جیسون

216 55 37
                                    


-ما توی جهنم زندگی میکنیم. این زمین جهنمه و خدا، برنامه نویس، انتخاب طبیعی یا هر چی که میخوای اسمشو بذاری، ما رو برای تنبیه فرستاده اینجا و بدیش دقیقا همینجاست که حتی نمیدونیم توی جهنمیم. خودمونو با دلخوشی‌های کوچیک دلگرم میکنیم و بعد از همونا آسیب میبینیم و رنج میکشیم و رنج میکشیم و رنج میکشیم. اینجا جهنمه. و کسی تقصیری نداره، تو توی جهنم گناه‌هاتی. جهنم گناه‌های خودت. این زمین رو، این زندگی رو، تو برای خودت ساختی.

زین خیره به انسانی که کنج دیوار اتاقش ایستاده بود زمزمه میکرد.

چشم‌های مشکیش رو برای زین باز و بسته کرد و زین میدونست اون داره حرف‌هاش رو تائید میکنه.

-برای همینه که باید همه‌شون سلاخی بشن.

*********

هری چند قدم جلو رفت، به در مدرسه نزدیکتر شد و سعی کرد از جیسونی که نفس‌هاش بوی مشمئز کننده‌ی الکل میدادن، فاصله بگیره.

جیسون پشت سرِ پسرک، به دنبالش حرکت کرد و شروع به صحبت کرد:

-نمیفهمم چرا اینجا وایسادی! الان تابستونه هری. باید خوش بگذرونی بیبی بوی. بیا بریم خونه‌ی من با هم فیلم ببینیم. همون سریال مورد علاقه‌تو تماشا میکنیم. فقط چند هفته از تعطیلات تابستونیت مونده. من که شنیدم کالج کلش خوراکِ خوش گذرونیه. اما مدرسه هیچوقت باحال نبود پس بیا از این روزای آخرت برای با من بودن استفاده کن.

و در انتها بازوی هری رو گرفت تا سمت خودش بچرخونه اما پسرک با شدت بازوش رو از دست دوست پسر سابقش بیرون کشید و با دیدن زین که تازه از مدرسه خارج شده بود، به سمتش دوید تا از هیولای پشت سرش فاصله بگیره.

-اینجا چیکار میکنی؟

زین با بی‌تفاوتی پرسید رو به پسری که نفس نفس میزد از تحرکش.

-میدونستم تا حالا نرفتی مغازه‌‌ی لیما. اومدم دنبالت تا ببرمت اونجا. آشنا نیستی با مسیرش.

هری حین حرف زدن، نیم نگاهی به جیسون که با اخم غلیظی هری و زین رو نظاره‌‌گر بود، انداخت.

-بیا بریم زودتر ... لطفا!

هری میخواست هر چه سریعتر از پسر جوان خشنی که پشت سرشون ایستاده بود، دور بشه.

دست‌هاش رو دور بازوی زین پیچید و گام‌های بلندی برداشت.

اینکه چرا اینطور به زین پناه برده بود، نیمی از هراس و وحشتی که از جیسون داشت، و نیمی از حس امنیتی که در کنار زین تجربه میکرد، نشأت میگرفت.

-صبر کن ببینم. این کیه؟

صدای فریاد جیسون و در پی اون برخورد محکم کفش‌هاش با زمینِ آسفالت شده، زنگ دردسر رو در وجود هری به صدا در آورد.

سومین نفر(زری استایلیک)Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum