قسمت سیزدهم

986 190 140
                                    

سلاااام قشنگاااا من بعد از یه هفته شلوغ برگشتم😁😁

اما اینبار به دلیل دیگه ای اومدم سلام کنم😁😁

میخواستم بهتون بگم که این پارت از جایی که علامت زدم یه اسمات کوچولوی نصفه و نیمه ای داره پس اگه خوندنش اذیتتون میکنه یا سنتون کمه خودتون حواستون باشه دیگه😁😁

امیدوارم این قسمت رو هم دوست داشته باشین😍😍😍

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

بکهیون یه شالگردن بزرگ زرد رو برداشت و چند دور دور گردنش پیچید و همونطور که هی ژست های مختلف میگرفت پرسید "نظرت راجع به این یکی چیه؟"

سهون که مشغول بررسی بقیه لباسا بود با لحن خشکی گفت "افتضاحه!"

بکهیون با اخم بهش نگاه کرد و به طرف آیینه رفت اما وقتی خودش رو تو اون شالگردن زرد احمقانه دید فهمید مثل اینکه حق با سهون بوده. به سختی اون رو از دور گردنش باز کرد و سر جاش گذاشت و به طرف ردیف کت ها رفت. یه کت چرم قهوه ای چشمش رو گرفت، اون رو برداشت تا جلوی خودش بگیره که ببینه بهش میاد یا نه که صدای سرد و خشک سهون رو شنید "میدونی بک تو زیادی برای اون کت قد کوتاهی!"

بکهیون با عصبانیت کت رو سر جاش برگردوند و گفت "میدونی الان واقعا پشیمونم که گذاشتم باهام بیای خرید"

-"هی!! خود تو ازم خواهش کردی که باهات بیام!"

بکهیون با تمسخر گفت "اوه خواهش میکنم منو نخندون! خودتم میدونی که هیچی چیزی جذاب تر از من تو زندگی تو وجود نداره"

سهون پوزخندی بهش زد و دوباره مشغول گشتن بین لباس ها شد.

بکهیون به طرف ویترین مغازه رفت و جلوی مانکنی که یه کت بلند آبی رنگ پوشیده بود ایستاد و داشت تلاش میکرد تصور کنه که اون کت بهش میاد یا نه.

یه دفعه یه صدای بم و عمیق از پشت سرش گفت "به نظر من اون خیلی بهت میاد!"

وقتی بکهیون برگشت دید که یه پسر جوون قد بلند و جذاب داره با لبخند نگاهش میکنه و چال گونه اش که کاملا مشخص بود کمکش کرد که خیلی زود بتونه اسم این پسر جذاب رو به خاطر بیاره.

بکهیون با ذوق گفت "چانیول!"

لبخند پسر بلندتر دیگه از این بزرگتر نمیتونست بشه، اصلا فکرش رو نمیکرد که بکهیون اسمش رو یادش مونده باشه، یه قدم جلوتر اومد و به مانکن پشت بکهیون اشاره کرده و دوباره گفت "به نظرم اون کت بهت میاد" و بکهیون قطعا حاضر بود حالا اون کت رو بخره اگه به نظر چانیول بهش میومد. چانیول به سمتش خم شد و گفت "میدونی دیگه چی بهت میاد؟" 

بکهیون خنده اش گرفته بود چون محض رضای خدا این تیکه دیگه خیلی قدیمی بود، اون از زمان دبیرستانش دیگه اینو از کسی نشنیده بود. چانیول میخواست به اغواگرانه ترین حالتی که میتونست کنار گوشش بگه "من خیلی بهت میام" اما قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه یه پسر جوون کنار بکهیون ایستاد و دستش رو خیلی مالکانه دور کمرش حلقه کرد. اون پسر قد بلند بود با پوست روشن و موهای بلوند.

What A Beautiful Mess This IsWhere stories live. Discover now