MY EX HUSBAND [Vkook]

Od SKY_7272

76.4K 5.8K 126

نام: همسر سابق من 💫 کیم تهیونگ ، مافیای بد نام کره و آسیا و یه عاشق مهربون برای همسرش جئون جونگکوک یه دانشجو... Více

های/سخن
information
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
THE LAST PART

1

3.2K 310 4
Od SKY_7272

نفس نفس میزد .....

جرات ایستادن نداشت .....

بزور از اون عمارت و آدمای وحشیش فرار کرده بود ....

حتی جرات نداشت سرش رو برگردونه ببینه هنوزم دنبالشن یا نه

بالاخره سوزش ریه هاش که نمیدونست از کی شروع شده متوقفش کرد ، توی یه کوچه تاریک پیچید و تا نفس بگیره

عمرا دیگه به اون سلاخ خونه بر می گشت ......

دستش رو جلوی دهنش گرفت تا صدای نفس نفس زدن های به گوش اون غول های بی شاخ و دم نرسه

& کجا رفت ؟

# نمی‌دونم فک‌کنم ازش عقب موندیم

& بدویید نباید بدون همسر ارباب برگردیم

توی تاریکی ته کوچه خودش رو پنهان کرد و به وضوح رفتنشون رو که با عجله از جلوی چشم هاش رد میشدم رو دید

با دور شدنشون چند تا نفس عمیق کشید ، همسر ارباب ؟ اون و ارباب اون ها دیگه نسبتی با هم نداشتن

به خصوص با کار هایی که اربابشون انجام میداد ، وقتی مطمئن بیرون امنه از کوچه تاریک بیرون اومد

با خیس شدنش نگاهش رو به آسمون داد ، بهتر از این نمیشد انگار آسمون هم امشب دلش گرفته بود

نفس عمیقی کشید و به راه افتاد ، الان فقط خودش بود و لباسای تنش با یه کارت اعتباری و گوشی همراهش

برای فرار کردن باید سبک می بود پس فقط همینارو برداشته بود ، قدم زد به مردمی که سریع به دنبال سر پناهی حرکت می کردن نگاه کرد

اونا حتما آغوشی داشتن که منتظرشون بود .... اونم همچین آغوشی داشت حتی بهتر از همه اما ..... اما چه فایده ؟ دست های که به آغوش می کشیدنش آغشته به خون بودن

گناهکار یا بی گناه ؟! فرقی نداشت در هر صورت دستهایی که یه روزی آغوش امنی رو براش فراهم می کردن آغشته به خون صدها یا شاید هزاران انسان بود

پیر .... جوون ..... بچه ؟ نه اونقدری پست نبود که بچه ها رو سلاخی کنه و از پوستشون برای حمل دراگ عاشق استفاده کنه

عین یه موش آب کشیده شده بود ، تلفنش ویبره رفت
به اسم تماس گیرنده نگاه کرد و لبخند تلخی زد

عشقش بود .... عشقی سه سال توی آغوشش براش دلبری کرده بود و بدن زیبا و ظریفش رو درش به رقص در آورده بود

عشقی که سه سال تمام براش در هر لحظه با دلبری و ظرافت می خندید و جواب دلبری هاش بوسه های داغ مرد بود

عشقی که سه سال تمام بدنش رو ..... قلبش رو تصاحب کرده بود و هر لحظه بیشتر عاشقش کرده بود

عشقی که در عوض دلبری هاش بیشتر قلب کوچیکش رو عاشق می کرد

تماس رو قطع کرد ، از روی کد شماره فهمیده بود تماس از کشور های عربیه پس عربستان بود

گوشی رو شکوند و توی سطل اشغالی همون نزدیکی انداخت و به راهش ادامه داد

توی خودش بود ، زندگی عاشقانه سه ساله اش حالا با فهمیدن جلد واقعی عشقش از هم پاشیده بود

طلاق !!!!

غیابی انجامش داده بود و زندگیش رو با اون هیولا تموم کرده بود ، هنوز صدای جیغ و داد از روی درد کرد ها و زن ها توی گوشش اکو میشد

زن ها و مرد هایی که از نه دل جیغ می کشیدن و به عشقش التماس می کردن تا اون ها رو رها کنه
تا شکنجه کردن شون رو تموم کنه

اما فقط شکنجه بد ترس نصیب شون میشد

جایی رو جز کافه یه دوست قدیمی نداشت ، دوستی که بهش کمک کرده بود طلاقش رو بگیره

نزدیک کافه بود و تنها چند قدم مونده بود ، وارد کافه شد که خالی از هر آدمی بود

هوسوک: جونگکوک ؟ تو چرا این شکلی پسر ؟

سریع با یه حوله سفید به سمتش اومد و حوله روی موهای خیسش گذاشت و آروم شروع به خشک کردن موهای سولمیت عزیزش کرد

کوک: تموم شد هوسوک ..... تمومش کردم

هوسوک: فردا میریم دگو ، با پولی که بهم دادی کنار کافه ی خودم یه مغازه برات خریدم

کوک: نمی ترسی بیاد سراغت ؟ نمی ترسی خانواده آن رو گروگان بگیره و اذیت کنه ؟

هوسوک: تا وقتی با هم بمونیم من از هیچی نمی ترسم حتی اون شوهر بی شاخ و دمت

کوک: مرسی که پیشمی هوسوک اگه نبودی من الان زیر ....

هوسوک: هیشششش هیچی نگو دیگه تموم شد دیگه آزادی ..... اصلا همین امشب میریم خوبه ؟

کوک: خوبه

بعد از اینکه یک دست لباس به جونگکوک داد و جونگکوک لباساش رو عوض کرد از کافه خارج شدن

بارون کمتر شده بود و امکان رانندگی رو بیشتر می کرد ، سوار ماشین هوسوک شدن

از شش ماه قبل برنامه این جدایی رو ریخته بود و الان کاملا آماده ترک سئول بود

هوسوک: صندلی رو بخوابون و یکم بخواب

کوک: باشه

کاری که هوسوک گفت رو انجام داد و چشم های به رنگ شبش رو بست و منظر موند تا آینده خودش رقم بخوره .....

به لیوان های کوچیک مشروب هم رحم نکرد و دونه دونه همشون رو شکست

تمام وسیله های اتاق شکسته شدن بودن ، کسی جرات نداشت بهش نزدیک بشه جز یه نفر که اون یک نفر هم اونجا نبود

چرا متوجه نشده بود ؟ چرا به رفتار های مشکوک همسرش بی توجه بود ؟

به برگه میون دست های خونیش نگاه کرد ، تموم شد به همین راحتی و فقط با یک امضا تموم شد

با یک امضا خوابیدن ماه زیباش بین دست های بزرگ و مردونه اش تموم شد

با یک امضا بوسیدن لب های قرمز و شیرین ماهش تموم شد

با یک امضا دیدن هر روزه دلبری های ماهش تموم شد

دیگه ماهی نبود که براش دلبری کنه .... براش بخنده .... براش حرف های شیرین بزنه ..... براش از خاطره های بچگیش تعریف کنه

طلاق !!!!

دیگه تموم بود ، دیگه هیچ حقی روی اون ماه زیبا نداشت ؟ معلومه که داشت

اون ماه زیبا از وقتی قلبش رو با دلبری و خنده های عشوه گرانه اش تصاحب کرد بهش اجازه داد تا محق اون بشه

داشتن اون ماه تا آخر عمرش حقش بود یا بهتر بگیم اون این طور می گفت

ته: برت می گردونم ماهه من .... فعلا چند صباحی برای خودت جولون بده ..... برت می گردونم ..... برت می گردونم و این دفعه جوری بند بند وجودت رو تصاحب می کنم .... که بدونی حق منی بدونی ماله منی که بدونی ماهه منی

و دوباره شکستن رو از سر گرفت البته دیگه چیزی برای شکستن باقی نمونده بود پس شروع به داغون کردن کرد تا وقتی که از نفس افتاد .....

خب خب سیلام خوشگلای من 😊

خوبین خوشین سلامتین ♥️

چه خبرا ؟

بالاخره پارت اول ؟ نظر بدید ببینم چطوره ؟

خب سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️♥️

فعلا بای لاولیا 😘♥️👋

Pokračovat ve čtení

Mohlo by se ti líbit

71.4K 9.7K 18
[تمام شده]‌ جیمین به جونگ‌کوک تاکید می‌کنه که روی برادر کوچیک‌ترش حرکتی نزنه ولی آیا جئون جونگ‌کوک قراره از اون بتای خوشگل بگذره؟ اسم داستان: My Exce...
146K 11.7K 39
نام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهمیت نمیده و پدرش اون رو به بردگی به یه با...
3.1K 475 8
کامل شده [ من با نخستین نگاه تو آغاز شدم... احمد شاملو ]
57.2K 7K 36
دوتا درایور حرفه‌ای سوپرماشین چی میشه اگه به خاطر باخت یکیشون مجبور شه تن به خواسته‌های اون یکی بده!؟ ********************* -بدنت یا ماشینت؟ +هاا؟ وی...