❕Part 7

1.8K 307 59
                                    


جانگ‌کوک از  صبح که اومده بود جیمینو ندیده بود، اولش احتمال داد که خواب باشه، اما الان نزدیکای ساعت پنج بعد از ظهر بود و جیمین اصلا از اتاقش بیرون نیومده بود

با تردید و البته نگرانی سمت اتاقش رفت و شروع کرد در زدن

+بله؟

-عامم.. منم.. میشه بیام تو؟

+بیا
جیمین گفت و جانگ‌کوک بلافاصله وارد اتاق شد

+چیزی شده؟

-خب نه
واقعا چیزی شده بود؟ به اون چه که جیمین نیومده بود بیرون از اتاقش؟

-خفه شو کوک تو بادیگاردشی این وظیفته!
زیر لب گفت

+چی؟ نشنیدم..

-هیچی.. میخواستم تشکر کنم.. و بگم لازم نبود این کار.. خودم حلش میکردم
با تردید سعی کرد موضوعی که از دیروزه ذهنشو درگیر کرده رو مطرح کنه

+راجع به چی حرف میزنی؟
جیمین با تعجب پرسید

-خب.. ممنون.. کمک بزرگی بود.. حتما جبران میکنم.. بهت پسش میدم..
جانگ‌کوک با دستپاچگی گفت

+من نمیدونم راجع به چی حرف میزنی جئون
جیمین با بیخیالی گفت و جانگ‌کوک هم وقتی دید جیمین نمیخواد راجع به این موضوع حرف بزنه، دیگه حرفی نزد ولی قطعا نمیذاشت به اون پسر مدیون بمونه

-باشه.. پس من دیگه میرم..
جانگ‌کوک گفت و سمت در رفت

+صبر کن
جیمین گفت و جانگ‌کوک به سمتش برگشت و با چهره سوالی بهش خیره شد

+امشب منو میبری بار؟ دارم میپوسم..

-میدونی که نمیشه، اجازه نداری..!

+خب اگه با تو برم که مشکلی پیش نمیاد.. تو مواظبمی..

-من مراقبتم ولی بابات جلوی همه ی کلابا یکیو گذاشته که حواسش باشه نری

+نه.. نه همشون!
جیمین با نیشخند گفت

-منظورت چیه؟

+میگم همشون نه، ساعت هفت میریم، اوکی؟

-باشه

+اوکی، میتونی بری
جیمین با لحن سردی رو به جانگ‌کوک گفت که باعث شد جانگ‌کوک تو جاش یخ بزنه

حالا که جانگ‌کوک به اندازه کافی به جیمین مدیونه و اینکه فکر میکنه باید ازش همیشه مراقبت کنه، جیمین لزومی نمیدید تا دیگه باهاش گرم و مهربون باشه!

بعد از رفتن جانگ‌کوک جیمین گوشیشو در اورد و دنبال شماره هوسوک گشت

+هیونگگگ

-سلام جیمینی، اوکی شد؟

+آره ولی متسفانه خودشم باید بیارم

-خوبهه من تو قسمت وی ای پی همون گی باری که دفعه قبل رفتیم جا رزرو کردم

+عالیه، فقط هوسوکااا نمیتونی چند تا دخترم بیاری با خودت؟ میدونی که من گی نیستم!

❕Vietato❕Where stories live. Discover now