نگاه

98 19 30
                                    

خب به درخواست شما عزیزان😁 تم قراره از ایرانی بودن در بیاد(دست، جیغ،هوراااا)
.
.
.
.
Liam's pov
وارد سالن تمرین شدم و با کمال تعجب دیدم که هیشکی جز من و یکی دیگه از نگهبانای اونجا نیست برای همین شروع کردم به چیدن صندلیا(وی از سر وقت شناسی هر جا میره نیم ساعت قبل قرارش اونجاس)

وقتی کاره چیدن صندلیا تموم شد دیدم که آقای دنیل، همونی که ازم تست گرفت اومد تو و با دیدن من یه نیشخند تحویلم داد(مرتیکه نکبت). تو دلم احساس کردم داره مسخرم میکنه که انقد زود اومدم. بعد از این که جناب دنیل اعظم تشریف فرما شدند دیدم همون پسره که تو ماشین بود اومد تو. مگه این پسره زود تر از من نیومد تو، پس چجوری دیرتر رسید؟

سرمو انداخته بودم پایین و همینجوری داشتم تمامه اتفاقاتو تجزیه تحلیل میکردم که با دستی که روی شونم نشست، خشکم زد. با سرعت سرمو گرفتم بالا و همین باعث شد که گردنم یه تق گنده تحویل سکوت سالن بده.

وقتی که چشمامو که از درد جمع شده بودو باز کردم، اولین چیزی که دیدم لب های سرخ اون پسره ناشناس بود.

+ هی پسر فک کنم گردنتو شکوندی

منم که هنوز داشتم با اون لب ها توی خیالاتم تصورهای درتی میکردم یهو به خودم اومدم و با خنده ی اون پسر مواجه شدم

+ میخوای اگه نگاه کردنت تموم شد خودتو معرفی کنی تا جایی که باید بشینیو بهت نشون بدم؟

با خنده گفت و منم که خوشم نمیاد کسی با تمسخر باهام حرف بزنه با عصبانیت پریدم بهش:

- من که تورو نگاه نمیکردم. اصن مگه چی داری که نگات کنم. ها، ها، بگو دیگه؟ انقد ازین پسرای از خود راضی بدم میاد.

اونم که انگار جا خورده بود با مهربونی گفت:

+ من که چیزی نگفتم پسر، فقط میخواستم اسمتو بهم بگی تا جایی که باید بشینیو بهت نشون بدم. در ضمن من به تو نخندیدم آقای...

با شرمندگی و خجالت از اینکه سرش داد زدم و تند رفتم، در حالی که سرمو پایین انداخته بودم و با گوشه ی لباسم بازی میکردم، آروم زیر لب گفتم:

- پین. درضمن... بابت رفتارم...... معذرت میخوام.

+ ببخشید اسم کوچیکتو بهم نگفتی. آخه ما اینجا دوتا پین داریم، تو کدومی؟ لیام یا شان.

بعد وقتی دید که سرم هنوز پایینه، با دستش چونمو گرفت و آروم سرمو اورد بالا و گفت:

+ انقد سرتو پایین ننداز، چون وقتی بخوای بیاریش بالا دوباره صدای کوبیده شدنِ دَر میده. در ضمن تو واقعا لیام پینی؟؟؟

تو دلم گفتم این منو از کجا میشناسه؟ نکنه یکی بهش گفته که....
با فکری که به ذهنم رسید خشکم زد...سریع و با حس ترس گفتم:

- مگه قبلنم اسممو شنیدی؟

+ مگه میشه کسی تورو نشناسه!!! تو توی جشنواره موسیقی پارسال غوغا کردی. با اون قطعه خسته کننده کاری کردی که من در طی اجرات جلوی صندلی نشسته بودم. بگذریم. من زین مالیکم. از آشناییت خوشبختم.

دستشو اورد جلو که باهام دست بده. منم که خیالم راحت شد، سریع نفسم رو که از ترس حبس کرده بودم، با خیال راحت بیرون دادم و باهاش دست دادم.

- منم از آشناییت خوشبختم آقای مالیک.

+ راحت باش پسر منو زین صدا کن.

- پس..... خوشبختم زین.

جوری محو حرف زدن با اون شدم که اصن متوجه نبودم که کِی سالن از آدم پر شد و همه سر جاشون نشسته بودن. در حالی که داشتم میرفت سر جام بشینم با خودم گفتم:
من که خودم میدونستم کجا بشینم، پس چرا زین اومد که بهم بگه؟؟؟؟

چرا در حالی که لیام خودش میدونست کجا باید بشینه، به زین نگفت و صحبتش با اونو ادامه داد؟؟؟؟

.
.
.
.
.

خب خب خب
در حالی که داشتم اینو مینوشتم مث چی گریه کردم
آخه این خاطره ها برای من خیلی شیرینه
.
.
.
چطور بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از اون تم ایرانی در اومد؟
وااای بازم خیلی کم شد
بزارین دلیلشو بگم: من توی یه جشنواره به اسم جشنواره جوان که تا آخر اردیبهشت فرصت داره شرکت کردم و هنوز قطعم رو کامل و خوب نمیزنم پس تا آخر جشنواره، یکم پارتا کوتاهه😘😘😘
کامنت و ووت یادتون نره اکور پکوریا و گوفی گوبر های عزیز(وی باب اسفنجی دوست میدارد)
پ.ن:دلم میخواد واسه عکس پروفایلم غش کنم🤣😅😆😁

کامنت بزارینا🤨

Love you🖤❤
NISTAGMOUS

NISTAGMOUS (Ziam)Where stories live. Discover now