MY EX HUSBAND [Vkook]

By SKY_7272

107K 7.4K 165

نام: همسر سابق من 💫 کیم تهیونگ ، مافیای بد نام کره و آسیا و یه عاشق مهربون برای همسرش جئون جونگکوک یه دانشجو... More

های/سخن
information
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
THE LAST PART

28

2.8K 180 4
By SKY_7272

7 ماهگی جونگکوک )

به سختی از پله ها آروم و دست به کمر پایین اومد ، امشب یه تولد خانوادگی برای پسر کوچولوش گرفته بودن پسر کوچولویی که خیلی مراعات باباش رو می کرد و کلی برای برادر کوچیکش ذوق داشت

ته سان: بابا

با لحن بچگونه و ذوق زده ای باباش رو صدا زد و با قدم های کوچیکش به سمتش رفت

جونگکوک با لبخند و چهره عرق کرده اش روی مبل راحتی نشست

ته سان به سمتش اومد و به آرومی دستش رو روی شکم تپل و کرد باباش گذاشت ، به زبون بچگونه خودش مشغول صحبت با جنین جونگکوک شد

ته: الهی من قربونشون برم

با ذوق گفت و ته سان رپ رو هوا قاپید ، ته سان جیغ هیجانی کشید و با دیدن پدرش خنده بلندی کرد

ته سان: دَ دَ ..... دَ دَ

با دست زدن های ذوق زده گفت و به سمت صورت تهیونگ رفت ، تازه بوسیدن رو یاد گرفته بود هر وقت یادش می اومد صورت تهیونگ یا جونگکوک رو می بوسید

البته این بین بیشتر شکم جونگکوک رو می بوسید تا خودش رو ، ته سان خودش رو به سمت پایین خم کرد تا تهیونگ زمین بزارتش

دست تهیونگ رو گرفت و به سمت جونگکوک کشوند و منتظر موند ، تهیونگ خنده بلندی کرد

ته: ای وروجک

تهیونگ بوسه آرومی روی لب های نرم همسرش گذاشت ، کی گفته بچه ها نباید بوسه والدین شون رو ببینن ؟
کی گفته بچه ها نباید محبت بین والدین شون رو ببینن ؟

ته سان دست تهیونگ رو گرفت و روی شکم جونگکوک گذاشت تا برادر کوچولوش رو نوازش کنه

تهیونگ شکم جونگکوک رو نوازش کرد و بوسه آرومی روی شکمش نشوند که ته سان خنده ذوق زده ای کرد

هوسوک: هوی این چندش بازیا دیگه بسه

ته: اوه یادم رفته بود هوسوک و یونگی هم اومدن

جونگکوک خنده ریزی کرد ، هوسوک به سمت ته سان پرواز کرد و محکم لپ تپلش رو بوسید

یونگی: سلام به همگی

کوک: سلام گربه خسته

یونگی خنده ای کرد و به سمت ته سان رفت ، لپش رو بوسید ته سان خنده ای براشون کرد و دوباره با شکم باباش مشغول شد

هوسوک: اون خیلی براش ذوق داره

کوک: خیلی ، نمی‌دونم چرا اما اصلا حسودی نمی کنه

هوسوک: ناراحتی ؟

هوسوک با خنده گفت

کوک: معلومه که نه از خدامه حسودی نکنه

هوسوک: شیردهی برات سخت نیست ؟

کوک: چرا خیلی سخته اما خب تهیونگ کمکم می کنه

هوسوک: خیلی هم عالی

گونه ورم کرده اش رو محکم بوسید

هوسوک: وای پسر خیلی ورم کردی

کوک: اوهوم خیلیییییی

هوسوک: نگران نباش بازم مثل ته سان می تونی خودت رو لاغر کنی منم کمکت می کنم

کوک: چطوری ؟

هوسوک: منو ته سان و تهمین می خوردیم تو ورزش کن

جونگکوک به پس گردنی به دوست خل و چلش زد و چشم غره ای به خنده بلندش رفت

کوک: مردک بوزینه

_________________

جمع: تولدت مبارک ..... تولدت مبارک .... تولدت مبارکککک

و یه دست پر سر و صدا برای ته سان کوچولویی که الان یک ساله شده بود و با ذوق شمع کیکش رو فوت می کرد

ته سان روی پاش بند نبود و مدام این طرف و اون طرف می رفت و از ذوقش می پرید

کوک: الهی فدات شم من پسر گلم

و بغضش رو بزور خورد ، نوبت به عکس گرفتن رسید
یه بار ته سان به همراه یونگی و هوسوک
یه بار با پدر و مادرش و چندتا عکس تکی با تزیین های تولدش و کادو هاش

تهیونگ کیک رو بین بقیه تقسیم کرد ، روی زمین یه زیر انداز انداخت و ته سان روش نشوند و کیکش رو روبه روش گذاشت

از نه ماهگی تصمیم گرفتن همین کار رو بکنن تا ته سان هم عضلات فکش قوی بشه هم دست هاش

( این واقعا درسته این کار رو بکنین تا بچه های اینده تون بتونن راحت غذا بخورن )

جونگکوک نگاهش رو به هوسوک و یونگی که به تازگی ازدواج کرده بودن داد

لبخندی زد ، خوشحال بود که دوستش بالاخره به اون مرد دل داده بود یه زندگی راحت واقعا لیاقت اون گل آفتاب گردون خندون بود

به ته یونگ تکیه داد و تهیونگ آروم آروم تیکه های کیک رو اهل دهنش میزاشت

ته: براشون خیلی خوشحالی ؟

کوک: خیلی تهیونگ .... خیلی

ته: این زندگی حق هر دوتاشون بود ..... راستی تاحالا بهت گفته بودم من یه ولگرد بودم ؟

کوک: چی ؟

ته: درسته منو یونگی ولگرد بودیم ، از پرورشگاه فرار کرده بودین اونجا شبیه به هر چی بود جز پرورشگاه

کوک: اووووو گفتی بودی یتیم هستی اما نگفته بودی ولگرد بودی

ته: منو یونگی تو‌ خیابون با هم آشنا شدیم ، شب ها تو بندر می خوابیدیم تا اینکه به ارتش ملحق شدیم
به مدت حقوق بگیر ارتش بودیم و وقتی سر و سامون گرفتیم رفتیم تو کاره خلاف

کوک: اما تو که گفتی یونگی تو کار خلاف نیست ؟

ته: نیست اما بار هاش رو از این راه بدست آورده

کوک: و تو منو

تهیونگ خنده ای کرد ، بوسه محکمی روی لب های جونگکوکش گذاشت و موهای نرمش رو نوازش کرد

_________________

بعد از رفتن هوسوک و یونگی طبقه پایین رو به خدمتکاران سپردن و آروم به سمت طبقه بالا رفتن

تهیونگ ، ته سان رو توی اتاقش گذاشت و پتو رو روش کشید و به آرومی از اتاقش بیرون اومد

وارد اتاق خودشون شد که دید همسرش با اون شکم گردش روی تخت منتظرش نشسته

کوک: بریم حموووومم

ته: چششششممم سرورم

با خنده به جونگکوک کمک کرد تا بلند بشه و به سمت حموم بره ، جونگکوک رو روی سکوی حموم نشوند و آب رو باز کرد تا وان پر بشه

تا وان پر بشه بوسه های آرومی روی لب های همسرش میزد ، بوسه ها رو طولانی نمی کرد چون می دونست همسرش نمی تونه خیلی راحت نفس بکشه .....

خب خب سیلام خوشگلای من 😊

خوبین خوشین سلامتین ♥️

چه خبرا ؟

خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️

فعلا بای لاولیا 😘♥️👋

Continue Reading

You'll Also Like

93.4K 12.3K 19
دونه برف صورتیم جونگکوک اُمگایی طرد شده از سمت خانواده‌اش که طی یه تصمیم برای همیشه شناسنامه‌اش و به بتا تغییر میده و رایحه‌‌ و دوران هیت‌اش و با دار...
1.2K 378 18
اما دلیلم برای خودکشی صرفا جلب توجه نبود. به خوبی می‌دانستم احتمال اینکه فانتزی‌هایم به وقوع بپیوندند و همه گریه کنند و از رفتارشان با من متاسف شوند،...
157K 27.6K 49
دو قلو های کیم حتی فکرش رو هم نمی کردن که یه روز وقتی برای خرید رفته بودن پاساژ جفتشون رو ملاقات کنن کاپل اصلی : ویکوک ، تهکوک کاپل فرعی : نامجین ، سپ
62.9K 7.6K 23
تلاش برای جلوگیری از کتک خوردن روزانه ی قلدر مدرسه می تونه چالش برانگیز باشه.اما اگر قلدر مدرسه تهیونگ رو دوست داشته باشه چه اتفاقی می افته؟ 𝑴𝒂𝒊𝒏...