قسمت دوازدهم

Start from the beginning
                                    

کیونگسو یه بار دیگه بکهیون رو هل داد و با اخم گفت "واقعا که خیلی بچه ای" و بکهیون بالاخره با خنده دستاش رو به نشونه تسلیم بالا برد. کیونگسو ساک غذاش رو باز کرد و بدون توجه به اینکه تا همین چند لحظه پیش داشتن همدیگه رو میزدن یه ظرف غذا جلوی بکهیون گذاشت و با محبت موهاش رو یکم به هم ریخت. سهون با چشمای گرد شده تمام مدت اون دوتا رو نگاه میکرد. رابطشون واقعا از نظرش عجیب بود اما فعلا ترجیح داد چیزی در موردش نپرسه.

با شنیدن صدای ناله کوتاهی همشون چرخیدن تا ببینن چه خبره و با دیدن جونمیونی که لنگ میزد و به کمک ییشینگ داشت به طرفشون میومد همشون زدن زیر خنده. ییشنگ آروم جونمیون رو روی صندلی کنار کیونگسو نشوند و خودش هم کنارش نشست.

کیونگسو خیلی داشت سعی میکرد جلوی خنده اش رو بگیره اما ابروهای تو هم رفته جونمیون و ناله های آرومش خنده دارتر از اونی بودن که بتونه مقاومت کنه و با خنده پرسید "چه اتفاقی برات افتاده؟"

ییشینگ همونطور که کمر جونمیون رو میمالید گفت "کادوی بکهیون اتفاق افتاده! اصلا به درد اونایی که آمادگیش رو ندارن نمیخوره!"

جونگده که به نظرش حالا موضوع جذاب شده بود پرسید "دقیقا چه اتفاقی افتاده؟"

ییشینگ اول به جونمیون نگاه کرد و بعد رو به جونگده گفت "خوب کادوی تولدی که بکهیون برام گرفته بود...استفاده اش یکم سخت تر از چیزی بود که فکرش رو میکردیم!"

-"چه کادویی؟"

بکهیون با خنده گفت "چیز خاصی نبود یه اسباب بازی سکسی براشون گرفته بودم" و همه به جز جونمیون و ییشینگ زدن زیر خنده(کادوش ازاین طناباست که طرف رو باهاش میبندن بعد از دَری، سقفی جایی آویزون میکنن و بعد دیگه بقیه اش رو هم خودتون میدونین من دیگه توضیح ندم، چون نمیدونستم اسمش چیه که ترجمه اش کنم براتون توضیح دادم!😁😁)

جونگده واقعا داشت تلاش میکرد جلوی بلند خندیدنش رو بگیره چون اصلا دلش نمیخواست دوستاش رو ناراحت کنه و با نفسی که تقریبا از خنده بند اومده بود گفت "فکر نمیکنین دیگه یکم برای این کارا پیر شدین؟"

جونمیون با اخم گفت "ما پیر نیستیم فقط نمیدونستیم دقیقا چطوری باید ازش استفاده کنیم برای همین اینطوری شد! اصلا لعنت به همتون عوضیا!"

ییشینگ هم نتونست دیگه جلوی خنده اش رو بگیره اما وقتی جونمیون بهش چشم غره رفت تظاهر کرد که مثلا داره خمیازه میکشه و برای اینکه زودتر موضوع بحث رو عوض کنه با لبخند شیرینی از دوست پسرش پرسید "نهار میخوری؟" و بعد مشغول باز کردن ظرف های غذاشون شد.

بقیه هنوز داشتن میخندیدن و ییشینگ برای اینکه جونمیون بیشتر از این معذب نشه تصمیم گرفت موضوع دیگه ای رو پیش بکشه و رو به کیونگسو گفت "خوب راستی قرار اول چطوری پیش رفت؟"

What A Beautiful Mess This IsWhere stories live. Discover now