گذشته

245 64 40
                                    


-بفرما...اینم کیک شکلاتیِ تازه از فر در اومده.

خانم لیما گفت و بعد از گذاشتن سینیِ کیک روی میزِ جلوی کاناپه، دستکش‌هاش رو در اورد و گوشه‌ای روی میز گذاشت.

هری مودبانه انگشت‌هاش رو توی هم قفل کرده بود و دست‌هاش رو روی زانوانش قرار داده بود.

-ممنون خانم لیما. این واقعا بوی خوبی میده. باید خوشمزه باشه.

کمی به جلو خم شد تا بتونه عطر کیک رو راحت‌تر استشمام کنه.

-حتما خوشمزه‌ست! برو و کل انگلستان رو بگرد! عمراً بتونی کسی رو پیدا کنی که بهتر از من کیک شکلاتی درست کنه.

صدای خانم لیما سرشار از اعتماد و اطمینان به خودش بود.

هری لبخندی زد و سری به تایید تکان داد.

خانم لیما مقداری از کیک رو برش داد و داخلِ پیش‌دستی قرار داد و جلوی هری، روی میز گذاشت.

با وجودِ تربیت سفت و سختِ لیلی و تاکیدش روی رعایت آدابِ معاشرت، هری نمیتونست صبر کنه تا خانم لیما برای خودش هم برشی کنار بذاره و دو فنجان چای بیاره؛ بنابراین کمی روی کاناپه جلوتر اومد و با برداشتن چنگالی که کنارِ پیش‌دستی بود، کمی از کیک رو با لذت داخل دهانش گذاشت.

خانم لیما با لبخندی که به عریضیِ صورتش بود، واکنش پسرک رو تماشا میکرد.

سری به رضایت تکان داد و به سمت آشپزخانه رفت تا فنجانی چای برای خودش و هری بیاره.

-خانمِ لیما؟ بهم پیام داده بودین تا سریعتر بیام خو...

حرفِ جک ناتمام موند زمانی که سرش رو داخل سالن چرخاند و پسرش رو دید.

-هز؟!

با ناباوری پرسید و با گام‌های بلند به سمت هری رفت.

خم شد و دست‌هاش رو دور شانه‌های فرزندش پیچید و روی موهاش رو بوسید.

-اینم از این! چایِ مخصوصِ لیما. اوه جک توام که اینجایی! برای تو هم میرم و چای میریزم فقط باید چند لحظه صبور باشی.

خانم لیما سینیِ کوچکی که اورده بود رو روی میز گذاشت و به آشپزخانه برگشت تا برای جک هم فنجانی چای بیاره.

-تو اینجا چیکار میکنی هری ادوارد استایلز؟

جک بعد از تکان دادن سرش برای خانم لیما، پرسید و کنار پسرش نشست.

سومین نفر(زری استایلیک)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن