با پیچیده شدن جمله " دیگه چی شده " توی گوشش شروع کرد به داد و بیداد راه انداختن. توی خیابون دور خوردش میچرخید و تلاش میکرد دنبال راهی باشه تا تموم حرصشو روی مخاطب پشت گوشی، کسی که باعث و بانی تموم این بلاهای آسمونی بوده خالی کنه.
" میدونی بدترین چیزی که ممکن بود اتفاق بیفته چیه؟ "
لوکاس خیلی خونسرد به صندلی چرمش تکیه داد و با لبخند مرموزی که بیشتر اوقات از بقیه پنهان میکرد جواب داد : نه !
جونگوو صورت گرفتهاش رو بیشتر توی هم جمع کرد و با ناراحتی روی سکویی که کنار در خروجی عمارتشون قرار داشت ، نشست : وحشتناک ترین چیزی که فکرشو کنی !
لوکاس با لحنی آغشته به تمسخری دلخراش، هومی کرد و بلافاصله با تعجب به زبون اورد : جز اینکه خانوم میسودا دوباره یادش رفته باشه و شیر و عسل ارباب جوونش رو قاطی کرده، چیز وحشتناک تری هم میتونه باشه؟
جونگوو بدون اینکه لاله گوش لوکاس پشت تلفن چسبیده با خشمی ناگهانی که بهش چیره شده بود نعره زد : یاااا شوشی ابله دهنتو ببند ...
آهی کشید و زیرلب با خودش زمزمه کرد : الان فهمیدم به جز قاطی کردن شیر و عسل چیزای وحشتناک تری هم توی این دنیا وجود داره!
لوکاس دست چپش رو روی لاله گوشش قرار داد ، موبایل رو جابه جا کرد چون احساس میکرد پرده گوشش با بیرحمانه ترین روش ممکن پاره شده. با لجاجت از رفیق کله پوکش پرسید : خب حالا میگی چی شده؟
" بعد از اینکه از سرکار برگشتم خونه، مامان بهم یه چمدون داد. "
لوکاس میون حرفش پرید و با بدجنسی که تلاش میکرد پشت لجن شوکه شدهاش پنهون کنه پرسید : خدای من و رنگش باب میلت نبوده؟
جونگوو نالید : لو ، لطفا بس کن.
لوکاس سکوت کرد و به جونگوو اجازه ادامه دادن رو داد.
" یه چمدون کوفتی از هر وسیله ضروری که بهش احتیاج داشتم. به غیر از اونا ظاهرا وقتی که دوش میگرفتم کارت های بانکیمو برداشته و میدونی وقتی ازش پرسیدم چرا داره همچین بلای تخمی سرم میاره چه جوابی داد؟ بهم گفت حالا که داری تلاشتو میکنی بهتره از این خونه فاصله بگیری تا دوباره این رفاه مسخره تورو وسوسه نکنه ....( خنده تلخی کرد) ... میبینی؟ بنظرش برای مستقل شدن باید یاد بگیرم برای خودم خونه اجاره کنم اونم بدون هیچ سرمایه اولیهای تا علاوه بر اینکه دارم با این زندگی مجردی تخماتیک جدیدم کنار میام ، حساب بانکی خالی شدهام رو کنترل کنم و دست از این ولخرجیهای بیهوده بردارم تا مبادا اواسط ماه از بیپولی بهگا برم!
لوکاس لبشو به دندون گرفت تا صدای خندههاش به گوش جونگوو نرسه : خب الان مشکل چیه؟
جونگوو مثل یه پاپی چموش شروع کرد به پاچهگیری دوستش : فهمیدی چه سوال مزخرفی پرسیدی؟ اونا کارتامو کش رفتن و بعدش از خونه خودم شوتم کردن بیرون حالا مثل یه سگ ولگرد آواره خیابونا شدم! دارم از تشنگی میمیرم ولی حتی پول ندارم یه بطری آب معدنی بگیرم و تو ازم میپرسی مشکل کوفتیش دقیقا تو کدوم زاویه از این داستان تراژدیک چتر پهن کرده؟
YOU ARE READING
𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐌𝐢𝐬𝐭𝐚𝐤𝐞
Fanfiction🥀 𝑪𝒐𝒖𝒑 : 𝐽𝑎𝑒𝑌𝑜𝑛𝑔 , 𝑌𝑢𝑊𝑜𝑜 , 𝑁𝑜𝑀𝑖𝑛 🥀 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝐷𝑟𝑎𝑚 , 𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡 , 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒+ 𝑆𝑚𝑢𝑡 -------------------------------------------------------- خلاصه داستان : تیونگی که همیشه توی انتخاب موکلاش حساسیت به خرج میده به...
