جنو با تردید بزاقشو قورت داد و دستشو زیر چونش گذاشت و به دور دستها خیره شد. دلش میخواست محو بشه ؛ جونگوو به افتضاح ترین روش ممکن بهش گفته بود امکان داره به زودی به سکس پارتنر هیونگش هم تبدیل بشه! حالا باید مثل خودش از دست تیونگ بهخاطر پنهون کردن این قضیه شاکی باشه؟ نه، چیزای مهمتر از عصبانی بودن درمورد گرایش جنسی هیونگش داشت ، مثل رفتن یا نرفتن به مسافرت اجباری و کشف دلیل سیلی خوردن امشبش.
جونگوو هدبندشو دراورد و با تکرار یه حرکت تکراری اون حلقه رو دور مچ هر دو دستش میچرخوند : زیاد بهش فکر نکن.
جنو دیگه چیزی نگفت در حقیقت چیزی برای گفتن نداشت!!
-
-
یوتا سرشو خاروند و بیحوصله پرسید : این چیه؟
تن با خجالت به زبون اورد : میخواستم عید چوسوک رو با تیونگ بگذرونم.
یوتا پوسته های زیر ناخنشو با ناخنهای دیگه خالی کرد و در انتها اونو با تیکهای از شلوارش تمیز کرد و کف دستش رو به صورت تکیهگاهی به دیوار کنارش چسبوند : ولی اون تنها نیست.
خیلی رک و جدی به زبون اورد. تن لبخند دلنشینی زد ، اون احتمال میداد تیونگ عید چوسوک رو تنها نگذرونه. میدونست و با این وجود تصمیم گرفته بود به سراغ مرد محبوبش بیاد.
" من با حضورتون مشکلی ندارم. "
تیونگ با شنیدن این جمله تن پوزخند بیرحمانهای زد. مدام سعی میکرد خشمشو کنترل کنه و با یه گفت و گوی ساده همه چیز رو برای همیشه به پایان برسونه : ولی من با بودن تو اینجا مشکل دارم.
روی حرفش تاکید زیادی داشت. یوتا فاصله ابرو و چشماشو چندین برابر کرد، لباشو از هم فاصله داد جوری که دندون های به هم چسبیدهاش به خوبی نمایان میشد و آروم آروم کنار کشید و اون دو پسر رو تنها گذاشت.
تن امروز موهاشو به بالا حالت داده بود. یه پیراهن سفید رنگ که با طرحهای مشکی هارمونی فوق العاده ای داشت پوشیده و دستمال گردن مشکی رنگ حریری رو با ظرافت دور گردن بینقصش بسته بود. چشمهای کشیپهاش به قلب آدم نفوذ میکرد، اون وسوسه انگیز و خواستنی بود اما نه برای تیونگ!
با حرکت لبهای کوچیکش رشته افکار تیونگ رو پاره کرد.
" من حس میکردم تو دنیای تو وجود خاصی دارم و نقش خاصی رو به تصویر میکشم. "
تیونگ بی مقدمه، از شروع مجدد احساسی شدن تن جلوگیری کرد : ما برای اون شب از قبل قرار گذاشتیم واقعا متاسفم اما بارها درحال یاداوری کردن این موضوعم.
" عزیزم متاسف نباش ، شاید مقصر منم! از لحظهای که تورو دیدم ... وقتی سرت پایین بود و ناشیانه لبخند میزدی .. "
نتونست جمله رو کامل کنه. تیونگ عاجزانه سرشو به چهارچوب در تکیه داد ، چشمهای بیروحش به صورت تن خیره شد : ملاقات ما از همون روز اول اشتباه بود ..( پوفی کرد و ادامه داد ) ... اما میدونم که تلاشم برای فرار بیفایدهـست ؛ چیکار میتونم کنم؟
BINABASA MO ANG
𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐌𝐢𝐬𝐭𝐚𝐤𝐞
Fanfiction🥀 𝑪𝒐𝒖𝒑 : 𝐽𝑎𝑒𝑌𝑜𝑛𝑔 , 𝑌𝑢𝑊𝑜𝑜 , 𝑁𝑜𝑀𝑖𝑛 🥀 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝐷𝑟𝑎𝑚 , 𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡 , 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒+ 𝑆𝑚𝑢𝑡 -------------------------------------------------------- خلاصه داستان : تیونگی که همیشه توی انتخاب موکلاش حساسیت به خرج میده به...
Part 15 ✨
Magsimula sa umpisa
