Teaser

10.5K 1K 28
                                    

با تموم کردن صفحه ی آخر کتابش نفس عمیقی کشید و کتاب رو بست و سرش رو که تمام مدت به بازوی تهیونگ تکیه داده بود رو کمی خم کرد و دوباره سرش رو روی شونه اش گذاشت و زمزمه وار گفت:
- حوصلم سر رفته...
تهیونگ که تا اون لحظه مشغول سرچ کردن چیزی بود گوشی رو به سمت جونگکوک گرفت و گفت:
- هاوایی...؟
جونگکوک کمی چشم هاش رو باز کرد و از گوشه ی پلک هاش به تصویر روبه روش نگاه کرد و گفت:
- نه... گرمه...
تهیونگ که ذوقش فروکش کرده بود آهی کشید و دوباره مشغول سرچ کردن چیزی شد، جونگکوک سرش رو به سمت گردن تهیونگ کج کرد:
- میگم حوصلم سر رفته!
تهیونگ گوشی رو کنار گذاشت و بوسه ای روی موهای جونگکوک کاشت:
- خب... کجا بریم؟
جونگکوک دست هاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و نفس عمیقی کشید و عطر دوست داشتنیش رو وارد ریه هاش کرد:
- یه جای سرد...
تهیونگ موهای جونگکوک رو نوازش داد و بعد از مکث کوتاهی گفت:
- همینجوریش سریع سرما میخوری...!
جونگکوک که با چشم های بسته از نوازش انگشت های تهیونگ لا به لای موهاش لذت میبرد لبخندی زد:
- مهم نیست... سرد باشه... بغلم میکنی...
تهیونگ نگاهی به جونگکوک که همین الان هم خودش رو توی آغوشش فرو کرده بود انداخت و خنده ای کرد:
- همینجوریشم تو بغلمی که...
جونگکوک سرش رو کمی بالا گرفت و چشم هاش رو باز کرد و به تهیونگ خیره شد و گفت:
- نخیر الان من بغلت کردم!
تهیونگ لبخندی زد و اون هم دست هاش رو دور شونه های جونگکوگ حلقه کرد:
- خیلی خب... الان چی؟ بریم یه جای دیگه بغلت کنم!
جونگکوک نفس عمیقی کشید و بعد از مکث کوتاهی گفت:
- توی این کتابه... توی یه دنیایی بودن... فقط و فقط خودش و کسایی که عاشقشون بود... اون دنیا... هیچوقت تموم نمیشد... یه جایی مثل اون میخوام...
تهیونگ بعد از مکث کوتاهی گفت:
- شبیه بهشته...
جونگکوک آروم سرش رو به نشونه ی تائید تکون داد و زمزمه وار گفت:
- جایی که تا آخر عمرت با کسی باشی که دوستش داری... قطعا بهشته...
تهیونگ آهی کشید و حلقه ی دست هاش رو دور شونه های جونگکوک محکم تر کرد و گفت:
- پس الان تو بهشتیم...
جونگکوک باز هم چشم هاش رو بست و نجوا کنان گفت:
- شاید... ولی ابدی نیست...

-3101- | Vkook | Completed Where stories live. Discover now