فیک: جونگکوک

By HayatErdem_1

6.2K 799 201

از دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر و... More

پارت یکم
پارت دوم
پارت سوم
پارت چهارم
پارت پنجم
پارت ششم
پارت هفتم
پارت هشتم
پارت نهم
پارت دهم
پارت یازدهم
پارت سیزدهم
پارت چهاردهم
پارت پونزدهم
پارت شونزدهم
پارت هفدهم
پارت هجدهم
پارت نوزدهم
پارت بیستم
پارت بیست و یکم
پارت بیست و دوم
پارت بیست و سوم
پارت بیست و چهارم
پارت بیست و پنجم
پارت بیست و ششم
پارت بیست و هفتم
پارت بیست و هشتم
پارت بیست و نهم
پارت سی ام
پارت سی و یکم
پارت سی و دوم
پارت سی و سوم
پارت سی و چهارم
پارت سی و پنجم
پارت سی و ششم
پارت سی و هفتم
پارت سی و هشتم
پارت سی و نهم
پارت چهلم
پارت چهل و یکم
پارت چهل و دوم
پارت چهل و سوم
پارت چهل و چهارم
پارت چهل و پنجم
پارت چهل و ششم
پارت چهل و هفتم
پارت چهل و هشتم
پارت چهل و نهم
پارت پنجاهم
پارت پنجاه و یکم
پارت پنجاه و دوم
پارت پنجاه و سوم
پارت پنجاه و چهارم
پارت پنجاه و پنجم
پارت پنجاه و ششم
پارت پنجاه و هفتم
پارت پنجاه و هشتم
پارت پنجاه و نهم
پارت شصتم
پات شصت و یکم
پارت شصت و دوم
پارت شصت و سوم
پارت شصت و چهارم
پارت شصت و پنجم
پارت شصت و ششم

پارت دوازدهم

128 21 4
By HayatErdem_1

برخورد کرد، مثل صاعقه با آسمون خراش، ناخواسته بین دستهای کسی گیر کرد و ایستاد، نگاهها بهم دوخته شد، گرچه از استرس هنوز نفس نفس میزد اما یک لحظه نگاهش خطا نرفت، مسئول بهداشت که نفس نفس میزد کم کم ایستاد و گفت: چرا در میری؟
جونگکوک متوجه شد و نگاهش رو به طرف مسئول چرخوند، اما قبل از حرف زدن صاحب دستهای قفل شده به بازوش گفت: دوست منه، احتمالن یکم هیجان داره باهاش حرف میزنم
جونگکوک با تعجب نگاهش کرد و مسئول سر تکون داد و گفت: باشه من میرم....
_چرا داشتی میدوییدی؟
جونگکوک: ع ببخشید
_مشکلی نیست اسمت چیه؟
جونگکوک: جونگکوک
_اسم منم تهیونگه
جونگکوک: خوشبختم
تهیونگ: منم همینطور کجا داشتی میرفتی؟
جونگکوک: هیچ جا همینجوری داشتم راه میرفتم
تهیونگ لبخندی زد و گفت: البته یکم با شدت راه میرفتی
جونگکوک خندید و گفت: هی بیخیال
تهیونگ: اگه جایی نمیخوای بری من دارم میرم بیماری معده دردم و به مسئول بهداشت بگم بیا با هم بریم
جونگکوک دستپاچه گفت: ع نه من همینجا میمونم
تهیونگ با اصرار: بیخیال این اضطرابت الکیه خودتو رها کن بیا بریم بعدش میریم پیش دوستای من
جونگکوک به ناچار قبول کرد و با تهیونگ همراه شد، باز به در اتاق بهداشت رسیدند ولی اینبار همراه با دوستی که تازه باهاش آشنا شده بود وارد شد، تهیونگ جلو رفت و گفت: سلام ببخشید من مشکل معده درد دارم راستش وقتی غذای تند میخورم....

بین مکالمه تهیونگ و مسئول بهداشت سرشو چرخوند و داروی مورد نظرش رو دید، به اون دارو احتیاج داشت اگر اون قرص ها رو مصرف نمیکرد درد شدیدی میگرفت، ولی به خاطر شرایط باید سکوت میکرد، سکوتی که به نفعش نبود، تهیونگ برای نوشتن نسخه توسط دکتر کمی منتظر موند و سرش رو چرخوند، لبخندی به جونگکوک زد اما متوجه شد حواسش نیست، نگاهی به امتداد نگاه جونگکوک کرد و متوجه شد داره به داروی ناشناسی نکاه میکنه، کمی از سر کنجکاوی اخم کرد، دکتر بعد از اتمام نسخه گفت: بیا این داروت این نسخه رو ببر طبقه پایین بده ثبتش کنن وگرنه....
وسط حرفش متوجه شد تهیونگ حواسش نیست بنابراین گفت: آقا
تهیونگ و همزمان باهاش جونگکوک از افکار خودشون بیرون پریدن و بعد کمی با استرس و لبخند تشکر کردن و از اتاق خارج شدن، تنها نگاهی که تو اون اتاق نادیده گرفته شد نگاه مسئولی بود که پشت جونگکوک دویده بود، حین خارج شدن،

تهیونگ خندید و گفت: گاف دادیما حواسمون نبود...
جونگکوک خندید، تهیونگ گفت: راستی به چی زل زده بودی اونجا؟
جونگکوک دستپاچه: من به هیچی
تهیونگ: بیخیال دیدم داشتی یه قرصی رو نگاه میکردی
جونگکوک: اهان هیچی به نظرم قرص عجیبی بود
تهیونگ: به هر حال قرصی که اینجا دارن مورد استفاده بچهاست احتمالا اون قرصا رو هم کسی استفاده میکنه...
تهیونگ کمی دور شد و جونگکوک ایستاد و به حرفش کمی فکر کرد، تهیونگ دم در آسانسور گفت: بیا دیگه
همراه شده بود، با کسی که خوب نمیشناختش اما بهش حس امنیت میداد، بعد از کارهای پزشکی تهیونگ تصمیم گرفتند به سمت دوستهاش برن، وارد حیاط شدند و تهیونگ به جمع  پنج نفره توی حیاط اشاره کرد و پیششون رفتن، جمع پنج نفره با گرمی از جونگکوک استقبال کرد و شروع به آشنا شدن کردن....
داشت وارد یه دنیای تازه میشد...

Continue Reading

You'll Also Like

133K 24.4K 54
+عشق یعنی وقتی یه نفر قلبت و میشکنه و حیرت انگیزه که با قطعه قطعه‌ی قلب شکستت دوستش داری ! جیمین خوناشامی که به عنوان پرستار به عمارت قدرتمند ترین رو...
8.1K 1.2K 32
بالای سرش ایستاد، دستش برای لمس اون حجم از مو تنگ شده بود. روی زانوهاش خم شد و دستش رو به سمت اون ها برد با نوازش های نرمش دل هردوشون رو نرم کرد. - ج...
137K 21.8K 62
کاپل: کوکمین . . . . ژانر : عاشقانه ، مثبت هجده ، امپرگ ، امگاورس ، درام ، خانوادگی ( اس*مات مثبت ???? داره ) #kookmin: #1 #jimin: #4 # امگاورس: #۱۰...
61.4K 7.1K 87
‌کاپل اصلی: تهکوک|کاپل فرعی: سپ و مخفی جونگ کوک فریاد زد و دوباره گفت +من هیچ کاری نکردم، چرا هیچکدومتون حرفامو باور نمیکنید؟ چرا نمیزارید زندگی کنم؟...