ثانیه ها ب آرامش وخوشبختی سپری میشدن و هری و زین ازین بابت واقعاً سپاس گزار بودن
داشتن آدمی که بهت روحیه میده و شادی وخوشبختیت روتضمین میکنه و بهت این امکان رو میده خودت باشی و هر چه بلند تر پرواز کنی ،واقعاً نعمتی که باید بابتش سپاس گزار بود .
دوهفته ای بودکه دوباره به خونهی خودشون برگشته بودن وهمه چیز مثل سابق شده بود
هوای خونه دوباره پر از عشق شده بود .لب تاپشو برداشت و زین روصدا زد
+بیا ببین چی پیدا کردم
ذوق زدگی وهیجان تو صداش مشخص بود
-جانم عزیزم چیشده ؟
از توآشپزخونه جواب داد
مشغول پوست کند سیب تودستش بود که کنار بقیه میوه های توبشقاب بچینه وببره با هری که بخورنش واز مزهاشون لذت ببرن
+ببین چی داره اینجا
با خوشحالی لب تاپ روسمت زین گرفت و تخت بچه رونشونش داد
-چه دوست داشتنیه این
سیب روتوبشقاب نصفه ول کرد و دستاشو با یه دستمال حولهای تمیز کرد
+خیلی خوشم اومد ...میشه بگیریمش؟
قیافهاشوبرای زین کیوت کرد و کی باشه که به خواسته های هری نه بگه ؟
-چرا معطلی؟ سفارشت روثبت کن دیگه
ب لب تاپ اشاره کرد و هری با خوشحالی گونهی مرد رو بوسید
+مرسی زینی مهربون
لب تاپ رو برداشت و رفت تا سالن تا تخت رو برای بچه آیندهاشون سفارش بده
یه حسی درون هری بهش میگفت که به زودی قراره خبرایی بشه و اون هم واقعاً هیجان زده بود وطبق همون حسش داشت سایت هارو زیر ورو میکرد ودنبال وسایل اتاق برای کوچولوشون بود.زین با بشقاب پر میوه اومد تو سالن وکنار هری نشست
-انجامش دادی؟
+یاپپپ
لب تاپ رو بست وکنار خودش گذاشت و دستشو رو گونهی زین گذاشت
+اوه،میبینم حسابی به زحمت افتادی زینی
به بشقاب نگاه کرد وخواست یه تیکه سیب برداره که زین بشقاب رو عقب کشید
-نه تا وقتی بوسم روندادی
با لبخند مرموزی به هری نگاه کرد و اونم از خدا خواسته لب های مرد رو با کلی عشق بوسید
+حالا بده
-بیا بیبی
بشقاب رو روی پاهای هری گذاشت و اون با اشتهای فوقالعادهاش شروع کرد به خوردن تیکه های سیب
-عزیزم آروم آروم...منبهش دست نمیزنم
به هری اطمینان داد که همه میوه ها برای خودشهولی هری همچنانداشت با اشتها به خوردن ادامه میداد
-اگه دلت خواست یدونه هم به من بده
سعی کرد مثل هری قیافهاشو مظلوم کنه
ولی بیشتر خنده دار شد تا مظلومالبته نگاهش کافی بود تا هری دلش بلرزه و میوه هاشو با زین شریک شه
+توخیلی کیوت میشی بعضی وقتا
سرشو رو شونهی زین گذاشت
-به اندازه تو؟
+نوپ ،خیلی بیشتر
سرشو چرخوند و به نیم رخ زین از پایین نگاه کرد
خط فکش روبوسید
-پس میتونمازش استفاده کنم تا مثل تو حرفم روبه کرسی بشونم ؟
با خنده گفت وبه هری نگاه کرد و آروم لباشو گاز گرفت
+نوپ،این فقط برای منه توحق نداری ازش استفاده کنی
اخمی بین ابروهاش نشوند
زین دستشو دور کمر هری انداخت واونو به خودش فشار داد
-فقط ماله تو
+اوهوم
سرشو تکونداد و لب های مرد رو دوباره بوسید
YOU ARE READING
Bosses[Z.S _ Mpreg]
Action-تو رئیس من نیستی ... +چرا هستم؛ هم توتخت هم تومحل کار من رئیستم کیوتی Highest ranking #1 zarry #1 stylik #1 zarrystylik #1 lgbtfiction #1 gayromance #2 romance #16 zaynmalik #4 onedirection