جهنم

155 44 36
                                    

باید یه راهی باشه برای باهم موندن آدم‌ها. حتما چیزی وجود داره که سبب بشه انسان‌ها با وجود بزرگ‌ترین اشتباه‌ها کنار هم بمونن. مشتی چهار پای سخن‌گو، که قابلیت تفکر، آزرده شدن، رنج کشیدن، عشق ورزیدن، متنفر شدن، گذشت و بخشش، کینه به دل گرفتن، اشک ریختن و خندیدن دارن، داخل جعبه‌ای کروی و آبی زندگی میکنن. باید بشه دست کم بعضی‌هاشون تا آخرین نفس‌هاشون عاشق هم بمونن. مطمئناً چند تا از اون‌ها به کسی که زخمی‌شون کرده فرصت جبران می‌دن.

ولی چی باعث می‌شد زین یقین بیاره که این جهان توهم اون نیست. کدوم دلیل قانع کننده‌ای اثبات می‌کرد این دنیا جهنمی بیش نیست که زین برای خودش درست کرده. شاید زین خود شیطان بود. کسی که خدا طردش کرده بود و توی جهنم رهاش کرده بود تا توی اقیانوس دردهای خودش خفه بشه.

جمعیت‌ انسان‌های این کره‌ی خاکی، هزاران سال پیش خیلی کم بود، درسته؟ شاید طی این سال‌ها انسان‌های خطا کاری که می‌مردن، با دست خدا پرت میشدن به این کره‌ی عذاب. هر کدوم از جهنمی‌ها، مسئول به جهنم آوردن یکی از اون انسان‌های مرده‌ی گناه کار رو داشت. هر یکی از زن‌های جهنمی، بچه‌ای رو می‌زایید و بزرگ می‌کرد.

انسان‌ها آگاه نبودن که پیش از این در دنیایی از صلح و آرامش زندگی می‌کردن. اما جایی، در اعماق ناخوداگاه‌شون مطلع بودن از زندگی پر سعادتی که تا پیش از ورود به جهنم داشتن. و این چیزی بود که دروناً قانع‌شون می‌کرد که باید به دنبال خوشحالی، خوشبختی، عشق، لبخند، مهربانی، جاودانگی و دنیایی زیبا باشن. اون‌ها خبر ندارن که به جهنم تبعید شدن و حتی نمی‌دونن کی شیطان اصلیه. چون همگی به نفرین فراموشی دچارن.

زین خیره به دیوار، روی پهلوش روی تخت دراز کشیده بود و این افکار، بی‌قفه در ذهنش جریان داشتن. قطرات اشک بالشش رو خیس کرده بودن اما اون مرد جوان حتی توان تکون خوردن و جا به جا کردن سرش روی بالش رو نداشت.

-زین؟

صدای متیو پیش از ورودش به اتاق، به گوش زین رسید.

-بیداری؟

کمی جلوتر اومد تا چشم‌های زین رو ببینه و زمانی که فهمید پسر بیداره، لبخند زد.

زین به سرعت از روی تخت بلند شد و از اعماق وجودش امیدوار بود متیو نفهمه اون گریه کرده. اون متنفر بود از داشتن نگاه‌های خیره روی خودش وقتی ته دره‌ست و بین اشک‌هاش غرقه.

-می‌تونی آرنه رو ببری ملاقات مادرش؟ یکی از موکل‌هام بهم زنگ زده و کار واجب داره اما آرنه حتما باید توی تایم ملاقات‌ها مادرش رو ببینه. می‌تونی ببریش لطفاً؟

سومین نفر(زری استایلیک)Where stories live. Discover now