Chapter 6

5.4K 679 96
                                    



سفیدی؟؟

چشمامو باز کردم... همه جا سفید بود... آه عالیه من تو بیمارستانم چه ات....

''آاااااااخ"

''هیونگ؟ هیونگ حالت خوبه؟؟"

''لعنتی سرم بدجوری درد میکنه!! چه اتفاقی افتاد ته؟؟"

"من باید این سوالو ازت بپرسم هیونگ! چه اتفاقی برات افتاد؟ تو منو ترسوندی!!"

''منتظر اون یارو بودم، بعد خواستم برگردم بعدش دیگه نفهمیدم چی شد!"

''با یه ماشین تصادف کردی؟؟"

''فکر نمیکنم... چطور ممکنه با یه...!"

''من دیدمت رو زمین افتاده بودی و رسوندمت بیمارستان"

''گوشیم کجاست؟"

گوشیمو داد دستم، یه پیام ازش داشتم.

ناشناس: تو واقعا فکر کردی جیمینو بهت برمیگردونم؟؟ تو خواب ببینی!! ☺جیمین مال منه!  

- توی عوضیییییی میکشمتتتت!

''هیونگ میرم برات یکم غذا بگیرم زود برمیگردم"

''باشه"

یه دقیقه بعد یه پیام دیگه بهم فرستاد.

ناشناس: نه من اول میکشمت، تو منو نمیشناسی... ممکنه یه جاهایی دور و برت باشم. پس مواظب باش!

***

(از دید جانگ کوک)

میدونم بهش اسیب زدم، بهش تجاوز کردم، تهدیدش کردم، ولی این به خاطر اینه که من واقعا دوسش دارم و نمیخوام بره، میخوام فقط پیش من باشه.

ولی از چیزی که الان داره اتفاق میوفته بدم میاد. من جیمین رو فقط برای خودم میخوام ولی اون چیزی که برای منه رو گرفته. ولی من این اجازه رو بهش نمیدم.

گور بابای معاملهمون، اون اگه ازم بخواد تا اخرین وونی که بهش بدهکارم پس بدم، میدم... ولی جیمین رو نه!

''هیونگ، باید حرف بزنیم"

"اره کوک بیا حرف بزنیم داشتم به این فکر میکردم که نظرت چیه تو دیگه از اینجا بری؟"

''چی؟"

''باشه مستقیم میرم سر اصل مطلب، تو باید از اینجا بری"

''نمیتونی اینکارو بکنی، اینجا خونه منه!!"

''از کی تا حالا؟"

''وات د فاک؟! اینجا خونه منه! این تنها چیزیه که دارم"

"اره میدونم، منم برای همینه که این خونه رو ازت میگیرم چون تو بدهیتو پس ندادی"

''فاک یو! تو نمیتونی این خونه رو ازم بگیری!"

''پس پولمو پس بده"

You're MineWhere stories live. Discover now