13 - Change of Heart

926 195 26
                                    

چانيول چشماشو باز كرد. حس ميكرد يه وزن اضافه ای روشه و پايين تنه ش بطرز عجيبی داغ شده و وقتی بالا رو نگاه كرد، بكهيون رو ديد كه يه پوزخند اغوا كننده روی لباش بازی ميكرد و پاهاشو دو طرف چانیول گذاشته و بهش خيره شده بود.

"...."

دهنشو باز کرد تا چیزی بگه اما وقتی بکهیون روی پایین تنه ش بالا و پایین رفت، فقط یه ناله ازش خارج شد.

بکهیون نالید :"يول..." و لعنت بهش، اون لقب با صداش خیلی خوب بود. وقتی بکهیون دستاشو تا سینه ش بالا کشید، تمام چیزی که چانیول میدید دستای ظریفی بودن که با دلبری دکمه هاشو دونه به دونه باز میکردن. وحشناک تحریک شده بود و همینکه انقدر به نزدیک بکهیون بود که میتونست بوی توت فرنگی و عسلش رو تا این حد حس کنه، کافی بود تا رسماً رد بده.

فاک...

داشت میمرد که به بکهیون دست بزنه، لمسش کنه و بهش لذت بده ولی به دلايلی اصلا نميتونست تكون بخوره. تنها کاری که میتونست بکنه نگاه کردن به بکهیونی بود که بطرز درد آوری باسنشو روی پایین تنه ش میمالوند و همونطور که دستاشو برای کمک روی سینه چانیول گذاشته بود، لباش برای ناله بی صدایی باز و بسته میشدن.

"بیون بکهیون..." چانیول تازه فهمید که دستاش به بالای تخت بسته شدن :"دستامو باز کن... میخوام لمست کنم لعنتی..."

"شششش..." صدای بکهیون آروم بود ولی ستون فقرات چانیول رو میلرزوند :"فقط من میتونم بهت لذت بدم... چون از اولش هم واسه همین ساخته شدم...." با هر کلمه نزدیک و نزدیک تر میشد تا اینکه فقط یه اینچ فاصله بینشون باقی مونده بود، بعد لبهای چانیول رو بین لبهای خودش گرفت و چانیول دیگه نمیتونست تحمل کنه...

The Faults in Byun Baekhyun (Persian Ver.)Where stories live. Discover now