07 - Surprise!

2.5K 309 147
                                    

فردای اونروز چانیول داشت میرفت سر کلاسش و صورتش از عصبانیت قرمز شد بود؛ لعنت به بیون بکهیون! هیچ معلوم هست چه مرگشه؟

اول که بدون هیچ دلیلی برام شام میاره، بعد میاد میگه اصلا هیچ کاری باهام نداره! تازه فکر میکنه که من میخوام همه مشکلامونو خاک کنم زیر زمین و باهاش دوست شم! خدایا چرا شفا نمیدی؟

همینطور که به سمت کلاس دندونپزشکیش میرفت، از شدت عصبانیت حس میکرد داره از سرش دود بلند میشه. توی کلاس حتی یه کلمه ام از حرفای استادشو نمیشنید ؛ چون کل فکر و ذکرش شده بود بکهیون این، بکهیون اون، از همه ش تقصیر بیون بکهیونه تا  فاک یو بیون بکهیون. در حدی که یهو خیلی زیادی از بکهیون چندشش شد و با مشت زد رو میزش و بلند غرید...

... و تازه اونموقع بود که یادش اومد سر کلاسه.

استادش آقای "به" با یه نگرانیِ الکی پرسید :"چانیول شی، همه چیز رو به راهه؟" ولی چانیول میتونست ببینه که داره چشماشو با عصبانیت میچرخونه.

گوشاش قرمز شد :"من.. فقط...آم، داشتم به یکی که ازش خیلی متنفرم فکر میکردم -"

"خب پس، فکراتو نگه دار برای اوقات فراغتت." چند تا از دخترا به حرفش خندیدن و چانیول با خجالت سرجاش نشست، ولی هنوزم نمیتونست چشماشو برای دخترای بایسکشوالی که خودشونو واسه آقای "به" لوس میکردن نچرخونه. اصلا مگه چی داشت این دماغ گنده؟ حتی بامزه بازیاشم بی مزه بود.

کلاس ادامه پیدا کرد و البته غرغرای چانیول سر خودش و فحشایی که تو دلش به بیون بکهیون میداد هم ادامه داشت ؛ برای اینکه یه بار دیگه بخاطر اون لعنتی افتاده بود تو دردسر.

***

همون شب، چانیول پشت میزش نشسته بود و تکالیفش رو با یه پوزخندی که نشون میداد از کارش راضیه انجام میداد. ولی وقتی چرخید و تخت کناریشو خالی دید، پوزخندش محو شد.

کجا رفته این خنگ خدا؟

نه که بخوام اهمیت بدم... ولی یعنی انقدر ازم متنفره که میخواد شب رو بیرون بخوابه؟

...

اصلا چرا واسم مهمه؟

...

چرا دارم برای نبودنش دلیل سرهم میکنم؟

The Faults in Byun Baekhyun (Persian Ver.)Where stories live. Discover now