Pool[استخر]

2.5K 191 73
                                    

بعد از اشنایی با خانواده زین هری بیشتر خونه ی زین میموند و رابطشون رو تقریباً یه قدم دیگه جلو برده بودن
از هفت روز هفته دو-سه شب رو خونه ی زین میموند یا تعطیلات عاخر هفته رو باهم دیگه میگذروند
از شرایط فعلیشون راضی بودن
کنار هم خوشحال بودن و این از همه ‌اش مهم تر بود
زین برای این آخر هفته هری روبه خونه‌ی خودش دعوت کرده بود تا بیشتر باهم وقت بگذرونن چون هفته ای که گذشته بود نتونسته بودن زیاد کنار هم باشن یا حتی باهم حرف برنن بخاطر حجم زیاد کاری که روسرشون ریخته بود و بنظر زین این بهترین تایم برای وقت گذروندنشون باهم دیگه بود

***

نور آفتاب پوست لطیف و سفیدش رو نوازش میکرد
از نظر زینی که از دور بهش خیره بود مثه یه تیکه الماس بود که به بهترین نحو‌ممکن تراش خورده بود و الان شکست نور و‌انعکاسش در حدی زیاد و‌زیبا بود که آدمو کور میکرد ولی زین به این کور شدن راضی بود اگه از طرف هری باشه .

با گام های بلند خودش رو به هری رسوند و رو تخت مخصوصی که کنار استخر بود‌و روش دراز کشیده بود ؛نشست

+زین
لبخند زد و دستشو سمت دست زین برد
انگشتاشونو لابه‌لای هم دیگه پیچید
-جانم ؟
+الان میخواستم صدات بزنم تا بیای پیشم
دماغشو‌چین داد و عینک‌آفتابیش رو‌جا به جا کرد
-آفتاب سوخته میشیا
به بدن هری نگاه کرد که تنها یه مایو‌داشت
+مهم نیست ...دارم از آفتاب لذت میبرم
-ولی من شیرین عسل سوخته نمیخوام
با بدجنسی گفت و‌هری رو‌تخت نشست
+باید بخوای
عینکش رو‌دراورد و بخاطر نور چشاشو‌ریز کرد
-اصلاً
ابرو هاشو بالا انداخت و‌لبخند حرص دراری هم رو صورتش بود
اخماش تو هم گره خورده بود
صورتشو جلو برد و نفس آرومی کشید
+زینی...
چشاشو گرد کرد چون صورت زین رو صورتش سایه انداخته بود
لب پایینشو‌کم کم جلو داد که به لبای زین خورد
+میخوای دیگه ؟
دست دیگه‌ی زین رو هم گرفت
به لبای صورتیش زل زده بود و‌تمام تمرکزش رو اون لب ها بود
-میخوام
خواست لبای هری رو ببوسه که یکم عقب رفت
+چیو میخوای ؟
دستاشو دور گردن زین حلقه کرد
تو چشای هری نگاه کرد و لبخند زد
-من همه جوره تورو‌میخوام رئیس کوچولو
لباشو رو لبای هری گذاشت و اونو دوباره رو‌تخت خوابوند
دستاشو‌تکیه گاهش کرد و پاهای هری دورش حلقه شد
لباشون آروم و‌با ریتم خاصی رو هم دیگه میلغزید و انگشتای هریبین موهای زین جابه‌جا میشد
لباشو از مال هری فاصله داد و تو چشای براقش نگاه کرد
-شیرین عسل سوخته ی من
هری بدن لخت زینو رو بدن خودش حس کردو‌لرزید
دستاشو رو‌کمر زین کشید
+شیرین عسله نسوخته‌ی تو‌
لبخند شیطونی زد که لبخند رو‌لب زین آورد
-بیا بریم‌ تو استخر
سرشو تکون‌ داد و‌وقتی زین از روش کنار رفت دستشو گرفت و باهام دیگه سمت پله هایی رفتن که به داخل آب ختم میشد
+زین اینجا عمیق نیست؟
-نه عزیزم عمیق بود‌ که من نمیومدم
وسطای استخر بودن و آب تا سینه هاشون بالا اومده بود
+سردههه
لرزید یکمو خودشو به زین چسبوند
کمر هری رو‌گرفت و اونو به خودش فشار داد
-سرد نیست شیرین عسل ...بدن تو‌خیلی گرمه
دستاشو نوازش وار رو‌کمر و پشت هری میکشید
-بیا اینجا حداقل
تشک بادی زرد و سبیزی که شکل یه آناناس بود رو‌کشید‌ سمت خودشون و‌به هری کمک کرد رو‌اون بشینه
قطره های اب از بدنش میچکید و الان بیشتر بدنش برق می د
زین شیفته و‌ دیوانه ی این‌ همه زیبایی بود
+توهم‌بیا
دراز کشید و لبخند زد
-دوست دارم از اینجا نگات کنم دستشو رو موهای هری کشید و بوسه کوچیکی رو لباش زد
+ولی من دستم نمیرسه
خجالت زده گفت ولی زین متوجه منظورش نشد
-به چی؟
سوالی نگاش کرد و هری به شکم خوابید و دستشو برد تو آب و به زین نگاه کرد و لب زد "دیکت"
زین برای چند ثانیه تو شوک فرو رفت و بعد خندید
-تو‌خیلی شیطون شدی جدیداً
+هومممم
لپاشو باد کرد و لبای زینو رو‌ لبای خودش حس کرد
لبخند زد و‌دستشو از اب خارج کرد و انگشتای خیس و سردش رو روی گونه ی مرد گذاشت
بوسه رو‌عمیق تر کرد
+ددی...
تو دهن زین ناله کرد وقتی زین دستشو رو باسنش هری گذاشت و اونو فشار داد
-جانم
درحالی که لباشون بهم چسبیده بود جواب داد
دستشو وارد مایو خیس هری کرد و هری عجولانه خودش مایوشو پایین کشید
وقتی انقد بی تاب هری رو‌دید نتونست نخنده و هری رو اسپنک کرد
+فاک
ناله کرد و لبای زین رو گاز گرفت
انگشت فاکشو رو شکافش میکشید و به سوراخش فشار میداد ولی واردش نمیکرد
با چشای خمارش تو‌چشای زین نگاه کرد و همون لحظه انگشت زین کامل تو سوراخش فرورفت و از درد و لذت چشاش عقب رفت و‌ آه کشید
انگشت زین آروم تو سوراخش حرکت‌ میکرد و هری براش ناله میکرد
وقتی انگشت دوم زین واردش شد نفسش برید و‌بازوی مرد رو‌چنگ زد
+لطفاً...بیشتر بیشتر ددی
با التماس تو چشاش نگاه کرد و زین لباشو بوسید
-برین تو اتاقمون بهتره بیبی
انگشتاشو از سوراخش خارج کرد و اسپنک کرد هریو دوباره
تشک هری روتا لبه ی اسختر کشید و اول خودشو بالا کشید و بعدم به هری کمک کرد ز استخر خارج شه
پاهاشو گرفت و هریو رو دوشش انداخت
+زین ...زین
با خنده گفت و زین مایوشو کامل دراورد و همونجا انداخت
-شششش
سرشو سمت باسنش چرخوند و گازش گرفت
+آیی...وحشی
غر زد و پاهاشو تکون داد تا زین اونو بزاره زمین
-بیبیِ بی ادب
برای بار سوم هریو اسپنک کرد و سمت خونه رفت
+درد میکنه ...
زد به پشت زین و زین برای بار چهارم باسن هری رو اسپنک کرد
+فاککک...
داد زد و صداش تو‌خونه پیچید
باسن سفیدش قرمز شده بود و این از نظر زین خیلی زیبا بود
-بازم میخوای بیبی؟
+آ...آره ددی
هنوز کامل حرفشو نزده بود که اسپنک پنجمو رو باسنش حس کرد و رو تخت پرت شد
-تو بدجور منو تحریک میکنی شیرین عسل
خندید و ساعدشو روی چشا گذاشت و خندید
زین مچ پاشو گرفت و هری رو به شکم خابوند
-چندتا اسپنک گرفتی هوم؟
خم شد و دم گوشش زمزمه کرد درحالی که دست راستش رو باسن هری حرکت میکرد
+پنج تا ددی ...
دستاشو‌زیر سینش جمع کرده بود
-چندتا میخوای ؟
لاله ی گوشش رو‌گاز گرفت
+ه...هفتا
چشاشو بست و اسپنک شیشم رو هم حس کرد و یکم پرید چون محکم تر از پنجتای قبل بود
-نشینیدم بیبی ؟
تک خنده ای کرد
+یه دونه دیگه ...ددی
و همون لحظه هفتمین اسپنک رو هم روی باسنش حس کرد و بلندترین ناله ممکن از دهنش خارج شد
وقتی به باسنش نگاه کرد قرمز شده بود و رد انگشتاش رو باسنش مونده بود
سمت باسنش رفت و انارو بوسید
پاهای هری رو باز کرد و بینشون رفت
دستاشو رو لپای باسنش گذاشت و اونارو از هم فاصله داد
-پسرای خوب جایزه دارن
هری سرشو بلند کرد و سعی کرد به عقب نکاه کنه
+چ..چه جایزه ای؟
-این
زبون زین رو روی سوراخش حس کرد و‌نفسش رفت
سرشو رو تشک گذاشت و ناله کرد
+اوممم
باسنشو بالا نگه داشت تا زین بهتر بتونه اون میک بزنه
زبون پهن و بزرگ زین همه قمست های سوراخش رو کامل لمس میکرد و‌هری از این حس سیر نمیشد
+اوهه..بیشتر ددی
زین رو‌تشویق کرد و کار ساز بود
چون محکم تر و پر سروصدا تر سوراخشو میک میزد
+فاک...فاک ....
دستشو عقب برد و به موهای زین چنگ زد
سرشو بیشتر به باسنش فشار داد
+ددی...فاک می
موهای زین رو‌ ول کرد و از زیرش بلند شد
با سرعت به لبای زین حمله کرد و‌رو‌ پاهاش نشست
دستاش رو گونه های مرد گذاشته بود و اونم‌کمرشو گرفته بود
خیس و‌شلخته هم دیکه رو‌میبوسیدن و هری زین رو مجبور کرد رو تخت بخوابه و‌خودش رو‌شکمش نشست
دستشو تو مایو زین برد و دیکشو گرفت و‌درحالی که میبوسیدش با دیکش بازی میکرد
-بیبه ...
دستاشو رو‌باسن هری گذاشت و لثهری لب زین رو‌گاز گرفت
+جانم ؟
چونه ی زین رو‌بوسید و‌با بوسه گذاشتن رو عضلات سینه وشکمش راهشو به سمت وی لاینش کشوند
مایو زین رو درآورد و نوک زبونشو‌رو وی لاینش کشید و هم زمان بهش هندجاب میداد
-تو خیلی شیطونی رئیس کوچولو
با نیشخند گفت و یه بالش پشتش گذاشت تا بهتر بتونه هاثری رو ببینه
زبونشو‌بیرون آورد و‌کله دیک زین روبه زبونش مالید و وارد دهنش کرد
آروم میکش میزد و‌ ارتباط چشمی با زین برقرار کرد
-فاک
موهای هری رو پشت گوشش زد و لبشو گاز گرفت
هری آروم دیک زین رو میک‌میزد و هر دفه مقدار بیشتری از دیکشو تو دهنش میبرد
ولی سایزش رفته رفته بزرگ تو کلفت تر میشد
دیک زینو از دهنش دراورد و ناله کرد
+فاک... این خیلی بزرگه
با ذوق گفت و زبونشو‌از بالز هاش تا کلاهک دیکش کشید
-پس چرا روش نمیشینی؟
با نیشخند کفت و هری رو بالا کشید
روشکم زین نشست و‌ دیکش به شکم زین چسبید
دستشوعقب برد و‌دیک زین روروی شکافش کشید
+اومممممم ددی
چشاشو خمار کرد و لبشو گاز گرفت
-بشین روش
غرید و‌دستور داد
دیک زین رو‌روی سوراخش تنظیم کرد و‌آروم آروم روش نشست
لبشو محکم گاز میگرفت تا داد نزنه
دستاشو رو رون های هری میکشید وسعی میکرد اونو‌آروم‌ کنه
-نفس بکش .. نفس بکش
وقتی کامل روش نشست نفس حبس شده اشو آزاد کرد و آه کشید
-عادت میکنی بیبه
دستاشو رو سینه‌های زین گذاشت و بهش نگاه کرد
+در...د میکنه
با بغض گفت و زین بخاطر این حجم از مظلوم بودن دلش لرزید و هری رو پایین کشید وبغلش کرد
-عزیز دل زین ...
لباشو دم گوشش برد وپشتشو نوازش میکرد
-شیرین عسل زین ... میدونستی که خیلی خوشگل بنظر میرسی الان؟
صدای هق هق هاش تو کردن زین خفه میشد وزین سعی میکرد خیلی آروم داخلش حرکت کنه
-ششش...الان خوب میشه ...قول میدم شیرینم
گونه هریو بوسید و اونم سرشو تکون داد
لباشو رو گردن زین کذاشت و اونو بوسید
+ف..قط منو...بفاک بده ددی
بین هق هق هاش گفت و زین محکم تر اونو بغل کرد
آروم و رو به بالا داخلش ضربه میزد و مدام تو گوش هری حرف های عاشقانه میزد و در عوض ناله های هری تو‌گوشش میپیچید
وقتی کم کم عادت کرده بود و داشت لذت میبرد خودشو با ضربات زین هماهنگ کرد
+گاد ...ددی تو‌خیلی بزرگی ...و این ... فاک ...عالیه
سرشو بلند کرد و با چشای خیسش به زین نگاه کرد
-آره بیبی؟
پهلو های هریو گرفت و هری سرشو تکون داد
+بزار ...من سواری کنم
با خجالت گفت و زین به وضوح دید گونه هاش قرمز شد
-کامان بیب
آروم شروع کرد خودشو رو دیک زین بالا پایین کردن و ناله کردن براش
کم کم حرکاتش سریع تر شد و صدای ناله هاش بلند تر
وقتی پروستاش رو لمس کرد لرزید وآه کشید
-زود باش بیبه ...به ددی نشون بده چقدر لذت بردی
دیک هریو تو دستش گرفت و بهش هندجاب میداد
به سینه های زین چنگ انداخت و محکم خودشو رو دیک زین میکوبید و هر دفه به همون نقطه حساس ضربه میزد
بلند ترین ناله ها از میون لباش خارج میشد و باعث میشد زین همناله کنه
-زود باش بیبی ...کامان
محکم خودشو رو دیک زین کوبید و تقریباًداد زد وقتی کامش رو شکم و تو دست زین ریخت
سوراخش دور زین تنگ شد و زین هریو بلافاصله پایین کشید و دوباره رو به بالا و به شدت توش ضربه میزد
+ددی ددی ددی ....
بدنش از شدت ضربه های زین رو تنش جابه‌جا میشد و دوباره به هق هق افتاد
دیکشو تا ته توش نگه داشت و با ناله بلندی خودشو تو هری خالی کرد
وقتی دوتاشون از ارگاسمشو پایین اومدن هری رو بدن زین ول شده بود و نفس نفس میزد
زین دستشوپایین برد و‌دیکشواز هری بیرون کشید و انگشتاشو رو سوراخش گذاشت
+نکن ...ددی وحشی
با دلخوری و بغض تو صداش گفت
-خوب میشه شیرین عسلم
موهاشو بوسید و آروم سوراخشو ماساژ میداد
-ینی خوشت نیومد؟
+چرا ...ولی الان درد میکنه
به زور سرشو بلند کرد و‌خسته به چشای زین نگاه کرد
-بریم یه دوش بگیریم بهتر شی و یکمم ماساژت بدم؟
+دوش آره ...ماساژ هم آره اگه مثه دفه پیش نشه
-قول میدم مثه دفه پیش نمیشه
لباشو به لبای هری چسبوند و بوسه طولانی ای رو بهش هدیه داد
هریو کنار زد واونو رو دستاش بلند کرد و سمت حموم برد
آروم هری رو زمین گذاشت و آب رو باز کرد
منتظر شد تا وان پر بشه
هریو به خودش تکیه داد تا زیاد دردش نیاد
-خیلی درد داری؟
سرشو رو شونه ی زین گذاشت و سرشو تکون داد
-آب گرم دردت رو کمتر میکنه ...رفتیم تو‌اتاق برات پماد مخصوص میزنم تا فردا خوب خوب میشه
+باشه
آب رو بست و توش یه بسته از بمب های قرمزی که بوی رز میداد رو خالی کرد و الان آب تو وان به رنگ رز بود و انگار توش اکلیل داشت ( از همونا که تو اینستا زیاده نمیدونم دیدین یا نه:/)
خودش تو اب نشست و به هری کمک کرد تو بیاد تو وان و بین پاهای زین بشینه
سرشو به سینه ی زین تکیه زد و دستای زین دور شکمش حلقه شد
-اینجا چی داریم؟
+شکم ؟
سرشو سمت زین کج کرد
-مثلاً یه فندوق کوچولو‌که بعداً قراره بچه ما بشه
شقیقه ی هریو بوسید و هری لبخند زد
-بنظرت امکان پذیره همچین چیزی؟
دستاشو رو دستای زین گذاشت
+کاش باشه ...
-آره ...
موهاشو بوسید و چشاشو بست و به رویاهاش رجوع کرد که بین اون ها داشتن یه دختر کوچولو بدجور خودنمایی میکرد ...

_______________________________
سلام‌ گایز :')
حالتون‌چطوره ؟
من که گرفته و بغض کرده چون امروز از دوستام جدا شدم و هرکی یه جایی میرههههه😭

خب شما روهم ناراحت نمیکنم
امیدوارم که پارت رودوست داشته باشین و حمایت کنین
خیلی دوس دارمم شرط نزارم ولی در غیر این صورت ووت وکامنت نمیگیره بوکم اصلاً🙃
پس برای پارت بعدی +۵۰ تا ووت و کامنت میخام

دوستون دارم
همیشه دلتون شاد باشه عزیزای من

لاویا
💙BARRY💙

Bosses[Z.S _ Mpreg]Where stories live. Discover now