

« باشه باشه نبود . حالا بیا بیرون و بهم یه بغلِ تشکر بده ‌. خریدات رو انجام دادم »

نایل برگشت و خودش رو روی کاناپه پرت کرد . کنترل رو برداشت و بین کانال های داخلی چرخ زد تا وقتیکه سایه ی کسی رو بالای سرش احساس کرد .

زین اونجا ایستاده بود . با موهای خیسی که قطرات آب ازشون چکه میکرد و روی سرشونه هاش که با زیرپوش نازک سفید پنهون شده بودن میریخت . و ‌شلوار گرمکنی که فیت تنش بود . و همینطور حوله ی قرمزی که روی سرش انداخته بود ، که قطعا هیچ نقشی تو خشک کردن بدنش نداشت . چون الان زیرپوش سفیدش خیس و نخ نما شده و به بدنش چسبیده .

« کافی بود ربدشامبرت رو بپوشی . الان شبیه موش آب کشیده شدی »

نایل گفت شونه هاشو بالا انداخت . در حقیقت اهمیتی نمیداد زین چی میپوشه . اون زیاد خودش رو درگیر پرستیژِ پسرا نمیکنه و راجبشون نظر نمیده ، چون فکر میکنه این جزئیات بی اهمیتن ‌‌. اون ترجیح میده اگه پسرا خسته و غصه دار هستن بهشون بغل های گرم و مهربون بده و اینجوری هواشون رو داشته باشه . جوری که طرف توی بغلش گم میشه حتی با اینکه نایل لاغر و کوچیکه .
این همون دلیلیه که پسرا همه عاشق نایل هستن و یه حس محافظتی نسبت بهش دارن و مراقبن که احساسات بی ریاش صدمه نبینه . چون اونا معتقدن همه ی دنیا باید مراقب فرشته های مهربونِ بدون بال باشن .

زین روی کاناپه نشست ولی قبلش مطمئن شد که پاهای نایل رو جوری هول بده تا از روی میز پایین بیفتن .

« موش فاضلابی خودتی »

زین دست هاشو باز کرد برای سگش که تند تند دُمش رو تکون میداد باز کرد . پاپی بین بازوهاش قرار گرفت و با آرامش خر خر کرد .

« ولی منظور من ازون موش آزمایشگاهی های کیوت بود »

نایل با لب های آویزون گفت . ولی خیلی زود حواسش به تبلیغ تلوزیونی ای که درحال پخش بود پرت شد . زین به دوست بلوندش نگاه کرد و ناخودآگاه لبخند زد . طوریکه اون موقع دیدن تلوزیون چشم هاشو گرد میکنه ، عکس العمل نشون میده ، میخنده و حرص میخوره ‌. انگار که خودش شخصاً توی تلوزیونه و همه ی اینا دارن واسش اتفاق میفتن .
زین به صورتش نگاه کرد و تک تک جزئیاتش رو از نظر گذروند . فَکِش بخاطر جویدن آدامس تکون میخورد و چشم هاش با کنجکاوی روی صفحه ی تلوزیون قفل شده بود . دو سانت از قسمتِ ریشه ی موهاش به رنگ طبیعی و قهوه‌ای خودشون بودن که باعث میشد جذاب تر به‌نظر بیاد ‌.

اون همیشه مهربونه . راحته ، و درگیر حاشیه ها نمیشه . زین این اخلاق نایل رو میپرسته . ولی همیشه اونقدری خوددار هست که این حقیقت رو به زبون نیاره . زین دوستانه عاشق رفیقاشه ‌. عاشق تک تکشون . جوری که بعضی وقت ها نصفه شب از خواب میپره و حس میکنه نیاز داره همین الان برادراش-دوست هاش-پسرایی که عاشقشونه رو بغل کنه و کنار خودش نگهداره .

زین خجالت میکشه حتی این رو به خودش اعتراف کنه ‌. چیزی که راجع به اون وجود داره اینه که اون همیشه خیلی خیلی زیاد احساساتیه . حجم زیادی از احساسات متفاوت نسبت به آدم های اطرافش توی قلب زین در چرخشه و از طرفی اون مغرور و خود داره . این باعث میشه نتونه چیزی که توی قلبش داره رو به روشنی به اطرافیانش بروز بده .

اینطوری نیست که اون صادق نباشه یا از ابراز احساساتش خجالت بکشه . این فقط شخصیت اونه . اخلاقیه که باهاش رشد کرده ، و زین هیچ ایده ای برای تغییر دادنش نداره .

چیزی که از دور به‌نظر میاد ، بدبوی برادفورد با تتو های زیاد و سیگار . یه پسر مغرور که سرسنگین و کم حرفه و هرکسی رو قابل مصاحبت نمیدونه .

ولی زین چیز های خیلی با ارزش تری نسبت به ظاهر جدابش ، توی قلبش داره .
چیزایی که کسی ازشون خبر نداره ، یا حداقل زین فکر میکنه که کسی خبر نداره ..‌. .

« هـــــــــــــــــــــــی ، بلند شو بیا بازی کنیم »

زین تازه متوجه ی نایل شد که روی زمین نشسته و صفحه ی شطرنج روی میز چیده شده . ابرو هاشو بالا انداخت و بعد از بوسیدن سر پاپی و کنار گذاشتنش بلند شد تا به نایل ملحق بشه . ولی حرکت سریعش باعث شد یه درد بد توی شکمش بپیچه . زین هــــیس کشید و دندوناشو روی هم فشار داد . نمیخواست توجه نایل رو جلب کنه .

زین رو به روی نایل روی زمین نشست و حوله ی روی سرشو به یه طرف پرت کرد . پاپی سریع دوید و حوله رو با دندوناش برداشت و به طرف سبد لباسای چرک رفت .

اونا بازی رو شروع کرد در حالیکه زین مهره های سیاه و نایل مهره های سفید رو برداشته بودن . چون نایل میگفت مهره های سیاه مثل پوست زین سیاهن پس باید مال اون باشن .

« تو هرزه! سعی نکن وزیر منو پرت کنی بیرون »

زین نیشخند زد و دقیقا همون کار رو انجام داد « کیش »

نایل با کف دست به پیشونیش ضربه زد « تو خیلی بدجنسی ، چرا نمیذاری برای یک بارم که شده من ببرم ؟ »

« چون اونوقت مجبورم شرط دو سال پیش رو اجرا کنم »

زین با اخم گفت ولی خیلی زود لبش با یک لبخند کش اومد وقتی خاطرات چند سال پیش رو به یاد آورد .

ابروهای نایل گره خورد تا قبل ازینکه اون ماجرا یادش بیاد و با صدای بلند بخنده .

« خدایا تو هنوز اونو یادته ؟ »

« یعنی تو یادت نبود ؟ »

زین ناامیدانه پرسید چون فکر میکرد نایل بخاطر همون شرط همش باهاش شطرنج بازی میکنه .

« پسر، من هر وقت دلم بخواد میتونم دست و پاتو ببندم و بندازمت تو استخر و بهت شنا یاد بدم . نیازی به شرط بندی نیست »

زین ابروهاش رو بالا انداخت و با قیافه ی 'وات د فاک' بهش نگاه کرد ‌.

« رفیق تو حتی نمیتونی یکی از انگشت های منو قفل کنی چه برسه به اینکه دست و پامو ببندی »

نایل با چهره ی بی حالت به زین و نیشخند رو اعصابِ روی لبش نگاه کرد ، قبل ازینکه یه فکر خبیثانه به سرش بزنه . اگه زین چشم برزخی داشت میتونست ببینه که نایل داره شاخ و دم شیطانی درمیاره و قبل ازینکه دیر بشه فرار میکرد .

« مطمئنی ؟ »

« قطعاً »

« آره ؟‌ »

« آره ! »

« باشه پس ! »

زین با تعجب به نایل که آروم روی میز خم میشد و به جلو خیز برمیداشت نگاه کرد و ابرو هاشو تو هم کشید . ولی خیلی زود چشم هاش گرد شدن وقتی نقشه ی نایل رو خوند .

« دستت به من بخوره مُردی ! »

زین داد کشید ولی آخر جمله‌اش با یه خنده شکست وقتی نایل روش شیرجه زد و هردوشون روی زمین پرت شدن .

انگشت های نایل به پهلو های زین رسیدن و زین میون خنده هاش پیچ و تاب خورد تا از دست قلقلک های بیرحمانه ی نایل نجات پیدا کنه .

« حالا جادوی هوران رو بهت نشون میدم »

نایل با خنده گفت و روی شکم زین نشست . یه ضربه ی آروم به سینه‌اش زد . زین هیس کشید و نفسش زیر وزن نایل بند اومد .

نایل اول توجهی نکرد ولی بعد با نگرانی وزنش رو روی پاهای خودش انداخت و عقب رفت وقتی زین چند بار سرفه کرد و رنگ صورتش قرمز شد . دستشو روی شکمش فشار داد و صورتش از درد جمع شد .

« زین ؟ »

چشم های نایل بین مژه های خیس زین و شکمش چرخید و لبه ی زیرپوشش رو گرفت . زین مچ نایل رو گرفت و سرش رو تکون داد .

نایل برای چند لحظه بهش خیره شد و بعد بدون توجه به تلاش های زین دستشو پس زد و زیر پوش رو بالا داد ‌. فقط تا جایی که یه کبودی تیره و بنفش روی پوست زیتونی دوستش دید .

چشم هاش گرد شدن و تعجب جاش رو به دلواپسی داد .

« خدایا! زینی »

نوک انگشت های سرد نایل شکم زین رو لمس کردن . زین زیر لمسش لرزید و زیرپوشش رو پایین کشید تا کبودی رو بپوشه ‌.

« بذار قبل ازینکه بپرسی بهت بگم که فقط با یکی بحثم شد ‌. و متاسفانه اون زورش بیشتر بود »

« بحث ؟ بحث ؟ تو به این میگی بحث واقعا ؟ کی بود حالا ؟ برای چی ؟ »

زین نتونست جلوی لبخندش رو بگیره وقتی قیافه ی راحتِ نایل رو دید . اون سپاسگذاره که نایل اینجاست . و اگه بخواد صادق باشه ، خوشحاله که نایل متوجه ی آسیب دیدگیش شده . چون حس میکنه نیاز داره با یکی صحبت کنه تا سبک بشه ولی اون کسی نیست که شخصاً بره سراغ یه نفر تا باهاش درد و دل کنه .

قطعا نایل الان نگران وضعیت دوستشه ولی قرار نیست شروع کنه به سوال پیچ کردن و قضاوت کردنِ اتفاقی که افتاد . این دلیلیِ که زین بابت حضور نایل توی این لحظه ، ممنونه . زین فکر کرد که اگه بقیه ی پسرا هم اینجا بودن هرکدومشون چه عکس العملی نشون میدادن ؟

هری بانداژ های کثیف رو یه جایی عقب تخت پرت میکرد درحالیکه با سرانگشتاش کبودی های زین رو نوازش میکرد و روشون رو میبوسید و چک میکرد که اون چیزی لازم نداشته باشه و جاش راحت باشه درحالیکه لیام کنار تخت سرپا وایستاده و با استرس با پاهاش رو زمین ضرب گرفته و سوال های بی انتها راجع به اتفاقی که افتاد و حرفایی که زده شد و چیزهایی که دیده شد ، میپرسه .

تا حدی که زین فکر میکنه اون میخواد همه رو به محل حادثه ببره تا کروکی بکشن که کٖی چیکار کرد و چطور اون کارو کرد . و بعد شروع میکنه قدم زدن تو اتاق و نگران اینه که چجوری قضیه رو جمع و جور کنه که همه کم ترین آسیب رو ببینن و همه چیز منصفانه باشه .
بین همه ی این چیزا لویی گوشه ی تخت نشسته و انگشت هاش توی موهای زین کاوش میکنن در حالیکه لبش رو جمع کرده و چشم هاش روی جای نامعلومی ثابت موندن ، اینجوری نشون میده که 'هی ، هر اتفاقی هم بیفته من هنوزم پشتتم پسر' . اون به نصیحت های لیام چشم غره میره و به توجه ی زیادی که هری نشون میده ، میخنده . و با خنده هاش باعث میشه تنش و فشار برای چند لحظه هم که شده از همه دور بشه ، حتی از لیام .

زین با خودش خندید وقتی قیافه ی ددی مانندِ لیام رو تصور کرد . ولی با صدای نوچ نوچی که شنید ، ساکت شد و به کسی که سرش رو با تاسف تکون میداد نگاه کرد . نایل .

« کبودی روی شکمته ولی مثل اینکه مغزته که آسیب دیده » نایل دست زین رو گرفت و کمکش کرد بشینه « به چی میخندی ؟ »

قبل ازینکه زین فرصتی برای جواب دادن داشته باشه صدای زنگ در بلند شد . و بعد ضربه های بی وقفه ای که به در میخوردن و دوباره صدای زنگ و دوباره ضربه .

پاپی از توی اتاق بیرون دوید و کنار در وایستاد . زین و نایل با تعجب به هم نگاه کردن و نایل بلند شد که در رو باز کنه . چشمی در رو چک کرد و با دیدن چهره ی آشنای پشت در چشم هاشو چرخوند .

به محض چرخوندن دستگیره در با شدت باز شد . تازه وارد به نایل نگاه کرد و نگاهش اطراف سالن چرخید تا اینکه روی زین ثابت موند . یه موج از آرامش بهش تزریق شد وقتی زین رو درحالیکه مثل پسر های خوب یک گوشه روی زمین نشسته و موهاش روی صورتش ریخته پیدا کرد . سالم و سلامت . یا حداقل اون آرزو میکرد که سالم و سلامت باشه .

زین با چشم های گرد که صورتش رو مثل پاپی های مظلوم کرده بود بهش نگاه کرد .

« لیام ؟! »

■ پایان قسمت سوم

۲۴۰۹ کلمه

Đọc tiếp

Bạn Cũng Sẽ Thích

18.3K 2.7K 43
جئون جونگ کوک پسری که نقش دوست پسر کیم تهیونگ مدیر شرکت مد "k" رو بازی می کنه . . . هیچکس نمیدونست جونگ کوک پسریه که قابلیت باروری داره حتی خودش... ...
10.5K 2.8K 13
➳ JK Marry Me درحال آپ ✍🏻 قطعاً اگر یه آلفای معمولی باشید که نه پول داره و نه استایل، اعتراف عاشقانه‌ی یه امگای پولدار و زیبا رو با تصور اینکه دوربی...
108K 13K 33
"احمق تو پسرعمه منی!" "ولی هیچ پسردایی ای زبونشو تو حلق پسرعمه‌ش فرو نمی‌کنه، هیچ پسردایی لعنتی ای نمی‌تونه تو همون حرکت اول نقطه فاکینگ لذت پسرعمه‌ش...
29.4K 4.9K 20
من درون گرداب گناهی افتادم که عشق تو رو برام ممنوع می‌دونست... باید به خودم و قلبم می‌فهموندم که اجازه نداره تو رو بپرسته و به کسی که همسر داره، عشق...