لویی از اتاق بیرون اومد تا جیمز تو سکوت بهتر کارشو انجام بده
در رو بست و به در تکیه داد
بعد یه دقیقه رفت سمت اتاقی که زین و هری بودن
در رو باز کرد دید زین روی مبل و هری روی میز نشسته و پای گوشیشه
لویی:هری مگه مبل اینجا نیست؟
هری سرشو بالا آورد:چرا هست نمیبینی خودت؟
لویی پوکر فیس به هری نگاه کرد:منظورم اینه چرا رو میز نشستیهری شونه هاشو بالا انداخت:همینجوری
لویی نگاه وات د فاکی ب هری انداخت
زین سرشو بالا آورد و آروم گفت:این کی رفتاراش عین ادمیزاده،الانم انتظار داری رو مبل بشینه
هری:هوووی نکنه رفتارای تو عین آدمه؟
زین: از تو ک بهتره وزغ دراز
هری: وزغ اون لیام جونته، پشمک
زین تا اومد جواب هری رو بدع لویی با خنده گف: خب بابا... باز شما دوتا افتادین بهم... هیچکدومتونم کم نمیارین ک
زین زبونشو درآورد: حسود شوهرتو نخوردم ک داریم باهم بحث دوستانه میکنیم... مگه نع؟
هری ی ابروشو بالا انداخت و ریز خندید
لویی هم سرشو تکون داد و هیچی نگف و رفت نشست رو صندلیش
سرشو آورد بالا دید هری توی دوسانتیه صورتشه
لویی رو صندلی بود و هری از روی میز خم شده بود روش
ینی جوری بودن ک هرکی از پشت اونارو میدید فک میکرد دارن لب میگیرنلویی ی لبخند شیطانی زد و آروم خودشو کشید عقب
هری بدون توجه ب اینکه زین اونجاس لباشو غنچه کرد و یقه ی لویی رو گرفت کشید سمت خودش
همون لحظه صدای در اومد و پشت بندش صدای اهم
هری هول شده بود و چون از روی میز خم شده بود، سر خورد و کاملا افتاد تو بغل لویی
زین که پای گوشی بود و هیچی نفهمیده بود سرشو آورد بالا،لویی و هری رو تو بغل هم و اریک رو جلوی در دید
اریک خندشو ب زور نگه داشته بود
هری هم ک دید همه چی یکم بیش از حد ضایه س خودشو زد به خواب
زین:چیشده دقیقن
لویی سرشو تکون داد
زین:هری؟
هری که خودشو زده بود به خواب چیزی نگفت
زین پاشد رفت کنار اون دوتا نشست:هری مرد؟
هری با آرنجش جوری که اریک نبینه زد به پهلوش
زین:ع چتههه نردبون عا ینی...خب هیچی همین دیگه