The girl

1K 160 13
                                    


فلش بك:
دست نرم و لطيفش رو كه توي دستش جا گرفته بود بيشتر فشرد و نگاهش رو به چهره ي دوست داشتنيش داد، دقيق نشمرده بود ولي حدود يك ماهي ميشد كه برا گذراندن بخشي از روز پنهاني با دخترك به بيرون قصر می رفتند،
دختركي كه  در مهماني تولد برادرش شروع به رقصيدن كرد و تهيونگ براي اولين بار صداي تپش هاي تند قلبش رو شنيد،
پيدا كردن و ابراز علاقه به دخترك كار سختي نبود شايد خارج از چارچوب هاي قصر ولي تا زمانی که شاهزاده قرار بود با ملکه ای از پیش تعیین شده ازدواج و جانگکوک همیشه همراهییش کند وقت گذراندن با دخترک چندان هم کار غیر عقلانی نبود،
اما تهیونگ میدانست که وقت گذراندن با جیمین برایش یک خوش گذرانی عادی نیست،
چون همیشه با دیدن صورت مهربان و شنیدن صدای دلگرم کننده اش اختیار منطق و لبخندهایش را از دست میداد،
این بین قلب بیقرارش نمیتوانست در برابر دیواری که جیمین همیشه بینشان میکشید تاب بیاورد،
با دیدن سنجاق سرهایی که جلوی دکه ی چوبی کوچکی میدرخشید مسیرشان را به سمتش تغییر داد،
_يكيشو انتخاب كن جيمين ميخوام يكي برات بخرم،
شاهزاده گفت و با لبخند منتظر بهش چشم دوخت،
_همشون قشنگن ولی...
جيمين دستش رو از حصار دست پسر بيرون كشيد و نگاهش رو به زمين داد،
چند باري تكيه به پاي چپ،پاي راستش رو روي زمين كشيد و يكهو دوباره چشمهاش رو به پسرك داد،
_فك كنم كلي از اينا  دارم،آره!
تهيونگ به آرامي سرش رو براي تفهيم تكان داد و سعي كرد ناراحتي كه با پس زده شدن خواسته اش روي دلش نشسته پس بزند،
_بريم رستوران ميندونگ ،مثل دفعه ي قبل؟
چشمهاي جيمين به يكباره درشت و سرشرو به دو طرف تكان داد،
_نه نه،اونجا نه...!
به يكباره گفت و دوباره باعث آزرده شدن دل شاهزاده ي جوان شد،به نظر مي آمد كه دفعه ي قبل زیادي به جيمين خوش نگذشته باشد!
_جايي هست كه دوست داري بريم؟
جيمين نگاهش را مردد به اطراف داد و بعد از كمي تامل دوباره لبخند هميشگي را روي لبهايش نشاند!
_اوووم...آبشار چونگ،يهو دلم خواست!
پسرك تك خندي به حالت چهره ي بانمك مقابلش کرد و براي هزارمين بار آب شدن قند هاي توي دلش را احساس كرد،
_ميريم!
گفت و با گرفتن دوباره ي دست جيمين به سمت جانگكوك رفت،
_برو اسبامونو بيار جانگكوك،ميريم بيرون شهر...
با شنيدنش ترسي به دل محافظ جوان افتاد،شاهزاده دوباره ميخواست بي فكر چارچوب هارا رد كند،
_اما شاهزاده...
_بيا فقط انجامش بديم !؟
تهيونگ گفت و حكم سكوتي به لبهاي پسرك جوان زد!

PetrichorWhere stories live. Discover now