Part 24 ✨

366 69 297
                                        

" فلش بک "

سرشو پایین انداخته بود و با نگرانی گوشت اضافه کنار ناخناشو می‌کشید تا کمی از اضطرابی که داره کم کنه.

پاهاش می‌لرزید و دستاش یخ کرده بود. مادرش همونطور که در تلاش بود آقای کیم رو آروم کنه بهش چشم غره‌ای رفت.
پدرش زیر لب غرولند گفت : اون حرومزاده کیه؟

جنی بغض کرده بود. نمی‌دونست باید چی بگه! مغزش قفل کرده بود و دیدن خشم پدرش باعث شده بود بیش‌تر از قبل استرس بگیره. هیچی از شب تولد هه‌سو، دوست صمیمیش رو یادش نبود.
اون فقط مست کرده بود ، همه تصویرا تار بود. جنی خوابش می‌اومد ، وارد اتاق هه‌سو شد. اونجا تاریک بود. روی تخت دراز کشید ، شاید اون لحظه کسی وارد اتاق شد و بعدش ... بعدش جنی خوابش برد. همین ، اینا تنها تصاویر محوی بودن که از اون شب به‌خاطر داشت.

مادرش کنارش قرار گرفت و‌ کمی‌ تکونش داد : " بگو ... جنی فقط اسمشو بگو "

جنی گیج بهش نگاه کرد. صورتش از اشک خیس شده بود. لباش بخاطر هق‌هقاش می‌لرزید.

" گریه نکن ، به پدرت بگو .. کار کیه؟ "

جنی گیج به مادرش نگاه کرد و‌ طوطی‌وار تکرار کرد : ها...کار کیه!

پدرش با خشم و غضب بلند شد. جنی‌ نمیخواست باز هم مزه اون سیلی هارو بچشه. مادرش موهاشو کنار زد و دستاشو اطراف صورتش قاب کرد : عزیزم‌ اسمشو بگو ، بهمون بگو‌ اون مرد کیه؟

با چشم‌های گریونش به مردمک های مادرش خیره شد و بی‌حس فقط یه کلمه به زبون اورد : لوکاس.

" پایان فلش بک "

انقدر مشتشو سفت گرفته بود که اون یه‌ ذره ناخن بلندش داشت کف دستشو سوراخ می‌کرد. تک تک سلول های بدنش از شدت عصبانیت تا مرز انفجار پیش رفته بودن، یه حسی مابین خشم و نفرت داشت. موضوع خیلی ساده و احتمالا پیش و پا افتاده به نظر می رسید اما برای جونگوو به هیچ عنوان اینطور نبود.

با عصبانیت دستشو روی میز کشید و بلافاصله بعد از اون صدای شکستن شیشه های قیمتی تو فضای ساکت عمارت پخش شد. این نهایت بروز عصبانیت کیم جونگوو بود که البته مثل یه جرقه کوتاه و‌ گذرا پدیدار می شد. فقط گاهی اوقات به سرش می زد همه چیز رو با خاک یکسان کنه و این بار هم کارخودشو کرده بود.

جنی به خودش لرزید این حرکت جونگوو براش غیر منتظره بود، مادرش هم ساکت بود ، اون هیچوقت پسرش رو تا این حد خشمگین ندیده بود و‌ انتظار این حرکات وحشیانه رو نداشت. آقای کیم ساکت روی صندلی مورد علاقه‌اش نشسته بود و کوچک ترین ریکشنی به حرکات پسر جوونش نشون نداد. نه اینکه این رفتارهای جونگوو براش تازگی داشته باشن نه اصلا! اون فقط نمی خواست " این یه بار " رو باهاش بحث کنه.

𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐌𝐢𝐬𝐭𝐚𝐤𝐞 Where stories live. Discover now