○ twenty six ○

1.3K 224 23
                                    

قسمت بیست و ششم

سوار ماشین شد و راه افتاد . اخم هاش توی هم بود . باید چیکار میکرد چطوری می تونست سهام دارها رو راضی کنه . چطور میتونست جلوی این بحث ها رو بگیره .
_ کسی رو انتخاب کردی ؟
به سمت خانم اوه نگاهی کرد : برای چه کاری ؟
_ ازدواج .
خیلی خونسرد گفت و باعث شد لوهان بیشتر اخم کنه : نه و قرار نیست این کار رو کنم به اندازه کافی شرکت توی دردسر هست نمی خوام به این شایعات دامن بزنم .
خانم اوه لبخندی زد : می دونی لوهان حرفهایی که ادم ها می زنن همیشه چیزی نیست که می خوان بگن .
_ منظورتون چیه خانم اوه ؟
_ تو چیزهایی که توی دلت هست رو نمیگی . مثلا بهانه ای که الان اوردی کاملا مسخره است . تو بخاطر چیز دیگه ای نمی خوای به ازدواج تن بدی .
_ خانم اوه چیزی که اون روز توی رستوران گفتید همش ....
_ بهم نگو اشتباه کردم لوهان . تو عاشق سهونی ... انکار نکن .
نفسش حبس شد پاش رو ناخوادگاه روی گاز فشرد میخواست زودتر برسه پشت پلکهاش تر شده بود . اون زن جوری گفته بود عاشق سهونی که انگار یه اتفاق خیلی بده یه چیز بده ... .
" اره من عاشقشم ."
_ سکوتت رو پای تاییدت می زارم . رک و راست بهت میگم لوهان میخوام از زندگی سهون بیرون بری . میخوام تنها نقشی که ازت توی زندگی سهون باقی می مونه فقط یه شریک باشه . سهون گی نیست و نمیشه . پس با امیدهای واهی خودت رو امیدوار نگه ندار .
بالاخره به خونه رسید . هرچی تو خودش ریخته بود بس بود . به یه بیرون ریزی اساسی نیاز داشت .
نگه داشت و به سمت خانم اوه برگشت : خیلی خوب خانم اوه بزارید من هم با شما صادق باشم .... من عاشق پسرتونم .
اینو گفت و از ماشین پیاده شد و وارد خونه شد. می تونست صدای مادرش رو بشنوه . چند قدم دور نشده بود که دستش به شدت اون رو عقب کشوند و صورتش به سمتی خم شد و لحظه ای بعد صورتش شروع به سوختن کرد . با بهت به خانم اوه که بهش سیلی زده بود خیره شد . این سیلی برای چی بود ؟
مادر سهون خودش هم نمی دونست چرا این سیلی رو زده . در واقع اونقدر بعد شنیدن اعتراف لوهان شوکه بود که به نحوی میخواست فقط به خودش ثابت کنه داره خواب می بینه .
_ داری چیکار میکنی ؟
مادر لوهان که شاهد این سیلی بود با اخم جلو اومد و رو به روی اونها ایستاد و صورت لوهان رو چک کرد : داری چیکار میکنی ؟
خانم اوه خودش رو جمع کرد و با اخم به صورت لوهان نگاه کرد : اون لیاقت این سیلی رو داشت .
و بی هیچ حرفی از اونها دور شد .
مادرش لوهان رو به سالن کشید و روی مبل نشوند . می تونست پدرش رو هم ببینه که بهش زل زده بود .
خودش رو از دست نگران مادرش ازاد کرد : چی شما رو به اینجا کشونده .
_ اومدیم حرف بزنیم لوهان .
پدرش گفت و مادرش ادامه داد : اما اون زن چرا تو رو زد ؟
_ مهم نیست مادر . میشه بگید چی شما رو به اینجا کشونده پدر ؟
میخوام درباره سهام ها حرف بزنم .
پوزخندی زد و بلند شد : چیه شما هم میخواید بهم بگید تقصیر من بوده ؟
_ نه من میخوام بدونم چه اتفاقی افتاده . این اتفاق برای تو بعیده .
_ چرا از همسرتون نمی پرسید چی شده . وقتی بهش اصرار میکردم شرکت جای این کارها نیست فکر چنین روزی بودم .
خانم شیو از خودش دفاع کرد : من فقط نگران اینده تو بودم .
با عصبانیت از جاش بلند شد : نگرانی شما به بهای تهمت خودخواهی بهم تمام شد مادر ؟
اقای شیو با تعجب پرسید : کی بهت تهمت زده ؟
صدای مردونه ای اومد: من .
لوهان به سمت در برگشت . اونقدر این چند روز کشیده بود که به نظرش اونجا بودن اقای اوه و همسرش عجیب نبود . احتمالا خانم اوه باهاش تماس داشته بود و خودش رو رسونده بود .
حالا به نظر می رسید اون جهنم کامل شده لوهان بین ادمهایی که هر چیزی جز احساسات لوهان براشون مهم تر بود . لوهان تنها بین اونها .
پدر لوهان با اخم بلند شد : چرا چنین تهمتی به پسر من زدید ؟
_ به پسرت هم گفتم من تهمتی نزدم فقط دارم درباره حقایق حرف میزنم .
_ میشه بگی دقیقا چه حقیقتی ؟
_ حقیقتی که نشون میده وقتی سهون نبود پسرت باعث افت سهام شرکت شده .
_ چرا فکر میکنی این تقصیر لوهانه ؟ فکر نمی کنی می تونه بخاطر این باشه که پسرت ول کرده رفته فرانسه برای خوش گذرونی ؟
خانم اوه دخالت کرد : اون بخاطر قرارداد رفته .
خانم شیو اخم کرد هنوز از سیلی که به پسرش خورده بود عصبی بود : اوه جدا ؟ پس میشه بگید دختری که برای همسری براش انتخاب کردید چرا کنارشه ؟
چشمهای لوهان و خانم اوه هر دو یکباره گرد شد . بدن لوهان یخ بست و به سمت خانم اوه برگشت . 

" Agreement " [Complete]जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें