هری از خواب بیدار شد
دید لویی نیست،حتما رفته بود شرکت
کلی بهش گفته بود وقتی میخواد بره صداش کنه ولی لویی باز کار خودشو میکرد
هوفی کشید و به ساعت نگاه کرد،نه و ده دقیقه بود
با ب یاد آوردن اینکه ساعت ده باید باشگاه باشه سریع بلند شد و رفت تا دست و صورتشو آب بزنه
بعد رفت سمت آشپزخونه،خیلی اشتها نداشت پس یه برش کیک که تو یخچال بود رو با یه لیوان آب پرتقال برداشت و پشت میز نشست
وقتی صبحونش تموم شد ساعت تقریبا نه و نیم بود
بلند شد و سمت اتاقش رفت
موهاشو شونه کرد،تیشرت مشکی و جین مشکی پوشید
کیفش رو برداشت و رفت پاییندم در کتونی هاشو پوشید و در رو بست و تو ماشین نشست
کیفشو گذاشت رو صندلی و ماشین رو روشن کرد و راه افتاد
ی ذره پایین تر از باشگاه نگه داشت و پارک کرداز ماشین پیاده شد، ساعتشو نگاه کرد ک ده دقیقه ب ده رو نشون میداد
هوفی کشید و وارد شد
ایوان پشت میز نشسته بود
بازهم برایان رو اونجا دید، با جفتشون دست داد و سلام کرد
برایان رو ب ایوان گف: داداش منم تصمیم گرفتم یه تکونی ب خودم بدم
ایوان ابروشو بالا انداخت و با تعجب گف: تووو؟؟
برایان اخمی کرد: عاره مگ من چمه؟
نگاه ریزی ب هری کرد و ادامه داد: اصلا از همین امروز میخوام بیام
و کیف پولشو درآورد: هزینه ی یه ماه چقد میشه؟
ایوان ک تمام مدت داشت با تعجب بهش نگاه میکرد شونه ای بالا انداخت: اوک با هم صحبت میکنیم واسا
رو ب هری ادامه داد: هری تو میتونی بری داخل آماده شی تا مربی بیاد
هری ک تا اونموقع ساکت بود سری تکون داد و بی توجه ب برایان ک داشت خیره نگاش میکرد از کنارش رد شد و وارد رختکن شد
لباسشو عوض کرد
یکم اسپری ب خودش زد
وسایلش رو تو کمد گذاشت و سمت سالن رفت
داشت جلوی آینه موهاش رو گوجه ای می بست که از تو اینه دید برایان هم وارد سالن شده
سعی کرد به سنگینی نگاه برایان اهمیت نده و کار خودشو ادامه بده
موهاشو که بست برگشت و دید یکی دیگه هم وارد باشگاه شدبرایان بلند شد و باهاش دست داد واسه همین هری حدس زد مربی باشه
شونه هاشو بالا انداخت و سمت اونا رفت
![](https://img.wattpad.com/cover/222901160-288-k126086.jpg)