'پانزدهم اکتبر'

2.4K 674 274
                                    

جین همونطور که بهم قول داده بود،هیچ حرفی به کسی نزد.
و این به معنی این بود که جلسه ی دوشنبه ی من و تهیونگ هنوزم سرجاشه.
پس به طرف ذهن زیبا راه میفتم و به تمام مکالمه هایی فکر میکنم که ممکنه بین من و تهیونگ اتفاق بیفته...
وسطای راهم که متوجه چیزی میشم...
لباسم...
نمیدونم چرا حواسم نبود اما...همون تیشرتی رو پوشیدم که موقع رنگ آمیزی دیوار اتاق مامان تنم بود.
اشکال نداره.
میتونم به تهیونگ نشونش بدم.
و اونم میتونه تاثیری که توی زندگی من گذاشته رو ببینه.
وارد اتاقش میشم.
لبه ی پنجره نشسته.
به اومدنم واکنش نشون نمیده،لبخند نمیزنه...
دلم میگیره.
به طرفش میرم و میگم:تهیونگ؟خوبی؟
از حضورم خبر داره.فقط شونه بالا میندازه و میگه:خوبم...
روبروش وایمیستم.
زیادی آروم و خسته به نظر میرسه...
میپرسم:احساسش میکنی؟شروع فاز افسردگیت رو میگم...
سرشو به علامت تایید تکون میده.
و بازم سکوت...

دارم کلافه میشم.
میگم:و...این یعنی دیگه نمیخوای لبخند بزنی؟
بهم نگاه نمیکنه.
به بیرون خیره میشه:لبخندا همیشگی نیستن یونگی...همینه که ارزشمندشون میکنه.

کاش لبخندات برای من همیشگی بودن...بهت قول میدم که ذره ای ارزششون برام کم نشه...

همراهش به بیرون خیره میشم.
به هوای خاکستری بیرون...
به آدما ی خاکستری بیرون...

آروم میگم:معذرت میخوام تهیونگ...
ابروهاش بالا میرن:چرا؟
با انگشتام بازی میکنم:به خاطر دفعه ی قبلی که هم رو دیدیم...میدونی...یکم اوضاع خوب پیش نرفت و اینا...ولی من ازش پشیمون نیستم.
جدی میگم...انقدر...خوب بود که پشیمونم نکرده باشه...
با چشمای خالی از احساس بهم زل میزنه:من...نمیدونم داری در مورد چی حرف میزنی!

بدنم یخ میکنه.
با شک میگم:در مورد چهار روز پیش...که من اومدم اینجا...
با گیجی میگه:چهار روز پیش؟ولی اون موقع که دوشنبه نبود!
میگم:تهیونگ...من اینجا بودم!یادت نیست؟
یکم بهم خیره میشه.
سرشو تکون میده:اگه اینجا بودی پس چرا ندیدمت؟نیومدی دیدن من؟

نمیدونم چی بگم.
حتی نمیدونم باید چه احساسی داشته باشم.

اون هیچی یادش نیست...

باید خوشحال باشم...
ولی چرا نیستم؟
چرا حس میکنم با این فراموشی تهیونگ،ممکنه منم طعم سرد و شیرین مورد علاقه امو فراموش کنم؟
چرا این فراموشی داره منو میترسونه؟

سرمو به پنجره تکیه میدم و میگم:مهم نیست...فراموشش کن.
البته که لازم نیست من بگم...اون از قبل فراموشش کرده.
از توی جیبم اسنیکرزی که توی راه خریدمو بیرون میارم.
(برند مرغوب شکلات،از این شکلات توی موزیک ویدیو ی fake love و تیزر هایلایتlove yourself و تیزر MAMA از آلبوم wings استفاده شده.در تئوری های مربوط به جی هوپ زیاد به کار میره.)

شکلات رو به طرفش میگیرم:این برای توئه...میدونم اجازه نداری شکلات بخوری ولی...چون داری وارد فاز افسردگی میشی فکر نکنم مشکلی داشته باشه.
بدون هیچ حرفی شکلات رو ازم میگیره و با بی علاقگی محض،شروع به خوردنش میکنه.

whalien52Where stories live. Discover now